Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English
Persian
lot
کالا بقطعات تقسیم کردن
Other Matches
balkanize
ناحیهای را بقطعات ریز تقسیم کردن
balkanization
تقسیم بقطعات ریز
traingulation
تقسیم بقطعات سه گوش برای پیمایش یا نقشه برداری
subdivides
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
barter with someone
با کسی دادوستد کالا با کالا کردن
to barter
[to trade by barter]
دادوستد کالا با کالا کردن
law of demand
براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
cob web theorem
ه کالا در هر زمان تابع قیمت ان کالا در دوره زمانی قبلی است .
supporting goods
موادی که در کالا بکاربرده نمیشودولی جهت تولید کالا لازم میباشد
transire
برگ ترخیص کالا از گمرک اجازه عبور کالا
divisor
عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous
تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier
درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
department store
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
department stores
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
shelf life
مدت زمانی که کالا از تولید تاتوزیع به مصرف کننده درقسمتهای مختلف می ماند مدت گردش کالا در انبارها
baseband
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
say's law
از قوانین اقتصادی دوره کلاسیک مبنی بر این که تولیداضافی یک کالا ممکن نیست چه هر کس کالا را جهت معاوضه با کالای دیگر ایجادمیکند و بنابراین عرضه هرچیز تقاضای ان را به وجودمی اورد
trellis coding
روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
cash on delivery
فروش نقد پس از تحویل کالا وصول وجه در حین تحویل کالا
fractions
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fraction
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
separates
تقسیم کردن
administers
تقسیم کردن
distribute
تقسیم کردن
administering
تقسیم کردن
administered
تقسیم کردن
divide
تقسیم کردن
to share out
تقسیم کردن
divides
تقسیم کردن
distributing
تقسیم کردن
administer
تقسیم کردن
distributes
تقسیم کردن
compartment
تقسیم کردن
shares
تقسیم کردن
intersect
تقسیم کردن
intersected
تقسیم کردن
intersects
تقسیم کردن
share
تقسیم کردن
aminister
تقسیم کردن
shared
تقسیم کردن
separate
تقسیم کردن
compartments
تقسیم کردن
give-and-take
<idiom>
تقسیم کردن
separated
تقسیم کردن
compart
تقسیم کردن
freightliner
شرکت حمل و نقل کننده کالا قطار سریع السیر جهت حمل کالا در مسافتهای دور قطاری که کانتینر حمل می نمایدfreight
demand elasticity
درصد تغییرتقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت ان کالا
to boycott goods
تحریم کردن کالا
acceptance of goods
قبول کردن کالا
to discharge goods
کالا را تخلیه کردن
releases
ترخیص کردن کالا
release
ترخیص کردن کالا
released
ترخیص کردن کالا
to offer
عرضه کردن
[ کالا]
indirect objects
کالا اعتراض کردن
direct objects
کالا اعتراض کردن
objected
کالا اعتراض کردن
objects
کالا اعتراض کردن
objecting
کالا اعتراض کردن
object
کالا اعتراض کردن
fractionalize
تقسیم بجزء کردن
third
به سه بخش تقسیم کردن
fractionize
تقسیم بجزء کردن
pull one's weight
<idiom>
کارها را تقسیم کردن
graduate
تقسیم بندی کردن
graduating
تقسیم بندی کردن
canton
به بخش تقسیم کردن
thirds
به سه بخش تقسیم کردن
lot
تقسیم بندی کردن
cantons
به بخش تقسیم کردن
graduates
تقسیم بندی کردن
distribute among the creditors in propor
به غرماء تقسیم کردن
tierce
به سه قسمت تقسیم کردن
sectors
جزء تقسیم کردن
autotomize
تقسیم خودبخود کردن
compartmentation
تقسیم بندی کردن
sector
جزء تقسیم کردن
partition
تقسیم افراز کردن
shires
به استان تقسیم کردن
prorate
به نسبت تقسیم کردن
break down
تقسیم بندی کردن
whack up
تقسیم به سهام کردن
partitions
تقسیم افراز کردن
shire
به استان تقسیم کردن
throughput capacity
فرفیت عبور دهی کالا فرفیت تخلیه و عبوردهی بارانداز یا اسکله فرفیت گذراندن کالا
sector
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
To import goods
[from abroad]
کالا از خارج وارد کردن
quadrat
به قطعات مستطیل تقسیم کردن
syllabify
تقسیم به هجای مقطع کردن
gerrymander
بطورغیر عادلانه تقسیم کردن
compartmentalised
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalizing
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalizes
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalized
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
comparmentalize
به اپارتمانهای جداجدا تقسیم کردن
compartmentalize
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
pottion
تقسیم کردن سهم دادن از
compartmentalising
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalises
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
split
ترک برداشتن تقسیم کردن
to d. with others
بادیگران تقسیم یاسهم کردن
aliquot
بدوقسمت مساوی تقسیم کردن
dichotomize
بدو بخش تقسیم کردن
apportioned
تقسیم کردن تخصیص دادن
distributing
تقسیم کردن تعمیم دادن
divisions
بخش رسته تقسیم کردن
distribute
تقسیم کردن تعمیم دادن
apportioning
تقسیم کردن تخصیص دادن
apportions
تقسیم کردن تخصیص دادن
distributes
تقسیم کردن تعمیم دادن
admeasure
سهم دادن تقسیم کردن
apportion
تقسیم کردن تخصیص دادن
allocate
تقسیم کردن اختصاص دادن
allocating
تقسیم کردن اختصاص دادن
allocates
تقسیم کردن اختصاص دادن
division
بخش رسته تقسیم کردن
parcel
به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
parcels
به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
lighter
با قایق باری کالا حمل کردن
snake out
خارج کردن کالا از انبار ناو
lighters
با قایق باری کالا حمل کردن
plundrage
غارت کردن کالا ازعرشه کشتی
stowage
حق انبارداری انبار کردن کالا در کشتی
consignee
گیرنده کالا برای بارنامه گیرنده اصلی کالا
partition
اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
quarter
به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
partitions
اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
piecemeal
به اجزاء ریز تقسیم کردن خردخرد
trisect
بسه بخش مساوی تقسیم کردن
dispart
تقسیم شدن هدف گیری کردن
stock
عرضه کردن کالا برای فروش سرسلسله
stocked
عرضه کردن کالا برای فروش سرسلسله
c & f
قیمت کالا وهزینه حمل ان بدون بیمه دریایی و تولید کننده پس ازتسلیم کالا به شرکت کشتیرانی و پرداخت هزینه حمل از خودسلب مسئولیت میکند و حق بیمه تا مقصد به عهده خریدار است
batch
با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
batches
با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
passing action
عملیات رد و بدل کردن کالا وتدارکات مبادله تدارکات
imputing
تقسیم کردن متهم کردن
imputes
تقسیم کردن متهم کردن
impute
تقسیم کردن متهم کردن
imputed
تقسیم کردن متهم کردن
rig the market
با احتکار کالا افزایش وکاهش مصنوعی در قیمت هاایجاد کردن
hyphen
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphens
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
roll on roll off
سوار کردن و حرکت دادن سریع بار و کالا بین انبارها
interchanging
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchange
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchanges
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchanged
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
terrtorialize
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
segment
قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segments
قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
to make a complaint
[about]
شکایت کردن
[درباره]
[مثال: ناراضی بودن درباره کالا یا سرویس]
cartels
اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartel
اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
factorize
تقسیم یک عدد به دو عدد کامل که در اثر ضرب کردن همان عدد اصلی نتیجه شود
hyphen
فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphens
فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
cost center
قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
field storage
انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
B register
1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
produce
کالا
article
کالا
produces
کالا
produced
کالا
trafficked
کالا
cargoes
کالا
articles
کالا
traffic
کالا
merchandise
کالا
mercery
کالا
chattel
کالا
commodities
کالا
commodity
کالا
object of sale
کالا
matters
کالا
traffics
کالا
stuffs
کالا
stuffed
کالا
stuff
کالا
traffick
کالا
ware
کالا
wares
کالا
goods
کالا
good
کالا
cargo
کالا
trafficking
کالا
materials
کالا
products
کالا
product
کالا
mattered
کالا
mattering
کالا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com