Dictiornary-Farsi | کاملا،دقیقا | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (8 milliseconds)

English	Persian
to a T <idiom>	کاملا،دقیقا


Other Matches

to a t	دقیقا
graciously	دقیقا"
rigidly	دقیقا"
strictly	دقیقا"
nighly	دقیقا
on the nose <idiom>	دقیقا
minutely	دقیقا"
identical	دقیقا مشابه
as ... as <adv.>	دقیقا مانند ...
spot-on	دقیقا صحیح
dead even	دقیقا برابر
on the dot <idiom>	دقیقا سر موقع
quite so	دقیقا اینطور
In the minutest detail .	موبه مو ( دقیقا" )
this very question	دقیقا همین پرسش
Just what I needed.	دقیقا چیزی که میخواستم.
Just what I needed.	دقیقا همینو میخواستم.
be a carbon copy <idiom>	دقیقا مثل دیگری بودن
What does it exactly mean?	منظور از این دقیقا چه است؟
This is just what I want . This is the very thing I want .	این دقیقا" همان چیزی است که می خواهم
Greek Revival	[سبک احیای معماری یونانی که دقیقا کپی از نقش و نگارهای باستانی بود.]
valued policy	بیمه نامه دریایی که در ان مبلغ بیمه دقیقا" تعیین و ذکر میشود
utterly	کاملا
in its entirety	کاملا
in full	کاملا
teetotally	کاملا
hand and foot	کاملا
egregiously	کاملا
purely	کاملا"
completely <adv.>	کاملا
all around	کاملا
absolutely dry	کاملا
brand new	کاملا نو
intoto	کاملا
quite [completely, perfectly] <adv.>	کاملا
spanking	کاملا
jam-packed	کاملا پر
de-	کاملا
whole hog	کاملا
spankings	کاملا
to the quick	کاملا
to the full	کاملا
to perfection	کاملا
to a turn	کاملا
to a t	کاملا
scot ant lot	کاملا
root and branch	کاملا
partitura	کاملا
partitur	کاملا
well <adv.>	کاملا
thoroughly	کاملا"
comprehensive <adv.>	کاملا
to its full extent <adv.>	کاملا
sounds	کاملا
sounded	کاملا
sound	کاملا
altogether	کاملا
sopping	کاملا
thru	کاملا
quite	کاملا
wholly	کاملا
perfectly	کاملا"
open-and-shut	کاملا
open and shut	کاملا
smacks	کاملا
entirely	کاملا
smacked	کاملا
stone deaf	کاملا کر
totally	کاملا
exactly	کاملا
definitely <adv.>	کاملا
by all means <adv.>	کاملا
absolutely <adv.>	کاملا
soundest	کاملا
fully	کاملا
replete	کاملا پر
smack	کاملا
absolutely	کاملا"
richly	کاملا"
kaput	کاملا شک ست خورده
head over heels <idiom>	کاملا ،عمیقا
identical	کاملا" برابر
air dry	کاملا خشک
put across <idiom>	کاملا فهمیدن
stone broke	کاملا ورشکست
stone blind	کاملا کور
span new	کاملا تازه
in all seriousness <adv.>	کاملا جدی
fit like a glove <idiom>	کاملا مناسب
absolute dry	کاملا" خشک
come full circle <idiom>	کاملا برعکس
dead center <idiom>	کاملا وسط
outright	کاملا بیدرنگ
bang on	کاملا درستوصحیح
zonked	کاملا خسته
outrightly	کاملا بیدرنگ
wide awake	کاملا بیدار
wide-awake	کاملا بیدار
four-square	کاملا مربع
dead even	کاملا مساوی
chock-a-block	کاملا افراشته
chock-a-block	کاملا کشیده
due	درست کاملا"
quite seriously <adv.>	کاملا جدی
full-suspension <adj.>	کاملا معلق
full duplex	کاملا دو رشتهای
heavily armed	کاملا مسلح
close up	کاملا افراشته
close-up	کاملا افراشته
fully automatic	کاملا" خودکار
dead as a doornail <idiom>	کاملا مرده
full duplex	کاملا" دو رشتهای
full blown	کاملا افراشته
for all the world like	کاملا` شبیه
fitting allowance	کاملا" اندازه
close-ups	کاملا افراشته
down to the ground	ازهرحیث کاملا
evolute	کاملا روییده
broad a wake	کاملا بیدار
point device	کاملا راست
armed to the teeth	کاملا` مسلح
perfectly elastic	کاملا با کشش
inextenso	کاملا بلند
full-suspension bike	دوچرخه کاملا معلق
brand new <idiom>	کاملا تازه وجدید
birthday suit <idiom>	کاملا لخت وبرهنه
It's all over.	همه اش [کاملا] تمام شد.
engrossed	کاملا اشغال شده
well-done steak	استیک کاملا پخته
to wreck	کاملا خراب کردن
wider	پرت کاملا باز
routs	کاملا شکست دادن
routed	کاملا شکست دادن
in perfect trim	کاملا اراسته یا اماده
absorb	کاملا فرو بردن
utters	باعلی درجه کاملا
uttered	باعلی درجه کاملا
utter	باعلی درجه کاملا
perfectly elastic demand	تقاضای کاملا با کشش
perfectly elastic supply	عرضه کاملا با کشش
full duplex channel	مجرای کاملا دو رشتهای
rout	کاملا شکست دادن
widest	پرت کاملا باز
to read over something	چیزی را کاملا خواندن
through	از اغاز تا انتها کاملا
he is the very moral	کاملا مانند است به
ignoramuses	شخص کاملا بی سواد
wide	پرت کاملا باز
ignoramus	شخص کاملا بی سواد
computer integrated manufactureing	کارخانه کاملا" اتوماتیک
perfectly inelastic demand	تقاضای کاملا بی کشش
perfectly inelastic supply	عرضه کاملا بی کشش
to read through something	چیزی را کاملا خواندن
another kettle of fish <idiom>	کاملا متفاوت از دیگری
a whole new ball game <idiom>	یک ماجرای کاملا متفاوت
to be absolutely determined	کاملا مصمم بودن
In perfect condition (shape).	کاملا" صحیح وسالم
It was a complete surprise to me .	کاملا" غافلگیر شدم
wear out	کاملا خسته کردن
far cry <idiom>	چیزی کاملا متفاوت
smashup	کاملا خرد شده
That's quite enough.	اون کاملا کافیه.
to blow somebody's mind <idiom> <verb>	کسی را کاملا غافلگیر کردن
to bowl somebody over <idiom> <verb>	کسی را کاملا غافلگیر کردن
to knock somebody's socks off <idiom> <verb>	کسی را کاملا غافلگیر کردن
to compare apples and oranges <idiom>	چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
I read through the letter.	من این نامه را کاملا میخوانم.
It's Lombard Street to a China orange. <idiom>	کاملا مسلم وقطعی است.
That's sheer madness.	کاری کاملا ابلهانه ای است.
to eat somebody alive	بر کسی کاملا غلبه شدن
to eat somebody alive	کسی را کاملا شکست دادن
appressed	کاملا نزدیک و مجاور چیزی
dead set against something <idiom>	کاملا مصمم در انجام کاری
fall over oneself <idiom>	کاملا مشتاق انجام کاری
perfects	کاملا رسیده تکمیل کردن
unfledged	پر در نیاورده کاملا رشد نکرده
perfects	کاملا درست و بدون غلط
fit as a fiddle <idiom>	روپا ،کاملا تندرست وسلامت
rub out <idiom>	کاملا ویرا کردن ،کشتن
swear by <idiom>	کاملا از چیزی اطمینان داشتن
bright luster	صیقل کاری کاملا" براق
blasius flow	جریان کاملا لایهای تئوریکی
all round	کاملا شامل هر چیز یا هرکس
We know it for a fact that…	برایمان کاملا" معلوم است که ...
perfected	کاملا رسیده تکمیل کردن
perfected	کاملا درست و بدون غلط
perfect	کاملا درست و بدون غلط
perfect	کاملا رسیده تکمیل کردن
perfecting	کاملا درست و بدون غلط
perfecting	کاملا رسیده تکمیل کردن
It is quite a hypothetical case .	این یک قضیه کاملا" فرضی است
Her eyes spoke volumes of despair.	در چشمهای او [زن] ناامیدی کاملا واضح است.
wear out <idiom>	پوشیدن چیزی تا کاملا بیفایده شود
It is exact to hair.	مو نمی زند ( کاملا"یکسان است )
This is a different thing altogether.	این کاملا" چیز دیگری است
You can say that again.	من کاملا با چیزی که گفتی موافقم. [اصطلاح]
to be groomed in all finery	با جامه رسمی جشن کاملا آراستن
His jealousy is completely uncalled-for.	حسادت او [مرد] کاملا بی ربط است.
I tell you this in all seriousness.	این موضوع ؟ ؟ کاملا"جدی می گویم
It was a mere accident that we met.	ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود