English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
contraband کالای قاچاق
smuggled goods کالای قاچاق
smuggled merchandise کالای قاچاق
Search result with all words
contraband کالای قاچاق محموله قاچاق
Other Matches
labeled cargo کالای برچسب دار کالای علامت داری که معمولا خطرناک است
bears کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bear کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
giffen good نوعی کالای پست که اثر درامدی ان بزرگتر ازاثر جانشینی بوده و تقاضا بابالا رفتن قیمت افزایش مییابدمنحنی تقاضا در مورد کالای گیفن صعودی است
illicit قاچاق
smuggling قاچاق
swindlingly به قاچاق
contraband قاچاق
roguishness قاچاق
smuggled merchandise قاچاق
free trade قاچاق
poteen ویسکی قاچاق
smuggle قاچاق کردن
smuggles قاچاق کردن
bootleg مشروب قاچاق
smuggling قاچاق کردن
stowaways مسافر قاچاق
owler قاچاق فرست
stowaway مسافر قاچاق
hovering acts قوانین ضد قاچاق
stow away مسافر قاچاق
swindler قاچاق متقلب
swindlers قاچاق متقلب
bootlegged <adj.> <past-p.> قاچاق شده
smuggled <adj.> <past-p.> قاچاق شده
contraband of war قاچاق جنگی
drug trafficking قاچاق مواد مخدر
blackleg ادم قاچاق و قمارباز
rum running حمل مشروب قاچاق
blacklegs ادم قاچاق و قمارباز
contraband تجارت قاچاق یاممنوع
contrabanded goods اموال و اشیا قاچاق
bottlegger فروشنده مشروب قاچاق
smuggling مرتکب قاچاق شدن
still hunt ماهیگیری بطور قاچاق وغیرمجاز
speakeasy محل فروش مشروبات الکلی قاچاق
racketeer از راه قاچاق یاشیادی پول بدست اوردن
To smuggle in to ( out of ) a country . جنسی را بداخل ( بخارج ) کشور قاچاق کردن
racketeers از راه قاچاق یاشیادی پول بدست اوردن
rumrunner ادم یا قایق مخصوص حمل مشروبات قاچاق
vehicle used for migrant-smuggling operations خودرو استفاده شده برای عملیاتهای مهاجر قاچاق
contraband of war قاچاق اسلحه ومهمات جنگی و متفرعات ان از قبیل بنزین و لاستیک
consumer goods کالای مصرفی
flotsam کالای اب اورده
free good کالای رایگان
scaron کالای کمیاب
stapling کالای عمده
staple کالای عمده
stapled کالای عمده
purpose made کالای سفارشی
bonded good کالای گمرکی
in wards کالای رسیده
goods in pledge کالای گروی
goods afloat کالای در راه
dead stock کالای بنجل
giffen good کالای گیفن
general cargo کالای معمولی
frustrated cargo کالای متروکه
frustrated cargo کالای سرگردان
easy commodity کالای نا مرغوب
economic good کالای اقتصادی
final goods کالای نهائی
fakement کالای قلب
consumer's goods کالای مصرفی
consumer brand کالای پر مصرف
business goods کالای تولیدی
normal good کالای عادی
normal good کالای معمولی
naval stores کالای دریایی
luxury good کالای لوکس
class i property کالای طبقه 1
class ii property کالای طبقه 2
consigned inventory کالای امانی
labeled cargo کالای ویژه
knit goods کالای کش بافت
inferior good کالای پست
end item کالای ضروری
Contraband goods. کالای قا چاق
import کالای رسیده
import کالای وارده
imported کالای رسیده
imported کالای وارده
importing کالای وارده
shipment [American] کالای ارسالی
consignment کالای ارسالی
delivery کالای ارسالی
jetsam کالای اب اورد
merchandise کالای تجارتی
rip-offs کالای قلابی
wage good کالای مزدی
consignment کالای امانی
the goods in question کالای موردبحث
consignments کالای امانی
stolen goods کالای مسروقه
importing کالای رسیده
commodities کالای مصرفی
shoddy کالای تقلبی
contraband کالای غیرمجاز
limited edition کالای محدود
commodity کالای مصرفی
limited editions کالای محدود
rip-off کالای قلابی
velveting کالای مخملی مخمل
staple goods کالای بسیار ضروری
finished product کالای اماده فروش
secondary item کالای تدارکاتی فرعی
importable کالای قابل واردکردن
opportunity cost هزینههای کالای تولیدی
pilefered shipment کالای حراج شده
we ran out of these goods این کالای ما تمام شد
we d. in silks ما کالای ابریشمی میفروشیم
stock in trade موجودی کالای مغازه
to make a market of با کالای دیگرمعاوضه کردن
inwards واردات کالای رسیده
r. ofanyone's chattles پس دادن کالای کسی
the free list صورت کالای بی گمرک
shipment [American] کالای ارسال شده
consignment کالای ارسال شده
delivery کالای ارسال شده
inbound cargo کالای تخلیه نشده
swag کالای دزدیده شده
permit goods coveredby کالای موضوع پروانه
standards کالای جانشین رزمی
commodity market بازار کالای مصرفی
commercial loading بارگیری کالای تجارتی
standard کالای جانشین رزمی
ban item کالای ممنوع الورود
perishable کالای سریع الفساد
perishable کالای فاسد شدنی
perishable کالای فاسد شونده
consignments کالای امانت فروش
consignments محموله کالای ارسالی
consignment کالای امانت فروش
consignment محموله کالای ارسالی
shipments کالای در حال حمل
shipment کالای در حال حمل
scrap-heap انبار کالای قراضه
scrap heap انبار کالای قراضه
consignee گیرنده کالای ارسالی
dead stock کالای بدون خریدان
wreckage کالای بازیافتی از کشتی و.....
ship ton وزن کالای ارسالی با کشتی به تن
ocean manifest بارنامه حمل کالای دریایی
export بیرون بردن کالای صادره
wares کالای فروشی پرهیز کردن از
ware کالای فروشی پرهیز کردن از
I have nothing to declare. کالای گمرکی همراه ندارم.
merchandies معامله کردن کالای تجارتی
exported بیرون بردن کالای صادره
bulk cargo کالای بسته بندی نشده
exporting بیرون بردن کالای صادره
found shipment کالای بدون بارنامه یا رسید
jettisons بدریا ریزی کالای کشتی
pilefered shipment کالای فرسوده حراج شده
jettison بدریا ریزی کالای کشتی
roll out معرفی یک کالای تجارتی به بازار
jettisoning بدریا ریزی کالای کشتی
finish stock موجودی کالای ساخته شده
contract shipment number شماره بارنامه کالای ارسالی
shipments کالای حمل شده باکشتی
jettisoned بدریا ریزی کالای کشتی
stockist فرد یا شرکتی که کالای خاصی را
shipment کالای حمل شده باکشتی
common goods کالای مورد نیاز عموم
stockists فرد یا شرکتی که کالای خاصی را
Do you have nothing to declare? آیا کالای گمرکی همراه دارید؟
bulk carrier کشتی که کالای فله حمل مینماید
to take inventory صورت سالیانه از کالای موجودی برداشتن
joint product offer فروش یک کالا همراه با کالای دیگر
sea borne goods کالای حمل شده بوسیله دریا
wreckage piece تکه کالای بازیافتی از کشتی و غیره
inbound cargo کالای پیاده نشده از کشتی یاهواپیما
bulk carriers کشتی که کالای فله حمل مینماید
stolen goods مال دزدی کالای دزدیده شده
complete substitution وقتی یک کالاجای کالای دیگر را بگیرد
exclusion principle درانصورت کالا یک کالای غیر عمومی
fixed supply ذخیره معین کالای فاسد شدنی
durable goods کالای بادوام یا فاسد نشدنی کالاهای دیرپای
stapled کالای اصلی بازارمصنوعات مهم واصلی یک محل
shipment ارسال کالا باکشتی کالای ارسالی با کشتی
staple کالای اصلی بازارمصنوعات مهم واصلی یک محل
tie in sales فروش یک کلا به شرط خریدن یک کالای دیگر
efficiency point حد مطلوبیت کالای تولید شده با حداقل هزینه
spot sale فروش نقدی وتحویل فوری کالای موردمعامله
shipments ارسال کالا باکشتی کالای ارسالی با کشتی
stapling کالای اصلی بازارمصنوعات مهم واصلی یک محل
cost of sales قیمت تمام شده کالای فروش رفته
bulk carrier وسیله حملی که کالای فله حمل میکند
deck department قسمت اداره امور باربری و کالای ناوگان
bulk carriers وسیله حملی که کالای فله حمل میکند
obligated stocks کالای تضمین شده یا تعهدشده از نظر تدارک
general stores فروشگاههایی که کالای متفرقه را میفروشند فروشگاه عمومی
back order قسمتی از کالای مشتری که به علتی تحویل نشده
dock warrant سند مالکیت کالای موجود در انبار لنگرگاه
end item وسیله عمده دستگاه کامل کالای مورد نیاز
wreck کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
wrecks کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
standards اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
wrecking کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
standards اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com