Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 46 (4 milliseconds)
English
Persian
He is completely absorbed by his business.
کاملاجذب کارش است
Other Matches
he has a rushing business
کارش خوب گرفته است کارش خیلی رونق دارد
he is on his legs
کارش دایراست
He is attentive to his work .
متوجه کارش است
he prospered in his business
کارش بالا گرفت
He eventually landed in prison .
عاقبت کارش بزندان کشید
Let the secretary get on with it .
بگذارید منشی کارش را بکند
he drives a roaring trade
کارش خوب گرفته است
He is unpredicateble. He acts haphazardly.
کارش حساب وکتابی ندارد
fast
که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fasts
که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fastest
که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fasted
که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
get off one's butt
<idiom>
سرش شلوغه کارش شروع شده
wine cooper
کسیکه کارش جادادن یافروختن باده است
melodramatist
کسیکه کارش درست کردن melodrama باشد
I have no fault to find with his work .
از کارش هیچ عیبی نمی توان گرفت
he prospered in his business
در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
i overpaid him for his work
مزد کارش را بیش از انچه حقش بود دادم
He'll never get anywhere.
او
[مرد]
هیچوقت موفق نمی شود.
[در زندگیش یا کارش]
boat trains
ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
boat train
ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
to get in somebody's way
مانع کردن کسی
[چیزی]
که بتواند کارش را انجام دهد
chimney sweeps
کسی که کارش پاک کردن لولهی بخاری و شومینه است
chimney sweep
کسی که کارش پاک کردن لولهی بخاری و شومینه است
ringman
کسیکه دراسب دوانی کارش شرط بندی بامردم است
dynamically
زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
dynamic
زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
paintress
زنی که کارش رنگ کردن سفالینه و مانند انها است
pawn broker
کسی که کارش دادن وامهای کوچک و گرفتن وثیقه است
bill posters
کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
crammer
کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
industrial union
اتحادیهای که هر نوع کارگر بدون توجه به کارش میتواند در ان عضو باشد
He'll never amount to anything.
<idiom>
او
[مرد]
هیچوقت موفق نمی شود.
[در زندگیش یا کارش]
[اصطلاح روزمره]
piecer
درنخ ریسی کسیکه کارش بهم پیوستن نخهای گسیخته است
bill poster
کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
quantum meruit
هر قدر کارش واقعا" ارزش داشته باشد در دعوی کارگربر کارفرما
the inquisition
دادگاهی که کارش دادرسی مردمان از دین برگشته یارافضی و به کیفر رساندن
daemon
در سیستم unix برنامهای که کارش را بدون دانستن کاربر خودکار انجام میدهد
air man
کشی که کارش بنحوی باپرواز تعمیر یا راه اندازی هواپیما مربوط میشود
First come first served.
هرکس اول (زودتر ) بیاید زودتر کارش انجام می شود
Bounty hunter
جایزه بگیر،کسی که کارش دستگیری خلافکارها برای گرفتن جایزه است
knife boy
خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
rattening
محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
he was p in his business
خوب بود کارش رونق گرفته بود
letter of recall
نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com