English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
chock-a-block کاملا کشیده
Other Matches
drawled کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawls کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawling کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawl کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
leptokurtic کشیده
leptosome کشیده تن
drew کشیده شد
tensed کشیده
tensing کشیده
threaded نخ کشیده
long- کشیده
longed کشیده
longer کشیده
longest کشیده
longs کشیده
indrawn تو کشیده
tenser کشیده
long کشیده
tensest کشیده
tenses کشیده
tense کشیده
ectomorph کشیده تن
oblongated کشیده
drawn کشیده
oblonated کشیده
posttensioning پس کشیده
deep drawn از ته دل کشیده
drawlingly کشیده
pinxit کشیده است
prolate کشیده شده
low angle مسیر کشیده
long robe صورت کشیده
linear باریک کشیده
low angle fire تیر کشیده
sap شیره کشیده از
sapped شیره کشیده از
saps شیره کشیده از
deep fetched از ته دل کشیده شده
deer neck گردن کشیده
ectomorphic type سنخ کشیده تن
ectomorphy کشیده تنی
drawable کشیده شدنی
flat fire تیر کشیده
flat trajectory خط سیر کشیده
indrawn بداخل کشیده
extensive بسیط کشیده
intractile کشیده نشدنی
leptomorph کشیده ریخت
elongating کشیده کردن
couchant دراز کشیده
elongates کشیده کردن
elongate کشیده کردن
at full length دراز کشیده
tensive کشیده شدنی
deprived محرومیت کشیده
dragged کشیده شدن
drags کشیده شدن
flare زبانه کشیده
vellum paper کاغذمهره کشیده
drag کشیده شدن
in tow <idiom> کشیده شده
chock-a-block بالا کشیده
touse کشیده شدن
threaded بند کشیده
tractile کشیده شدنی
flares زبانه کشیده
chant اهنگ ساده و کشیده
chanted اهنگ ساده و کشیده
pencilled با مداد کشیده شده
lanternjaws صورت لاغر و کشیده
taut محکم کشیدن کشیده
extendible کشیده شدنی امتدادپذیر
chanting اهنگ ساده و کشیده
underdraw کشیده نشدن زه تا اخر
if you please بیزحمت زحمت کشیده
satined paper گاغذ مهره کشیده
pulled muscle عضله کشیده شده
drawn on کشیده شدن عهده
draw کشیده شدن عهده
deep fetched از ته سینه کشیده شده
draws کشیده شدن عهده
chants اهنگ ساده و کشیده
oblong دوک مانند کشیده
oblongs دوک مانند کشیده
hell-bent به بیراهه کشیده شده
hell bent به بیراهه کشیده شده
hard drawn copper wire سیم مسی کشیده شده
open وضع زه هنگام کشیده شدن
conducts اداره کردن کشیده شدن
He has suffered a great deal at the hands of his wife . از دست زنش خیلی کشیده
opens وضع زه هنگام کشیده شدن
conduct اداره کردن کشیده شدن
conducted اداره کردن کشیده شدن
conducting اداره کردن کشیده شدن
prone float روی شکم با دستهای کشیده
wired سیم کشیده مفتول دار
opened وضع زه هنگام کشیده شدن
flat trajectory سهم تیرکشیده مسیر کشیده گلوله
infill نقاط کشیده شده روی نقشه
wirespun زیاد کشیده ونازک لطیف فریف
come home کشیده شدن لنگر به طرف ناو
he is at the end of his tether چنته اش خالی شده یا قوایش ته کشیده است
drag چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
capriole پرش عمودی اسب با پاهای کشیده به عقب
She has long and shapely legs . ساق پاهای کشیده وخوش ترکیبی دارد
drags چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
in perspective کشیده شده ازروی علم منافرو مرایا
to be at full stretch تا اندازه امکان پذیر کشیده شده بودن
dragged چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
stillage چارچوب یاچارپایهای که چیزیرا روی ان می گذارندتاابش کشیده شود
phantom section خط نقطهای که جهت رسم تصاویر نامرئی کشیده میشود
haul همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauling همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
jinrikisha درشکه ژاپنی که توسط حمال کشیده میشود ریکشا
jinriki درشکه ژاپنی که توسط حمال کشیده میشود ریکشا
hauled همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauls همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
i thanked him for his trouble برای زحمتی که کشیده بود ازاو سپاس گزاری کردم
perspective grid خطوط شبکه مختصاتی که روی عکس هوایی کشیده می شوند
extends وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extending وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extend وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
shoot the duck حرکت جلو و عقب نشینی روی یک پا و پای دیگر کشیده بجلو
dragrope طنابی که بوسیله ان چیزی رامیکشند یا اینکه روی زمین کشیده میشود
autoscore در پردازش کلمه دستورالعملی است که باعث میشود تا زیر متن خط کشیده شود
sliver فتیله نخ [الیاف کشیده شده و موازی که هنوز تاب داده نشده اند.]
whole hog کاملا
in full کاملا
in its entirety کاملا
well <adv.> کاملا
to perfection کاملا
to a turn کاملا
root and branch کاملا
scot ant lot کاملا
intoto کاملا
partitur کاملا
egregiously کاملا
to the quick کاملا
utterly کاملا
hand and foot کاملا
partitura کاملا
de- کاملا
teetotally کاملا
jam-packed کاملا پر
spanking کاملا
spankings کاملا
to the full کاملا
to a t کاملا
thru کاملا
definitely <adv.> کاملا
quite [completely, perfectly] <adv.> کاملا
totally کاملا
absolutely کاملا"
stone deaf کاملا کر
fully کاملا
purely کاملا"
completely <adv.> کاملا
quite کاملا
by all means <adv.> کاملا
sopping کاملا
to its full extent <adv.> کاملا
comprehensive <adv.> کاملا
richly کاملا"
wholly کاملا
replete کاملا پر
absolutely <adv.> کاملا
entirely کاملا
open-and-shut کاملا
open and shut کاملا
all around کاملا
sound کاملا
thoroughly کاملا"
exactly کاملا
perfectly کاملا"
sounds کاملا
soundest کاملا
sounded کاملا
brand new کاملا نو
absolutely dry کاملا
altogether کاملا
smacks کاملا
smacked کاملا
smack کاملا
to walk the chalk بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
paleozoic وابسته به عهدی از زمین شناسی که از اغازدوره کامبریان تا اوایل دوره پرمیان طول کشیده
y scale در عکس هوایی مایل مقیاسی خطی است که موازی با خط محوراصلی عرضها کشیده میشود
point designation شبکه بندی مخصوصی که برای تعیین نقاط نسبت به هم روی عکس هوایی کشیده میشود
wide-awake کاملا بیدار
stone broke کاملا ورشکست
four-square کاملا مربع
perfectly elastic کاملا با کشش
full-suspension <adj.> کاملا معلق
wide awake کاملا بیدار
point device کاملا راست
dead even کاملا مساوی
span new کاملا تازه
head over heels <idiom> کاملا ،عمیقا
zonked کاملا خسته
bang on کاملا درستوصحیح
outright کاملا بیدرنگ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com