Dictiornary-Farsi | کاملا افراشته | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 205 (2 milliseconds)

English	Persian
close up	کاملا افراشته
close-up	کاملا افراشته
close-ups	کاملا افراشته
full blown	کاملا افراشته
chock-a-block	کاملا افراشته


Other Matches

mast high	تمام افراشته
half mast high	نیمه افراشته
closer	پرچم افراشته
closes	پرچم افراشته
closest	پرچم افراشته
mast high	پرچم افراشته
half mast	نیم افراشته
half staff	نیم افراشته
close	پرچم افراشته
half-mast	پرچم نیمه افراشته
at the dip	پرچم نیم افراشته
richly	کاملا"
to a turn	کاملا
to perfection	کاملا
replete	کاملا پر
egregiously	کاملا
to the quick	کاملا
whole hog	کاملا
to the full	کاملا
absolutely	کاملا"
to a t	کاملا
purely	کاملا"
teetotally	کاملا
in full	کاملا
in its entirety	کاملا
brand new	کاملا نو
intoto	کاملا
well <adv.>	کاملا
partitur	کاملا
all around	کاملا
partitura	کاملا
absolutely dry	کاملا
root and branch	کاملا
scot ant lot	کاملا
utterly	کاملا
completely <adv.>	کاملا
hand and foot	کاملا
comprehensive <adv.>	کاملا
quite	کاملا
totally	کاملا
smacks	کاملا
altogether	کاملا
sound	کاملا
sounded	کاملا
stone deaf	کاملا کر
soundest	کاملا
sounds	کاملا
thoroughly	کاملا"
open-and-shut	کاملا
open and shut	کاملا
perfectly	کاملا"
smacked	کاملا
smack	کاملا
definitely <adv.>	کاملا
by all means <adv.>	کاملا
absolutely <adv.>	کاملا
de-	کاملا
fully	کاملا
thru	کاملا
sopping	کاملا
entirely	کاملا
wholly	کاملا
jam-packed	کاملا پر
spanking	کاملا
spankings	کاملا
quite [completely, perfectly] <adv.>	کاملا
to its full extent <adv.>	کاملا
exactly	کاملا
heavily armed	کاملا مسلح
inextenso	کاملا بلند
fully automatic	کاملا" خودکار
stone blind	کاملا کور
put across <idiom>	کاملا فهمیدن
dead center <idiom>	کاملا وسط
four-square	کاملا مربع
chock-a-block	کاملا کشیده
to a T <idiom>	کاملا،دقیقا
stone broke	کاملا ورشکست
span new	کاملا تازه
zonked	کاملا خسته
bang on	کاملا درستوصحیح
come full circle <idiom>	کاملا برعکس
dead as a doornail <idiom>	کاملا مرده
point device	کاملا راست
head over heels <idiom>	کاملا ،عمیقا
perfectly elastic	کاملا با کشش
fit like a glove <idiom>	کاملا مناسب
outrightly	کاملا بیدرنگ
air dry	کاملا خشک
absolute dry	کاملا" خشک
identical	کاملا" برابر
kaput	کاملا شک ست خورده
due	درست کاملا"
dead even	کاملا مساوی
in all seriousness <adv.>	کاملا جدی
quite seriously <adv.>	کاملا جدی
wide-awake	کاملا بیدار
wide awake	کاملا بیدار
armed to the teeth	کاملا` مسلح
broad a wake	کاملا بیدار
fitting allowance	کاملا" اندازه
outright	کاملا بیدرنگ
full-suspension <adj.>	کاملا معلق
full duplex	کاملا دو رشتهای
evolute	کاملا روییده
down to the ground	ازهرحیث کاملا
full duplex	کاملا" دو رشتهای
for all the world like	کاملا` شبیه
In perfect condition (shape).	کاملا" صحیح وسالم
far cry <idiom>	چیزی کاملا متفاوت
to be absolutely determined	کاملا مصمم بودن
It was a complete surprise to me .	کاملا" غافلگیر شدم
birthday suit <idiom>	کاملا لخت وبرهنه
brand new <idiom>	کاملا تازه وجدید
to read through something	چیزی را کاملا خواندن
to read over something	چیزی را کاملا خواندن
a whole new ball game <idiom>	یک ماجرای کاملا متفاوت
full-suspension bike	دوچرخه کاملا معلق
It's all over.	همه اش [کاملا] تمام شد.
another kettle of fish <idiom>	کاملا متفاوت از دیگری
That's quite enough.	اون کاملا کافیه.
to wreck	کاملا خراب کردن
well-done steak	استیک کاملا پخته
perfectly elastic supply	عرضه کاملا با کشش
routed	کاملا شکست دادن
smashup	کاملا خرد شده
ignoramus	شخص کاملا بی سواد
rout	کاملا شکست دادن
absorb	کاملا فرو بردن
utters	باعلی درجه کاملا
wear out	کاملا خسته کردن
uttered	باعلی درجه کاملا
routs	کاملا شکست دادن
ignoramuses	شخص کاملا بی سواد
through	از اغاز تا انتها کاملا
perfectly elastic demand	تقاضای کاملا با کشش
in perfect trim	کاملا اراسته یا اماده
he is the very moral	کاملا مانند است به
computer integrated manufactureing	کارخانه کاملا" اتوماتیک
perfectly inelastic demand	تقاضای کاملا بی کشش
widest	پرت کاملا باز
wider	پرت کاملا باز
wide	پرت کاملا باز
utter	باعلی درجه کاملا
full duplex channel	مجرای کاملا دو رشتهای
perfectly inelastic supply	عرضه کاملا بی کشش
engrossed	کاملا اشغال شده
to compare apples and oranges <idiom>	چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
perfected	کاملا درست و بدون غلط
to eat somebody alive	بر کسی کاملا غلبه شدن
appressed	کاملا نزدیک و مجاور چیزی
blasius flow	جریان کاملا لایهای تئوریکی
bright luster	صیقل کاری کاملا" براق
perfected	کاملا رسیده تکمیل کردن
perfecting	کاملا رسیده تکمیل کردن
perfect	کاملا درست و بدون غلط
perfect	کاملا رسیده تکمیل کردن
perfects	کاملا درست و بدون غلط
I read through the letter.	من این نامه را کاملا میخوانم.
to eat somebody alive	کسی را کاملا شکست دادن
to blow somebody's mind <idiom> <verb>	کسی را کاملا غافلگیر کردن
to bowl somebody over <idiom> <verb>	کسی را کاملا غافلگیر کردن
to knock somebody's socks off <idiom> <verb>	کسی را کاملا غافلگیر کردن
That's sheer madness.	کاری کاملا ابلهانه ای است.
It's Lombard Street to a China orange. <idiom>	کاملا مسلم وقطعی است.
perfects	کاملا رسیده تکمیل کردن
perfecting	کاملا درست و بدون غلط
all round	کاملا شامل هر چیز یا هرکس
swear by <idiom>	کاملا از چیزی اطمینان داشتن
rub out <idiom>	کاملا ویرا کردن ،کشتن
fit as a fiddle <idiom>	روپا ،کاملا تندرست وسلامت
dead set against something <idiom>	کاملا مصمم در انجام کاری
fall over oneself <idiom>	کاملا مشتاق انجام کاری
unfledged	پر در نیاورده کاملا رشد نکرده
We know it for a fact that…	برایمان کاملا" معلوم است که ...
That's quite another matter.	این که کاملا موضوع دیگری است.
I agree with you completely.	من کاملا با نظر شما موافق هستم.
Her eyes spoke volumes of despair.	در چشمهای او [زن] ناامیدی کاملا واضح است.
It is exact to hair.	مو نمی زند ( کاملا"یکسان است )
much	خیلی بزرگ کاملا رشد کرده
His jealousy is completely uncalled-for.	حسادت او [مرد] کاملا بی ربط است.
wear out <idiom>	پوشیدن چیزی تا کاملا بیفایده شود
You can say that again.	من کاملا با چیزی که گفتی موافقم. [اصطلاح]
Well, duh! [American English]	نه ! جدی می گی؟ [این که کاملا مشخص است]
to stop cold something	چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
This is a different thing altogether.	این کاملا" چیز دیگری است
to be groomed in all finery	با جامه رسمی جشن کاملا آراستن
perfects	ساختن چیزی که کاملا درست است
It was a mere accident that we met.	ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود
perfecting	ساختن چیزی که کاملا درست است
I tell you this in all seriousness.	این موضوع ؟ ؟ کاملا"جدی می گویم
He is well versed in business .	درامور با زرگانی کاملا" وارد است
perfected	ساختن چیزی که کاملا درست است
It is quite a hypothetical case .	این یک قضیه کاملا" فرضی است
perfect	ساختن چیزی که کاملا درست است
to try something completely new <idiom>	چیزی [روشی ] کاملا متفاوت امتحان کردن
burn down <idiom>	کاملا سوختن (معمولابرای ساختمان استفاده میشود)
It is a perfect fit.	کاملا" اندازه است ( لباس ،کفش وغیره )
There is no argument about that.	حرف ندارد ( کاملا" مسلم وقطعی است )
fiefdom	هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد