Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
well done
[fully cooked]
<adj.>
کاملا پخته
[برای گوشت]
[غذا و آشپزخانه]
fully cooked
<adj.>
کاملا پخته
[برای گوشت]
[غذا و آشپزخانه]
Search result with all words
well-done steak
استیک کاملا پخته
Other Matches
coction
پخته
terracotta
گل پخته
ripest
پخته
underdone
کم پخته
ripe
پخته
riper
پخته
well done
خوب پخته
half-baked
نیم پخته
slack baked
نیم پخته
fired brick
اجر پخته
dough baked
نیم پخته
boiled
پخته شده
sodden
نیم پخته
burnt brick
خشت پخته
biffin
سیب پخته
half baked
نیم پخته
sunbaked
افتاب پخته
spatchcock
بشتاب پخته
soden
نیم پخته
samel
نیم پخته
underbaked
نیم پخته ناپخته
sunny side up
فقط یک طرفش پخته
underdo
نیم پخته کردن
arch brick
اجر زیاد پخته
He has cooked a pottage for you.
<proverb>
برایت آش پخته است .
rare
لطیف نیم پخته
convenience food
خوراک پیش پخته
rarest
لطیف نیم پخته
rarer
لطیف نیم پخته
cold cuts
گوشت پخته سرد
liverwurst
سوسیس جگر پخته
convenience foods
خوراک پیش پخته
warmed over
دوباره پخته شده
luncheon meat
گوشت پخته و آماده
hard baked
سفت پخته شده
it was cooked to rags
انقدر پخته شدکه له شد
boild egg
تخم مرغ پخته
it is half cooked
نیم پخته است
overdone
خیلی پخته و سرخ شده
first class brick
اجر خوب پخته شده
stroganoff
گوشت پخته نازک با خردل
boild egg soft
تخم مرغ پخته عسلی
warmed over
زیادتر ازمعمول پخته شده
boild egg hard
تخم مرغ پخته سفت
I want my steak well done.
می خواهم استیکم خوب پخته با شد
body brick
اجر خوب پخته شده
bakemeat
شیرینی اردی غذای پخته
baked meat
شیرینی اردی غذای پخته
Cooked vegetables digest easily.
سبزی پخته زود هضم است.
gigot
ران گوسفند و غیره که پخته باشد
pale brick
اجری که خوب پخته نشده است
cow heel
پاچه گاو پخته و دلمه شده
succotash
غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
medium steak
استیک متوسط سرخ یا پخته شده
hash
گوشت وسبزههای پخته که باهم بیامیزند امیزش
apple dumpling
شیرینی پخته شده با سیب درونش
[آشپزی]
baked beans
لوبیای قرمز پخته شده و گوشت خوک
The project is not fully developed yet.
این طرح هنوز پخته وآماده نیست
dumpling
نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
dumplings
نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
waffles
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffled
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffle
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffling
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
The meet is overdone.
این گوشت خیلی پخته و سرخ شده است.
macedoine
مخلوطی ازسبزیجات پخته که در سالاد یاروی لرزانک وامثال ان بکارمیرود
broth
غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
hominy
ذرت پوست کنده که با اب جوش یا شیر پخته شده باشد
strudel
ورقه نازک خمیر پخته که لوله شده و لای ان شیرینی باشد
parfait
دسریخ زده مرکب از سرشیروتخم مرغ پخته وشربت ومواد دیگری
processed silk
ابریشم پخته
[ابریشمی که صمغ آن گرفته شده و آماده ریسندگی و یا رنگرزی است.]
in its entirety
کاملا
smacked
کاملا
spanking
کاملا
in full
کاملا
smacks
کاملا
thoroughly
کاملا"
teetotally
کاملا
open-and-shut
کاملا
well
<adv.>
کاملا
whole hog
کاملا
entirely
کاملا
stone deaf
کاملا کر
jam-packed
کاملا پر
de-
کاملا
smack
کاملا
intoto
کاملا
sounded
کاملا
sound
کاملا
root and branch
کاملا
altogether
کاملا
quite
کاملا
scot ant lot
کاملا
wholly
کاملا
soundest
کاملا
to a turn
کاملا
to perfection
کاملا
exactly
کاملا
perfectly
کاملا"
sounds
کاملا
open and shut
کاملا
partitur
کاملا
partitura
کاملا
to the quick
کاملا
to the full
کاملا
fully
کاملا
hand and foot
کاملا
quite
[completely, perfectly]
<adv.>
کاملا
brand new
کاملا نو
utterly
کاملا
definitely
<adv.>
کاملا
to a t
کاملا
comprehensive
<adv.>
کاملا
by all means
<adv.>
کاملا
purely
کاملا"
completely
<adv.>
کاملا
all around
کاملا
absolutely dry
کاملا
to its full extent
<adv.>
کاملا
absolutely
کاملا"
egregiously
کاملا
absolutely
<adv.>
کاملا
spankings
کاملا
thru
کاملا
totally
کاملا
replete
کاملا پر
sopping
کاملا
richly
کاملا"
dead center
<idiom>
کاملا وسط
stone broke
کاملا ورشکست
fit like a glove
<idiom>
کاملا مناسب
head over heels
<idiom>
کاملا ،عمیقا
put across
<idiom>
کاملا فهمیدن
zonked
کاملا خسته
to a T
<idiom>
کاملا،دقیقا
dead as a doornail
<idiom>
کاملا مرده
come full circle
<idiom>
کاملا برعکس
full-suspension
<adj.>
کاملا معلق
bang on
کاملا درستوصحیح
chock-a-block
کاملا کشیده
chock-a-block
کاملا افراشته
four-square
کاملا مربع
in all seriousness
<adv.>
کاملا جدی
quite seriously
<adv.>
کاملا جدی
dead even
کاملا مساوی
broad a wake
کاملا بیدار
close-up
کاملا افراشته
heavily armed
کاملا مسلح
close up
کاملا افراشته
fully automatic
کاملا" خودکار
fitting allowance
کاملا" اندازه
close-ups
کاملا افراشته
full duplex
کاملا" دو رشتهای
full duplex
کاملا دو رشتهای
for all the world like
کاملا` شبیه
absolute dry
کاملا" خشک
evolute
کاملا روییده
down to the ground
ازهرحیث کاملا
air dry
کاملا خشک
armed to the teeth
کاملا` مسلح
kaput
کاملا شک ست خورده
inextenso
کاملا بلند
stone blind
کاملا کور
span new
کاملا تازه
outright
کاملا بیدرنگ
full blown
کاملا افراشته
point device
کاملا راست
outrightly
کاملا بیدرنگ
identical
کاملا" برابر
wide awake
کاملا بیدار
perfectly elastic
کاملا با کشش
due
درست کاملا"
wide-awake
کاملا بیدار
a whole new ball game
<idiom>
یک ماجرای کاملا متفاوت
That's quite enough.
اون کاملا کافیه.
another kettle of fish
<idiom>
کاملا متفاوت از دیگری
ignoramus
شخص کاملا بی سواد
utter
باعلی درجه کاملا
utters
باعلی درجه کاملا
wider
پرت کاملا باز
wide
پرت کاملا باز
rout
کاملا شکست دادن
ignoramuses
شخص کاملا بی سواد
absorb
کاملا فرو بردن
routs
کاملا شکست دادن
through
از اغاز تا انتها کاملا
routed
کاملا شکست دادن
uttered
باعلی درجه کاملا
It's all over.
همه اش
[کاملا]
تمام شد.
full-suspension bike
دوچرخه کاملا معلق
engrossed
کاملا اشغال شده
to wreck
کاملا خراب کردن
widest
پرت کاملا باز
It was a complete surprise to me .
کاملا" غافلگیر شدم
In perfect condition (shape).
کاملا" صحیح وسالم
in perfect trim
کاملا اراسته یا اماده
wear out
کاملا خسته کردن
computer integrated manufactureing
کارخانه کاملا" اتوماتیک
to read through something
چیزی را کاملا خواندن
he is the very moral
کاملا مانند است به
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com