Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English
Persian
burn up
<idiom>
کاملا سوختن (معمولا برای چیزهایی غیرازساختمان)
Other Matches
burn down
<idiom>
کاملا سوختن (معمولابرای ساختمان استفاده میشود)
likes and dislikes
چیزهایی که شخص میل داردو چیزهایی که شخص ازانهابیزاراست
applying
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
apply
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
applies
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
realised
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizes
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realising
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realises
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realized
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realize
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing the palette
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
intermediate contingency
قدرت موتور توربوشفت پایین تر از سطح اضطراری که معمولا برای مدت 03 دقیقه مجاز میباشد
discharge indicator disc
دیسک رنگی معمولا زرد یاقرمز برای نشان دادن تخلیه سیستم اطفاء حریق
fully cooked
<adj.>
کاملا پخته
[برای گوشت]
[غذا و آشپزخانه]
well done
[fully cooked]
<adj.>
کاملا پخته
[برای گوشت]
[غذا و آشپزخانه]
decarburizing
گرم کردن اهن یا فولاد کربن تا دمای کافی برای سوختن یا اکسید شدن کربن
straddle trench
خندق یا نوعی سنگر عمیق خطی کوتاه که معمولا برای تهیه مستراح اردوگاهی مورد استفاده قرار می گیرد
hot site
یک مرکز کاملا" مجهزکامپیوتری که برای حالت اضطراری اماده است
reset key
کلیدی روی یک صفحه کامپیوتر که معمولا برای برگرداندن قسمتهای یک کامپیوتر به حالت قبل از اجرا شدن برنامه بکار می رود
main
مجموعه دستورات که پیاپی تکرار می شوند و عمل اصلی برنامه را انجام می دهند. این حلقه معمولا برای ورودی کاربر صبر میکند پیش از پردازش رویداد
PPP
که معمولا برای ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه Tcp/Ip استفاده میشود
fullwrite professional
یک برنامه جدید واژه پردازی برای کامپیوتر مکینتاش که متن را با نمودارهای متمایل به مقصود کاملا" عجین میکند
port a punch card
علامتی تجاری برای نوع خاصی از کارت منگنه باقسمتهای سوراخ شده که میتواند با یک مداد یا قلم کاملا"برداشته شود
number
[of something]
تعداد
[عده]
[چیزهایی]
hand out
<idiom>
از چیزهایی مشابه به هم دادن
braiding
چیزهایی که از قیطان یا نواردرست میشود
She has everything a woman can wish for.
اوتمام چیزهایی را که یک زن ممکن است آرزوکند دارد
identity of indiscernibles
یکی بودن چیزهایی که نتوان بین شان فرق گذاشت
to shoot one's mouth off
<idiom>
چیزهایی را بگویند که به مردم نباید گفت
[مثال چقدر پول درمی آورد ماهانه]
to speak
[things indicating something]
بیان کردن
[رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
to burn out
سوختن
burns
سوختن
broil
سوختن
broils
سوختن
broiling
سوختن
broiled
سوختن
burn in
سوختن
combustion
سوختن
burn
سوختن
consumption
سوختن
melted
از گرما سوختن
to grin and bear it
سوختن وساختن
pyric
مربوط به سوختن
singe
سوختن بودادن
heating value
گرمای سوختن
to fret and fume inwardly
سوختن وساختن
blow out
سوختن انفجار
afire
در حال سوختن
smoulders
سوختن ودودکردن
smolder
سوختن ودودکردن
incinerate
بااتش سوختن
incinerated
بااتش سوختن
heat value
گرمای سوختن
singed
سوختن بودادن
smolders
سوختن ودودکردن
singeing
سوختن بودادن
incinerates
بااتش سوختن
smouldering
سوختن ودودکردن
smoldering
سوختن ودودکردن
singes
سوختن بودادن
incinerating
بااتش سوختن
heat of combustion
گرمای سوختن
smoldered
سوختن ودودکردن
smoulder
سوختن ودودکردن
smouldered
سوختن ودودکردن
Tune in tomorrow when we'll be exploring what things to look for in a bike computer.
کانالتان را فردا
[به این برنامه]
تنظیم کنید وقتی که ما بررسی می کنیم به چه چیزهایی درکامپیوتر دوچرخه توجه کنیم.
singe
بطور سطحی سوختن
scorch
بطور سطحی سوختن
to burn away
سوختن و تمام شدن
baked
سوختن خشک کردن
burns
سوختن مشتعل شدن
degressive burning
سوختن طولانی خرج
scorches
بطور سطحی سوختن
singeing
بطور سطحی سوختن
burn
دراتش شهوت سوختن
to fret and fume inwardly
سوختن ودم نزدن
bakes
سوختن خشک کردن
burns
دراتش شهوت سوختن
progressive burning
سوختن تدریجی خرج
lighting hours
زمان روشنایی یا سوختن
singes
بطور سطحی سوختن
flare
باشعله نامنظم سوختن
singed
بطور سطحی سوختن
burnout of a crystal rectifier
سوختن یکسوکننده دیودی
burn
سوختن مشتعل شدن
flammable
قابل سوختن اتشگیر
bake
سوختن خشک کردن
flares
باشعله نامنظم سوختن
smolder
بی اتش سوختن خاموش کردن
smoulders
بی اتش سوختن خاموش کردن
smouldering
بی اتش سوختن خاموش کردن
smolders
بی اتش سوختن خاموش کردن
smoldering
بی اتش سوختن خاموش کردن
smoulder
بی اتش سوختن خاموش کردن
to g. with passion
دراتش شهوت یاعشق سوختن
smouldered
بی اتش سوختن خاموش کردن
smoldered
بی اتش سوختن خاموش کردن
to souse a burning house
اب پاشیدن روی خانه درحال سوختن
sizzle
صدای سوختن کباب روی اتش
sizzled
صدای سوختن کباب روی اتش
sizzles
صدای سوختن کباب روی اتش
sizzling
صدای سوختن کباب روی اتش
usu
معمولا
normally
معمولا"
pipe
معمولا
in an ordinary way
معمولا
piped
معمولا
ordinarily
معمولا"
usually
معمولا
generally
معمولا
as a rule
معمولا
one for one
معمولا اسمبلر
pop up window
پنجرهای که در هر لحظه قابل نمایش روی صفحه است در بالای تمام چیزهایی که روی صفحه هستند
carry one's bat
تا پایان بازی ادامه دادن کارتوپزن بدون سوختن
burnout velocity
سرعت موشک در خاتمه سوختن خرج و تمام شدن ان
normally closed contact
اتصال معمولا بسته
normally open contact
اتصال معمولا باز
at large
به طور کلی
[معمولا]
four address instruction
معمولا: محل دو عملوند
phosphor
معمولا اشعه الکترونی
halt
معمولا با روشهای خارجی
halts
معمولا با روشهای خارجی
applications
معمولا به صورت نوشته
application
معمولا به صورت نوشته
as a rule
<idiom>
معمولا ،طبق عادت
halted
معمولا با روشهای خارجی
leg before
ضربه خوردن به پا پیش ازمیله که باعث سوختن توپزن میشود
hand-out
<idiom>
پاداش ،معمولا از طرف دولت
print
معمولا با معیار نقط ه در اینچ
normal
معمولا یا آنچه به ترتیب رخ دهد
prints
معمولا با معیار نقط ه در اینچ
printed
معمولا با معیار نقط ه در اینچ
gulp
گروهی از کلمات معمولا دو بایت
bezant
پولک گردی که معمولا از طلااست
gulped
گروهی از کلمات معمولا دو بایت
gulping
گروهی از کلمات معمولا دو بایت
gulps
گروهی از کلمات معمولا دو بایت
out
مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
out-
مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
outed
مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
cleanup
توپزن چهارم که معمولا قوی است
products customarily found in a pharmacy
کالاهایی که معمولا در داروخانه بفروش می روند
to pass go orrun current
معمولا مورد قبول واقع شدن
homes
که معمولا در بالا سمت چپ قرار دارد
home
که معمولا در بالا سمت چپ قرار دارد
ultra high magnetic field
معمولا میدان مغناطیسی باشغت بیش از 001ک
regression rate
سرعت خطی سوختن دانههای سوخت جامد در امتداد عمودبر سطح در نقطه موردنظر
wet weight
وزن خالص مایعاتی که معمولا هنگام کارکردن وجوددارند
Guilt for poorly behaved children usually lies with the parents.
بد رفتاری کودکان معمولا اشتباه از پدر و مادر است.
We do not usually go places that cost a lot of money.
ما معمولا به جاهای گران قیمت گردش نمی کنیم.
littleneck clam
نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
luggable
کامپیوتر شخصی قابل حمل که باتری اش معمولا تمام نمیشود.
cladding
روکشی که روی سطح موادقرارگرفته و معمولا با انهاپیوند ایجاد میکند
assault
در CL معمولا "بعد از این کلمه قصد مهاجم ذکر میشود
indicator
چیزی که وضعیت فرآیند را نشان دهد. معمولا با صورت یا نور
assaults
در CL معمولا "بعد از این کلمه قصد مهاجم ذکر میشود
assaulted
در CL معمولا "بعد از این کلمه قصد مهاجم ذکر میشود
soft tooling
ابزاری که ابعاد ان معمولا تاحد کمی قابل تنظیم است
crankum
دیواره ی باغ
[که معمولا در یک ردیف هم تراز از شرق تا غرب قرار می گیرد.]
grotesque
[تصاویر با مناظر عجیب و غریب معمولا در سرداب ها استفاده می شود.]
[معماری]
crankle
دیواره ی باغ
[که معمولا در یک ردیف هم تراز از شرق تا غرب قرار می گیرد.]
Crinkle
دیواره ی باغ
[که معمولا در یک ردیف هم تراز از شرق تا غرب قرار می گیرد.]
branch cutoff
دیواری است که معمولا درجهت عمود بر دیوار سپری ساخته میشود
latchkey child
[کودکی که معمولا در خانه بخاطر مشغله پدر مادر تنها است]
crinkum
دیواره ی باغ
[که معمولا در یک ردیف هم تراز از شرق تا غرب قرار می گیرد.]
kiosk
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
footnote
یادداشتی در پایین صفحه مربوط به متن بالای آن که معمولا یک عدد مرجع است
footnotes
یادداشتی در پایین صفحه مربوط به متن بالای آن که معمولا یک عدد مرجع است
cordon bleu
گوشتی که در میان آن ژامبون و پنیر قرار داده و سرخمیکنند و معمولا با سس سرو میشود
library
کتابها یا رکوردها و... که عموم می توانند فرض کنند که معمولا در یک محل عمومی قرار دارند
origin
محلی در صفحه نمایش که تمام مختصات به آن رجوع می کنند معمولا گوشه بالا سمت چپ
origins
محلی در صفحه نمایش که تمام مختصات به آن رجوع می کنند معمولا گوشه بالا سمت چپ
low supercharger gear
دور کم سوپرشارژر درموتورهای پیستونی که معمولا بصورت اتوماتیک توسط یک فشارسنج کنترل میشود
absorptive terrace
این تراس معمولا به منظورنگهداری و پخش اب دربیشترین سطح ممکن طرح وساخته میشود
libraries
کتابها یا رکوردها و... که عموم می توانند فرض کنند که معمولا در یک محل عمومی قرار دارند
all around
کاملا
whole hog
کاملا
quite
[completely, perfectly]
<adv.>
کاملا
quite
کاملا
spanking
کاملا
spankings
کاملا
to the quick
کاملا
thoroughly
کاملا"
totally
کاملا
soundest
کاملا
to perfection
کاملا
fully
کاملا
utterly
کاملا
brand new
کاملا نو
entirely
کاملا
partitura
کاملا
thru
کاملا
comprehensive
<adv.>
کاملا
definitely
<adv.>
کاملا
to its full extent
<adv.>
کاملا
purely
کاملا"
scot ant lot
کاملا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com