Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
pilefered shipment
کالای فرسوده حراج شده
Other Matches
pilefered shipment
کالای حراج شده
puffer
کسی که در حراج از طرف صاحب مال مورد حراج شرکت میکند
labeled cargo
کالای برچسب دار کالای علامت داری که معمولا خطرناک است
bears
کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bear
کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
giffen good
نوعی کالای پست که اثر درامدی ان بزرگتر ازاثر جانشینی بوده و تقاضا بابالا رفتن قیمت افزایش مییابدمنحنی تقاضا در مورد کالای گیفن صعودی است
rusty
فرسوده
older
فرسوده
erose
فرسوده
forspent
فرسوده
forworn
فرسوده
oldest
فرسوده
attrited
فرسوده
doting
فرسوده
old
فرسوده
timeworn
فرسوده
effete
فرسوده
fraying
چیز فرسوده
fray
فرسوده شدن
wears
فرسوده شدن
wear
فرسوده شدن
frayed
فرسوده شدن
frays
فرسوده شدن
forwearied
خسته فرسوده
outwear
فرسوده شدن
obsolete
فرسوده متروک
irk
فرسوده شدن
care worn
فرسوده ازغم
worn to a frazzle
فرسوده ساییده
irking
فرسوده شدن
irks
فرسوده شدن
irked
فرسوده شدن
dobbin
یابوی صحرائی یا فرسوده
seaworn
فرسوده در اثر دریا
gruel
تنبیه فرسوده کردن
to knock up
فرسوده شدن ازپادرامدن
back out
کهنه و فرسوده شدن
wear out
کهنه و فرسوده شدن
peneplain
فرسوده کردن زمین
beaten
چکش خورده فرسوده
peneplane
فرسوده کردن زمین
wear off
فرسوده و از بین رفته شدن
reconditioned
قسمتهای فرسوده را تعمیرو تعویض کردن
weatherworn
فرسوده در اثر باد و باران وهوا
pileferable
اقلام قابل فروش بصورت فرسوده
recondition
قسمتهای فرسوده را تعمیرو تعویض کردن
reconditions
قسمتهای فرسوده را تعمیرو تعویض کردن
Urban tissue sites
سایت های بافت فرسوده شهری
recondition
نوسازی کردن دستگاه تعویض قطعات فرسوده
reconditioned
نوسازی کردن دستگاه تعویض قطعات فرسوده
reconditions
نوسازی کردن دستگاه تعویض قطعات فرسوده
property disposition
ازبین بردان اقلام فرسوده تخریب اموال
bazaar
حراج
licit
حراج
public sale
حراج
sale by auction
حراج
outlets
حراج
auctions
حراج
outlet
حراج
auction
حراج
sale
حراج
auctioned
حراج
sales
حراج
auctioning
حراج
confiscating
مصادره حراج
auctioneers
متصدی حراج
confiscates
حراج کردن
confiscating
حراج کردن
auctioneer
متصدی حراج
to put up to a
حراج کردن
to sell by a
حراج کردن
to sell or pat up at a
حراج کردن
bids
پیشنهاد حراج
bid
پیشنهاد حراج
confiscates
مصادره حراج
confiscate
حراج کردن
sale price
قیمت حراج
auctioneers
حراج گذار
auctioneers
حراج کننده
auctioneers
دلال حراج
auctioneer
حراج گذار
resale
حراج مجدد
auctioneer
حراج کننده
confiscate
مصادره حراج
outcries
حراج مزایده
auctioneer
دلال حراج
outcry
حراج مزایده
dutch auction
حراج هلندی
sell by auction
حراج کردن
auction sale
فروش به وسیله حراج
bidders
پیشنهاد دهنده در حراج
sale by auction
فروش به وسیله حراج
salvaging
حراج کردن حراجی
bidder
پیشنهاد دهنده در حراج
pileferable
اقلام قابل حراج
hammer
چوب حراج خوردن
article of roup
اموال مورد حراج
hammered
چوب حراج خوردن
salvage
حراج کردن حراجی
reserve price
قیمت پایه در حراج
salvaged
حراج کردن حراجی
auction of rug
حراج و مزایده فرش
salvages
حراج کردن حراجی
hammers
چوب حراج خوردن
auctioned
حراج کردن بمزایده گذاشتن
clearance sales
فروش به منظور تصفیه حراج
white sale
<idiom>
حراج حوله ،پارچه کتان
clearance sale
فروش به منظور تصفیه حراج
auction
حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctions
حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctioning
حراج کردن بمزایده گذاشتن
auction house
شرکی کهکارش برگزار کردن حراج باشد
rummage sale
حراج هدایای تقدیمی بکلیسابرای امور خیریه
auction sale without reserve
فروش به وسیله حراج بدون ذکر قیمت پایه
groove
خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
grooves
خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
purpose made
کالای سفارشی
consumer goods
کالای مصرفی
flotsam
کالای اب اورده
class i property
کالای طبقه 1
bonded good
کالای گمرکی
business goods
کالای تولیدی
general cargo
کالای معمولی
final goods
کالای نهائی
fakement
کالای قلب
giffen good
کالای گیفن
goods afloat
کالای در راه
labeled cargo
کالای ویژه
knit goods
کالای کش بافت
inferior good
کالای پست
in wards
کالای رسیده
easy commodity
کالای نا مرغوب
economic good
کالای اقتصادی
dead stock
کالای بنجل
frustrated cargo
کالای متروکه
class ii property
کالای طبقه 2
consigned inventory
کالای امانی
consumer brand
کالای پر مصرف
consumer's goods
کالای مصرفی
normal good
کالای عادی
normal good
کالای معمولی
naval stores
کالای دریایی
luxury good
کالای لوکس
end item
کالای ضروری
free good
کالای رایگان
frustrated cargo
کالای سرگردان
goods in pledge
کالای گروی
import
کالای رسیده
import
کالای وارده
imported
کالای رسیده
imported
کالای وارده
shipment
[American]
کالای ارسالی
importing
کالای رسیده
importing
کالای وارده
rip-offs
کالای قلابی
Contraband goods.
کالای قا چاق
consignment
کالای ارسالی
jetsam
کالای اب اورد
merchandise
کالای تجارتی
delivery
کالای ارسالی
rip-off
کالای قلابی
limited editions
کالای محدود
scaron
کالای کمیاب
consignments
کالای امانی
commodities
کالای مصرفی
commodity
کالای مصرفی
smuggled goods
کالای قاچاق
shoddy
کالای تقلبی
stapling
کالای عمده
smuggled merchandise
کالای قاچاق
staple
کالای عمده
stapled
کالای عمده
stolen goods
کالای مسروقه
the goods in question
کالای موردبحث
limited edition
کالای محدود
contraband
کالای قاچاق
consignment
کالای امانی
contraband
کالای غیرمجاز
wage good
کالای مزدی
velveting
کالای مخملی مخمل
staple goods
کالای بسیار ضروری
we ran out of these goods
این کالای ما تمام شد
r. ofanyone's chattles
پس دادن کالای کسی
consignment
کالای ارسال شده
secondary item
کالای تدارکاتی فرعی
permit goods coveredby
کالای موضوع پروانه
we d. in silks
ما کالای ابریشمی میفروشیم
swag
کالای دزدیده شده
opportunity cost
هزینههای کالای تولیدی
the free list
صورت کالای بی گمرک
inwards
واردات کالای رسیده
shipment
[American]
کالای ارسال شده
inbound cargo
کالای تخلیه نشده
delivery
کالای ارسال شده
to make a market of
با کالای دیگرمعاوضه کردن
stock in trade
موجودی کالای مغازه
importable
کالای قابل واردکردن
wreckage
کالای بازیافتی از کشتی و.....
scrap heap
انبار کالای قراضه
perishable
کالای فاسد شونده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com