English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
velveting کالای مخملی مخمل
Other Matches
velours مخمل کلاهی پارچه مخملی
velour مخمل کلاهی پارچه مخملی
labeled cargo کالای برچسب دار کالای علامت داری که معمولا خطرناک است
bear کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bears کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
plushier مخملی
plushiest مخملی
plushy مخملی
velutinous مخملی
velvet مخملی
villiform مخملی
velvety مخملی
villous مخملی
sericeous مخملی
giffen good نوعی کالای پست که اثر درامدی ان بزرگتر ازاثر جانشینی بوده و تقاضا بابالا رفتن قیمت افزایش مییابدمنحنی تقاضا در مورد کالای گیفن صعودی است
velvet مخملی کردن
abelmosk خطمی مخملی
abelmusk خطمی مخملی
velvet مخمل
velure مخمل
globe amaranth گل مخمل
villiform دارای ریشههای کرکی و مخملی
an iron hand in a valvet glove دست اهنین در دستکش مخملی
duvetyn پارچه مخملی نرم ولطیف
scarlet پارچه مخمل
corduroy مخمل کبریتی
velvet مخمل نما
velveret مخمل پست
fustain فاستونی یا مخمل
velvety مخمل نما
cotton velvet مخمل نخی
velvet powdered with pearls مخملی که روی انرابادانههای مرواریداراسته باشند
velveteen پارچه مخمل نما
velvet powdered with pearls مخمل مروارید نشان
plush مخمل خواب دار
his coat was in blue velvet مخمل ابی بود
velveteen مخمل نخی یا ابریشمی
turkish towel حوله مخمل نما
cotton or silk velvet مخمل نخی یا ابریشمی
suede چرم مخمل نما
villosity پوشیدگی از کرک و پرز پرزدار یا مخملی بودن
velvet feels soft مخمل به لامسه نرم است
panne پارچه فریفی شبیه مخمل براق
moquette پارچه مخمل نمای مخصوص فرش یا رویه صندلی
velure پارچه مخملی ماهوت پاک کن پارچهای باماهوت پاک کن پاک کردن
corduroy مخمل نخی راه راه
consumer goods کالای مصرفی
stapling کالای عمده
flotsam کالای اب اورده
smuggled goods کالای قاچاق
staple کالای عمده
purpose made کالای سفارشی
scaron کالای کمیاب
normal good کالای عادی
consumer brand کالای پر مصرف
consumer's goods کالای مصرفی
goods afloat کالای در راه
giffen good کالای گیفن
general cargo کالای معمولی
dead stock کالای بنجل
frustrated cargo کالای متروکه
free good کالای رایگان
final goods کالای نهائی
fakement کالای قلب
easy commodity کالای نا مرغوب
economic good کالای اقتصادی
goods in pledge کالای گروی
consigned inventory کالای امانی
normal good کالای معمولی
bonded good کالای گمرکی
naval stores کالای دریایی
luxury good کالای لوکس
business goods کالای تولیدی
frustrated cargo کالای سرگردان
labeled cargo کالای ویژه
knit goods کالای کش بافت
class i property کالای طبقه 1
class ii property کالای طبقه 2
inferior good کالای پست
in wards کالای رسیده
end item کالای ضروری
smuggled merchandise کالای قاچاق
Contraband goods. کالای قا چاق
rip-offs کالای قلابی
rip-off کالای قلابی
limited editions کالای محدود
limited edition کالای محدود
wage good کالای مزدی
import کالای رسیده
import کالای وارده
shipment [American] کالای ارسالی
consignment کالای ارسالی
delivery کالای ارسالی
jetsam کالای اب اورد
merchandise کالای تجارتی
imported کالای رسیده
imported کالای وارده
stolen goods کالای مسروقه
consignments کالای امانی
stapled کالای عمده
the goods in question کالای موردبحث
commodities کالای مصرفی
contraband کالای غیرمجاز
contraband کالای قاچاق
commodity کالای مصرفی
consignment کالای امانی
importing کالای رسیده
importing کالای وارده
shoddy کالای تقلبی
stock in trade موجودی کالای مغازه
the free list صورت کالای بی گمرک
staple goods کالای بسیار ضروری
secondary item کالای تدارکاتی فرعی
finished product کالای اماده فروش
r. ofanyone's chattles پس دادن کالای کسی
we d. in silks ما کالای ابریشمی میفروشیم
we ran out of these goods این کالای ما تمام شد
inwards واردات کالای رسیده
to make a market of با کالای دیگرمعاوضه کردن
opportunity cost هزینههای کالای تولیدی
importable کالای قابل واردکردن
swag کالای دزدیده شده
permit goods coveredby کالای موضوع پروانه
pilefered shipment کالای حراج شده
shipment [American] کالای ارسال شده
consignment کالای ارسال شده
delivery کالای ارسال شده
shipment کالای در حال حمل
consignments کالای امانت فروش
consignments محموله کالای ارسالی
consignment کالای امانت فروش
consignment محموله کالای ارسالی
standard کالای جانشین رزمی
standards کالای جانشین رزمی
shipments کالای در حال حمل
consignee گیرنده کالای ارسالی
scrap heap انبار کالای قراضه
scrap-heap انبار کالای قراضه
commodity market بازار کالای مصرفی
dead stock کالای بدون خریدان
perishable کالای سریع الفساد
perishable کالای فاسد شونده
commercial loading بارگیری کالای تجارتی
ban item کالای ممنوع الورود
inbound cargo کالای تخلیه نشده
perishable کالای فاسد شدنی
wreckage کالای بازیافتی از کشتی و.....
shipment کالای حمل شده باکشتی
shipments کالای حمل شده باکشتی
ocean manifest بارنامه حمل کالای دریایی
jettison بدریا ریزی کالای کشتی
pilefered shipment کالای فرسوده حراج شده
jettisons بدریا ریزی کالای کشتی
merchandies معامله کردن کالای تجارتی
jettisoning بدریا ریزی کالای کشتی
bulk cargo کالای بسته بندی نشده
jettisoned بدریا ریزی کالای کشتی
finish stock موجودی کالای ساخته شده
stockists فرد یا شرکتی که کالای خاصی را
found shipment کالای بدون بارنامه یا رسید
I have nothing to declare. کالای گمرکی همراه ندارم.
stockist فرد یا شرکتی که کالای خاصی را
ware کالای فروشی پرهیز کردن از
wares کالای فروشی پرهیز کردن از
export بیرون بردن کالای صادره
ship ton وزن کالای ارسالی با کشتی به تن
exported بیرون بردن کالای صادره
exporting بیرون بردن کالای صادره
contract shipment number شماره بارنامه کالای ارسالی
roll out معرفی یک کالای تجارتی به بازار
common goods کالای مورد نیاز عموم
bulk carrier کشتی که کالای فله حمل مینماید
to take inventory صورت سالیانه از کالای موجودی برداشتن
wreckage piece تکه کالای بازیافتی از کشتی و غیره
bulk carriers کشتی که کالای فله حمل مینماید
Do you have nothing to declare? آیا کالای گمرکی همراه دارید؟
stolen goods مال دزدی کالای دزدیده شده
sea borne goods کالای حمل شده بوسیله دریا
inbound cargo کالای پیاده نشده از کشتی یاهواپیما
complete substitution وقتی یک کالاجای کالای دیگر را بگیرد
joint product offer فروش یک کالا همراه با کالای دیگر
exclusion principle درانصورت کالا یک کالای غیر عمومی
fixed supply ذخیره معین کالای فاسد شدنی
efficiency point حد مطلوبیت کالای تولید شده با حداقل هزینه
tie in sales فروش یک کلا به شرط خریدن یک کالای دیگر
shipment ارسال کالا باکشتی کالای ارسالی با کشتی
deck department قسمت اداره امور باربری و کالای ناوگان
cost of sales قیمت تمام شده کالای فروش رفته
dock warrant سند مالکیت کالای موجود در انبار لنگرگاه
bulk carriers وسیله حملی که کالای فله حمل میکند
general stores فروشگاههایی که کالای متفرقه را میفروشند فروشگاه عمومی
bulk carrier وسیله حملی که کالای فله حمل میکند
durable goods کالای بادوام یا فاسد نشدنی کالاهای دیرپای
shipments ارسال کالا باکشتی کالای ارسالی با کشتی
stapled کالای اصلی بازارمصنوعات مهم واصلی یک محل
staple کالای اصلی بازارمصنوعات مهم واصلی یک محل
obligated stocks کالای تضمین شده یا تعهدشده از نظر تدارک
spot sale فروش نقدی وتحویل فوری کالای موردمعامله
stapling کالای اصلی بازارمصنوعات مهم واصلی یک محل
back order قسمتی از کالای مشتری که به علتی تحویل نشده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com