Dictiornary-Farsi | کاملا شک ست خورده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
kaput	کاملا شک ست خورده


Other Matches

eaten	خورده
it was eaten	خورده شد
irriguous	اب خورده
little	خورده
cancelled	قلم خورده
failures	شکست خورده
tetched	بهم خورده
underdog	سگ شکست خورده
eaten	خورده شده
symphsis	عضوجوش خورده
teched	بهم خورده
aggresive	خورده شده
stickit	شکست خورده
plicated	چین خورده
conglomerate	به هم جوش خورده
conglomerates	به هم جوش خورده
puckery	چین خورده
writhen	تاب خورده
carious	کرم خورده
butt welded	از سر جوش خورده
belly pinched	گرسنگی خورده
underdogs	سگ شکست خورده
dislocated	بهم خورده
worm-eaten	کرم خورده
grubby	کرم خورده
writhen	پیچ خورده
worm eaten	کرم خورده
thrawart	پیچ خورده
corrosion	خورده شدن
twisty	پیچ خورده
callous	پینه خورده
turkeys	شکست خورده
grubbiest	کرم خورده
grubbier	کرم خورده
picked	کلنگ خورده
clift	ترک خورده
clefts	ترک خورده
cleft	ترک خورده
moth-eaten	بید خورده
brushed	شانه خورده
moth eaten	بید خورده
deluded	فریب خورده
turkey	شکست خورده
maggoty	کرم خورده
engrained	پینه خورده
withered	چروک خورده
kinky	گره خورده
kinky	پیچ خورده
distempered	بهم خورده
vermiculate	کرم خورده
on oath	قسم خورده
mildewy	باد خورده
wound	پیچ خورده
wounding	پیچ خورده
wounds	پیچ خورده
mussy	بهم خورده
fretted by rust	زنگ خورده
failure	شکست خورده
folded picture	تصویر تا خورده
dehiscent	ترک خورده
messy	بهم خورده
crackly	چین خورده
crimpled	چوروک خورده
crossed out	قلم خورده
indisposed	بهم خورده
craven	شکست خورده
patsy	فریب خورده
starveling	گرسنگی خورده
stamped	تمبر خورده
corrodible	خورده شدنی
hammer hard	چکش خورده
jiggly	تکان خورده
rolled glass	شیشه نورد خورده
thraw	پیچ خورده دررفته
it is sufficiently stamped	کم تمبر خورده است
indurate	پینه خورده کردن
inure or en	پینه خورده کردن
i have caught a thorough chill	سرمای حسابی خورده ام
interwrought	بهم جوش خورده
foul anchor	لنگر تاب خورده
certified public accountant	حسابدار قسم خورده
rolled iron or steel	فولاد نورد خورده
rolled profile	نیمرخ نورد خورده
sclerous	متصلب پینه خورده
bound barrel	لوله تاب خورده
seared conscience	وجدان پینه خورده
spun glass	شیشه تاب خورده
deep dyed	زیاد رنگ خورده
grounded	توپ به زمین خورده
patsy	شخص گول خورده
chartered accountant	حسابدار قسم خورده
cut in	چاک خورده شکافته
wrounght iron mill bar	اهن جوش خورده
to be fooled	فریب خورده بودن
to be deluded	فریب خورده بودن
chiselled	چوب اسکنه خورده
chiseled	چوب اسکنه خورده
common ashlar	سنگ چکش خورده
beaten	چکش خورده فرسوده
impacted	باهم جوش خورده
These shoes dont fit me.	زنگ مدرسه خورده
Today I took laxatives.	امروز مسهل خورده ام.
rancid	باد خورده فاسد
cat gets one's tongue <idiom>	گربه زبونش را خورده
weldment	چیز جوش خورده
Are you daft ?	مگر مغز خر خورده ای ؟
lost	شکست خورده گمراه
I have a cold.	من سرما خورده ام. [پزشکی]
buckled wheel	چرخ خم شده [تاب خورده]
a man in his forties	مرد چهل و خورده ساله
to sprain one's ankle	پیچ خورده شدن قوزک پا
fusion principle	اصل ترکیبات جوش خورده
fused ring system	سیستم حلقهای جوش خورده
to twist one's ankle	پیچ خورده شدن قوزک پا
foul hawse	زنجیرها تاب خورده اند
weldment	قطعات بهم جوش خورده
Chartered ( certified public ) accountant .	حسابدار قسم خورده ( مجاز )
gyrus	برامدگی چین خورده مغز
weather stained	هوا خورده ورنگ پریده
Our business has become tangled up.	کارمان پیچ خورده است
Like a bear with a sore head.	مثل گرگ تیر خورده
He refused to acknowledge defeat .	قبول نمی کرد که شکست خورده
With a long face .	با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
tailfly	طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
they are sworn frends	بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
There is a hitch somewhere.	یک جای کار گره خورده است
vulcanite	لاستیک سخت و جوش خورده ولکانیت
macadam blinding	خورده سنگ بخورد راه دادن
self deceived	فریب نفس خورده خود فریفته
not up	توپ دوبار به زمین خورده دبل
acid corrosion of concrete	خورده شدن بتن بوسیله اسید
hard handed	دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
breaker	موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
Which son of a bitch (son of a gun)did it?	کار کدام شیر پاک خورده ای است ؟
The campaign was considered to have failed.	مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
breakers	موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
perjured	سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
quaternion	ورق کاغذی که چهار تاه خورده باشد
swallow tail coat	جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
chopper	توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
I have been deceived in you .	درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
short round	فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
littleneck clam	نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
shot group	گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
turn the tide <idiom>	چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
brushed	برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد
choppers	توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
hole in one	گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
intoto	کاملا
definitely <adv.>	کاملا
by all means <adv.>	کاملا
absolutely <adv.>	کاملا
quite [completely, perfectly] <adv.>	کاملا
to its full extent <adv.>	کاملا
comprehensive <adv.>	کاملا
to the quick	کاملا
to the full	کاملا
root and branch	کاملا
well <adv.>	کاملا
spankings	کاملا
spanking	کاملا
jam-packed	کاملا پر
partitura	کاملا
de-	کاملا
partitur	کاملا
whole hog	کاملا
to a t	کاملا
to a turn	کاملا
to perfection	کاملا
scot ant lot	کاملا
sounded	کاملا
absolutely	کاملا"
purely	کاملا"
completely <adv.>	کاملا
utterly	کاملا
egregiously	کاملا
open-and-shut	کاملا
open and shut	کاملا
smacked	کاملا
smack	کاملا
soundest	کاملا
sounds	کاملا
absolutely dry	کاملا
perfectly	کاملا"
all around	کاملا
exactly	کاملا
entirely	کاملا
thoroughly	کاملا"
stone deaf	کاملا کر
smacks	کاملا
thru	کاملا
wholly	کاملا
in full	کاملا
in its entirety	کاملا
sopping	کاملا
fully	کاملا
totally	کاملا
brand new	کاملا نو
quite	کاملا
sound	کاملا

kaput

کاملا شک ست خورده