Dictiornary-Farsi | کامل قطعی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
absolute	کامل قطعی
absolutes	کامل قطعی


Other Matches

full mobilization	تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
full scale	باندازه کامل بمقیاس کامل
completed case	جعبه کامل خشاب کامل
full annealing	بازپخت کامل تاباندن کامل
imago	حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
thorough	بطور کامل کامل
definitive	قطعی
uncompromisingly	قطعی
decided	قطعی
proof	قطعی
definitely	قطعی
fixed	قطعی
decretory	قطعی
definite	قطعی
assertive	قطعی
finals	قطعی
last a	قطعی
judicatory	قطعی
cretain	قطعی
irrevocable	قطعی
decisive	قطعی
decretive	قطعی
uncompromising	قطعی
definite <adj.>	قطعی
surest	قطعی
surer	قطعی
sure	قطعی
unconditional	قطعی
final	قطعی
lasts	قطعی
lasted	قطعی
last	قطعی
peremptory	قطعی
proofs	قطعی
positive	قطعی
conclusive	قطعی
deterministic	قطعی
finals	غایی قطعی
to definitive answer	پاسخ قطعی
the last word	سخن قطعی
to turn the scale	قطعی بودن
final	غایی قطعی
reserve price	بهای قطعی
for good	بطور قطعی
trenchant	قاطع قطعی
magistral	قاطع قطعی
affirmations	افهار قطعی
categoric	قیاسی قطعی
affirmation	افهار قطعی
once and a way	بطور قطعی
uncoditioned	قطعی نشده
flat footed	ثابت قطعی
deteministic model	مدل قطعی
enforceable judgment	رای قطعی
final award	رای قطعی
final awards judgements	احکام قطعی
firm offer	پیشنهاد قطعی
categorical	قیاسی قطعی
indecisive	غیر قطعی
flat-footed	ثابت قطعی
decisively	بطور قطعی
emphatically	بطور قطعی
decidedly	بطور قطعی
irrevocable sale	بیع قطعی
flying colors	موفقیت قطعی
indefinite	غیر قطعی
certain	محقق قطعی
declaredly	با افهار قطعی
indecision	غیر قطعی
asserting	افهار قطعی کردن
terminative	بپایان رساننده قطعی
insecure	نامعین غیر قطعی
revocable sale	بیع غیر قطعی
final decision	رای قطعی و نهایی
averment	افهار قطعی یا مثبت
judicial	قطعی داوری کننده
assert	افهار قطعی کردن
indecisively	بطور غیر قطعی
asserted	افهار قطعی کردن
asserts	افهار قطعی کردن
interlocutory	موقتی غیر قطعی
ultimatum	اخرین پیشنهاد قطعی
Is that definite?	این قطعی است؟
categorically	بطور قاطع یا قطعی
ultimata	اخرین پیشنهاد قطعی
ultimatums	اخرین پیشنهاد قطعی
criterion	معیار نشان قطعی
once for all	بطور قطعی یا اول و اخر
i cannot positively promise	نمیتوانم قول قطعی بدهم
It is bound (most likely)to happen . The die is cast . It is final and irrevocable.	بروبرگردندارد ( قطعی وحتمی است )
pocket judgment	سند قطعی لازم الاجرا
reserve price	قیمت نهایی بهای قطعی
octodecimo	قطعی که برابر با یک هیجدهم یک ورق کاغذ باشد
complete transaction	معامله قطعی و تمام شده که دنباله نخواهد داشت
in flagrante delicto	شی یا واقعیتی که به عنوان شواهد قطعی به جرم بکار میرود [قانون]
the smoking gun	شی یا واقعیتی که به عنوان شواهد قطعی به جرم بکار میرود [قانون]
definitive hospitalization	سیستم معالجه قطعی معالجه نهایی
all-out	کامل
saturation	کامل
perfects	کامل
in a entireness of state	کامل
semibreves	نت کامل
semibreve	نت کامل
wall-to-wall	کامل
completed	کامل
empennage	دم کامل
complete	کامل
exact	کامل
exacted	کامل
exacts	کامل
starkly	کامل
starkest	کامل
starker	کامل
stark	کامل
echaustive	کامل
completing	کامل
main	کامل
completes	کامل
entire	کامل
unmitigated	کامل
self-contained	کامل
total	کامل
larger	کامل
searching	کامل
totalled	کامل
plenaries	کامل
largest	کامل
unabridged	کامل
full fledged	کامل
full-fledged	کامل
totals	کامل
totalling	کامل
full	کامل
totaling	کامل
totaled	کامل
large	کامل
perfect	کامل
perfected	کامل
of ripe years	کامل
unqualified	کامل
fullest	کامل
plenary	کامل
perfecting	کامل
absolutes	کامل
absolute	کامل
fixed round	فشنگ کامل
blackbody	تابشگر کامل
clamps	بست کامل
all in price	بهای کامل
empery	سلطه کامل
clamping	بست کامل
clamp	بست کامل
clamped	بست کامل
amain	باسرعت کامل
almightiness	قدرت کامل
fletcherism	وجویدن کامل ان
flying colors	توفیق کامل
grand slams	موفقیت کامل
conversancy	اگاهی کامل
conversance	اشنایی کامل
conversance	اگاهی کامل
comprehensive insurance	بیمه کامل
completeness check	تطبیق کامل
completely specified	با تعیین کامل
complete substitution	جانشین کامل
complete sound	فشنگ کامل
complete inventory	موجودی کامل
complete graph	گراف کامل
complete ditch	گودبرداری کامل
complete ditch	گود کامل
complementary color	رنگ کامل
hohlraum	تابشگر کامل
dismounted defilade	اختفاء کامل
conversancy	اشنایی کامل
perfecting bail competition	رقابت کامل
total function	تابع کامل
total porosity	تخلخل کامل
total score	نمره کامل
totalize	کامل کردن
uberrima fides	صراحت کامل
uncomplimentary	غیر کامل
unperfect	غیر کامل
utmost good faith	با صداقت کامل
willie waught	یک جرعه کامل
total charge	بارگذاری کامل
through rate	نرخ کامل
thoro	کامل تمام
perquisition	جستجوی کامل
pervestigation	جستجوی کامل
prepotence	قدرت کامل
prepotency	قدرت کامل
prompt radiation	تشعشع کامل
pure competition	رقابت کامل
star program	برنامه کامل
strict profile	نیمرخ کامل
the fullness of time	زمان کامل
changeover	دگرگونی کامل
changeovers	دگرگونی کامل
in the minutest detail <idiom>	مو به مو [با جزییات کامل]
rounded <adj.>	کامل و متعادل