Dictiornary-Farsi | کاملا تازه وجدید | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
brand new <idiom>	کاملا تازه وجدید


Other Matches

span new	کاملا تازه
to wipe the slate clean <idiom>	شروع تازه ای کردن [تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن] [اصطلاح]
misoneism	دشمنی وعداوت باهر چیز نو وجدید یاتغییریافته
bible	کتاب مقدس که شامل کتب عهد عتیق وجدید است
bibles	کتاب مقدس که شامل کتب عهد عتیق وجدید است
mesolithic	وابسته بدوره بین عصر حجر قدیم وجدید میانسنگی
new blood <idiom>	جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
enactory	دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new coined	تازه بنیاد تازه سکه زده
newlywed	تازه داماد تازه عروس
run	اجرای سیستم کامپیوتری قدیمی وجدید با هم برای بررسی سیستم جدید پیش از اینکه تنها سیستم مورد استفاده شود
runs	اجرای سیستم کامپیوتری قدیمی وجدید با هم برای بررسی سیستم جدید پیش از اینکه تنها سیستم مورد استفاده شود
hobbledehoy	کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
entirely	کاملا
thoroughly	کاملا"
stone deaf	کاملا کر
utterly	کاملا
absolutely dry	کاملا
open-and-shut	کاملا
all around	کاملا
partitur	کاملا
partitura	کاملا
brand new	کاملا نو
smack	کاملا
smacked	کاملا
smacks	کاملا
open and shut	کاملا
totally	کاملا
root and branch	کاملا
replete	کاملا پر
absolutely	کاملا"
spankings	کاملا
spanking	کاملا
jam-packed	کاملا پر
purely	کاملا"
completely <adv.>	کاملا
de-	کاملا
whole hog	کاملا
to the quick	کاملا
sopping	کاملا
to the full	کاملا
to perfection	کاملا
to a turn	کاملا
to a t	کاملا
scot ant lot	کاملا
richly	کاملا"
egregiously	کاملا
wholly	کاملا
in its entirety	کاملا
comprehensive <adv.>	کاملا
intoto	کاملا
hand and foot	کاملا
exactly	کاملا
absolutely <adv.>	کاملا
quite [completely, perfectly] <adv.>	کاملا
perfectly	کاملا"
teetotally	کاملا
definitely <adv.>	کاملا
by all means <adv.>	کاملا
sounds	کاملا
thru	کاملا
in full	کاملا
quite	کاملا
altogether	کاملا
sound	کاملا
to its full extent <adv.>	کاملا
well <adv.>	کاملا
soundest	کاملا
fully	کاملا
sounded	کاملا
kaput	کاملا شک ست خورده
chock-a-block	کاملا کشیده
chock-a-block	کاملا افراشته
head over heels <idiom>	کاملا ،عمیقا
due	درست کاملا"
dead even	کاملا مساوی
put across <idiom>	کاملا فهمیدن
four-square	کاملا مربع
dead as a doornail <idiom>	کاملا مرده
dead center <idiom>	کاملا وسط
fit like a glove <idiom>	کاملا مناسب
close up	کاملا افراشته
close-up	کاملا افراشته
close-ups	کاملا افراشته
to a T <idiom>	کاملا،دقیقا
zonked	کاملا خسته
inextenso	کاملا بلند
bang on	کاملا درستوصحیح
full-suspension <adj.>	کاملا معلق
identical	کاملا" برابر
come full circle <idiom>	کاملا برعکس
stone broke	کاملا ورشکست
armed to the teeth	کاملا` مسلح
for all the world like	کاملا` شبیه
broad a wake	کاملا بیدار
outrightly	کاملا بیدرنگ
quite seriously <adv.>	کاملا جدی
in all seriousness <adv.>	کاملا جدی
full blown	کاملا افراشته
air dry	کاملا خشک
perfectly elastic	کاملا با کشش
full duplex	کاملا دو رشتهای
full duplex	کاملا" دو رشتهای
outright	کاملا بیدرنگ
fully automatic	کاملا" خودکار
wide awake	کاملا بیدار
wide-awake	کاملا بیدار
down to the ground	ازهرحیث کاملا
fitting allowance	کاملا" اندازه
evolute	کاملا روییده
stone blind	کاملا کور
heavily armed	کاملا مسلح
point device	کاملا راست
absolute dry	کاملا" خشک
computer integrated manufactureing	کارخانه کاملا" اتوماتیک
full duplex channel	مجرای کاملا دو رشتهای
well-done steak	استیک کاملا پخته
engrossed	کاملا اشغال شده
rout	کاملا شکست دادن
perfectly elastic supply	عرضه کاملا با کشش
routed	کاملا شکست دادن
absorb	کاملا فرو بردن
through	از اغاز تا انتها کاملا
ignoramus	شخص کاملا بی سواد
routs	کاملا شکست دادن
far cry <idiom>	چیزی کاملا متفاوت
smashup	کاملا خرد شده
he is the very moral	کاملا مانند است به
a whole new ball game <idiom>	یک ماجرای کاملا متفاوت
another kettle of fish <idiom>	کاملا متفاوت از دیگری
perfectly elastic demand	تقاضای کاملا با کشش
It's all over.	همه اش [کاملا] تمام شد.
to read through something	چیزی را کاملا خواندن
wear out	کاملا خسته کردن
to wreck	کاملا خراب کردن
That's quite enough.	اون کاملا کافیه.
perfectly inelastic supply	عرضه کاملا بی کشش
widest	پرت کاملا باز
to read over something	چیزی را کاملا خواندن
In perfect condition (shape).	کاملا" صحیح وسالم
ignoramuses	شخص کاملا بی سواد
full-suspension bike	دوچرخه کاملا معلق
It was a complete surprise to me .	کاملا" غافلگیر شدم
perfectly inelastic demand	تقاضای کاملا بی کشش
birthday suit <idiom>	کاملا لخت وبرهنه
to be absolutely determined	کاملا مصمم بودن
in perfect trim	کاملا اراسته یا اماده
wide	پرت کاملا باز
wider	پرت کاملا باز
utters	باعلی درجه کاملا
uttered	باعلی درجه کاملا
utter	باعلی درجه کاملا
all round	کاملا شامل هر چیز یا هرکس
bright luster	صیقل کاری کاملا" براق
fit as a fiddle <idiom>	روپا ،کاملا تندرست وسلامت
unfledged	پر در نیاورده کاملا رشد نکرده
swear by <idiom>	کاملا از چیزی اطمینان داشتن
rub out <idiom>	کاملا ویرا کردن ،کشتن
blasius flow	جریان کاملا لایهای تئوریکی
fall over oneself <idiom>	کاملا مشتاق انجام کاری
dead set against something <idiom>	کاملا مصمم در انجام کاری
appressed	کاملا نزدیک و مجاور چیزی
We know it for a fact that…	برایمان کاملا" معلوم است که ...
perfects	کاملا درست و بدون غلط
It's Lombard Street to a China orange. <idiom>	کاملا مسلم وقطعی است.
to eat somebody alive	بر کسی کاملا غلبه شدن
to eat somebody alive	کسی را کاملا شکست دادن
to bowl somebody over <idiom> <verb>	کسی را کاملا غافلگیر کردن
to compare apples and oranges <idiom>	چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
to blow somebody's mind <idiom> <verb>	کسی را کاملا غافلگیر کردن
perfects	کاملا رسیده تکمیل کردن
perfecting	کاملا درست و بدون غلط
perfecting	کاملا رسیده تکمیل کردن
I read through the letter.	من این نامه را کاملا میخوانم.
That's sheer madness.	کاری کاملا ابلهانه ای است.
perfect	کاملا درست و بدون غلط
perfect	کاملا رسیده تکمیل کردن
perfected	کاملا رسیده تکمیل کردن
to knock somebody's socks off <idiom> <verb>	کسی را کاملا غافلگیر کردن
perfected	کاملا درست و بدون غلط
perfecting	ساختن چیزی که کاملا درست است
I agree with you completely.	من کاملا با نظر شما موافق هستم.
That's quite another matter.	این که کاملا موضوع دیگری است.
Her eyes spoke volumes of despair.	در چشمهای او [زن] ناامیدی کاملا واضح است.
perfect	ساختن چیزی که کاملا درست است
perfects	ساختن چیزی که کاملا درست است
to be groomed in all finery	با جامه رسمی جشن کاملا آراستن
His jealousy is completely uncalled-for.	حسادت او [مرد] کاملا بی ربط است.
You can say that again.	من کاملا با چیزی که گفتی موافقم. [اصطلاح]
much	خیلی بزرگ کاملا رشد کرده
to stop cold something	چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
It is quite a hypothetical case .	این یک قضیه کاملا" فرضی است
He is well versed in business .	درامور با زرگانی کاملا" وارد است
It is exact to hair.	مو نمی زند ( کاملا"یکسان است )
perfected	ساختن چیزی که کاملا درست است
This is a different thing altogether.	این کاملا" چیز دیگری است
I tell you this in all seriousness.	این موضوع ؟ ؟ کاملا"جدی می گویم
Well, duh! [American English]	نه ! جدی می گی؟ [این که کاملا مشخص است]
It was a mere accident that we met.	ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود
wear out <idiom>	پوشیدن چیزی تا کاملا بیفایده شود