Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (3 milliseconds)
English	Persian
rounded <adj.>	کامل و متعادل
Other Matches
offsetting	رقم متعادل کننده متعادل کردن
offset	رقم متعادل کننده متعادل کردن
equilibrate	متعادل کردن متعادل شدن
clear one's ears	متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
full mobilization	تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
full scale	باندازه کامل بمقیاس کامل
full annealing	بازپخت کامل تاباندن کامل
completed case	جعبه کامل خشاب کامل
level-headed	متعادل
even-tempered	متعادل
balanced	متعادل
dominant	متعادل
equilibrant	متعادل
imago	حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
corrector	متعادل کننده
equilibrant	نیروی متعادل
historical cost	قیمت متعادل
balancer	متعادل کننده
compensator	متعادل کننده
balances	متعادل کردن
balanced system	سیستم متعادل
baling press	پرس متعادل
balanced state	حالت متعادل
balanced rudder	سکان متعادل
balanced circuit	مدار متعادل
coequal	متعادل ومتساوی
balanced armature unit	جوشن متعادل
ballast concrete	بتن متعادل
be in ballast	متعادل بودن
balance	متعادل کردن
moderate speed	سرعت متعادل
bales	متعادل کردن
bale	متعادل کردن
offsetting	وزنه متعادل
offset	وزنه متعادل
regulator	متعادل کننده
equilibration	متعادل کردن
equilibrium drawdown	افت متعادل
stabilizer	متعادل کننده
stabilisers	متعادل کننده
balancing	متعادل کردن
equilibrium flow	جریان متعادل
ballast concrete	بتن متعادل
counterbalances	متعادل کردن
lopsided	غیر متعادل
counterbalanced	متعادل کردن
regulators	متعادل کننده
soaking	تابش متعادل
counterbalance	متعادل کردن
thorough	بطور کامل کامل
line charge compensation reactor	پیچک متعادل کننده
unbalancing	غیر متعادل کردن
balanced pressure torch	[مشعل با فشار متعادل]
unbalances	غیر متعادل کردن
sash balancing weight	وزنه متعادل کننده
equilibrium moisture content	درصد رطوبت متعادل
stabilization	متعادل کردن تعادل
disequilibrate	غیر متعادل کردن
ballast	وزنه متعادل کننده
delay equalizer	متعادل کننده تاخیری
dashpot	استوانه متعادل کننده
counterpoise	نیروی متعادل کننده
stabilizing sleeve	غلاف متعادل کننده
equilibrium pressure curve	منحنی فشار متعادل
interchange current	جریان متعادل کننده
interphase reactor	پیچک متعادل کننده
unbalance	غیر متعادل کردن
balanced load	بار خارجی متعادل
balanced stock	ذخیره اماد متعادل
even keel	حرکت متعادل ناو
balance collective forces	نیروهای کلی متعادل
balanced supply	اماد متعادل شده
impedance compensator	متعادل کننده مقاومت فاهری
balanced tackle	وضع متعادل وسایل ماهیگیری
equipoise	برابری دروزن متعادل ساختن
balance	تراز شدن متعادل کردن ترازو
stabilizing fin	پرههای متعادل کننده گلوله در مسیر
stabilizing sleeve	پرده متعادل کننده گلولههای منور
balances	تراز شدن متعادل کردن ترازو
pressure equalized addition funnel	قیف افزایشی متعادل کننده فشار
swingweight	وضع متعادل چوب گلف پس ازپایان حرکت
isometric view	رسمی که سه بعد شی را به نسبت متعادل نشان میدهد
deadlock	حالت عدم فعالیتی که در اثروجود دو نیروی متعادل ایجادگردد
balance	خط ارتباطی که از هر سه توسط یک مدار متعادل بسته شده است تا از انعکاس سیگنال جلوگیری کند
balances	خط ارتباطی که از هر سه توسط یک مدار متعادل بسته شده است تا از انعکاس سیگنال جلوگیری کند
self reacting	بطور خودکار متعادل شونده خود بخود تطبیق شونده
antithyroid	ماده متعادل کنندهء غدد درقی ضد غدهء درقی
balancing	حفظ عمق کشتی متعادل کردن عمق زیردریایی
automatic levelling	سیستم متعادل کننده خودکارهواپیما سیستم ترازکننده خودکار
depolarize	غیر متعادل کردن متضاد کردن
balances	تراز کردن متعادل کردن بالانس
balance	تراز کردن متعادل کردن بالانس
equilibrator	دستگاه متعادل کننده دستگاه موازنه
starkest	کامل
starker	کامل
full fledged	کامل
starkly	کامل
full-fledged	کامل
main	کامل
stark	کامل
complete	کامل
all-out	کامل
absolutes	کامل
echaustive	کامل
empennage	دم کامل
completed	کامل
unabridged	کامل
exacts	کامل
perfects	کامل
exacted	کامل
self-contained	کامل
semibreve	نت کامل
semibreves	نت کامل
exact	کامل
perfecting	کامل
unqualified	کامل
perfect	کامل
saturation	کامل
absolute	کامل
perfected	کامل
completes	کامل
totalling	کامل
totalled	کامل
totaling	کامل
of ripe years	کامل
wall-to-wall	کامل
total	کامل
entire	کامل
plenaries	کامل
plenary	کامل
full	کامل
unmitigated	کامل
totals	کامل
largest	کامل
fullest	کامل
searching	کامل
completing	کامل
totaled	کامل
in a entireness of state	کامل
large	کامل
larger	کامل
briquetting press	پرس متعادل یا بالینگ پرس
hottest	امادگی کامل
almightiness	قدرت کامل
integers	عدد کامل
blackbody	تابشگر کامل
hohlraum	تابشگر کامل
amain	باسرعت کامل
dismounted defilade	اختفاء کامل
complementary color	رنگ کامل
complete ditch	گود کامل
clamped	بست کامل
clamp	بست کامل
clamps	بست کامل
empery	سلطه کامل
conversancy	اشنایی کامل
conversancy	اگاهی کامل
conversance	اشنایی کامل
conversance	اگاهی کامل
comprehensive insurance	بیمه کامل
completeness check	تطبیق کامل
completely specified	با تعیین کامل
all in price	بهای کامل
complete substitution	جانشین کامل
complete sound	فشنگ کامل
complete inventory	موجودی کامل
complete graph	گراف کامل
complete ditch	گودبرداری کامل
clamping	بست کامل
perfect tense	ماضی کامل
thoro	کامل تمام
through rate	نرخ کامل
total charge	بارگذاری کامل
total function	تابع کامل
total porosity	تخلخل کامل
total score	نمره کامل
totalize	کامل کردن
uberrima fides	صراحت کامل
uncomplimentary	غیر کامل
the fullness of time	زمان کامل
strict profile	نیمرخ کامل
star program	برنامه کامل
present perfect tense	ماضی کامل
perfecting bail competition	رقابت کامل
perquisition	جستجوی کامل
pervestigation	جستجوی کامل
plenarily	بطور کامل
prepotence	قدرت کامل
prepotency	قدرت کامل
prompt radiation	تشعشع کامل
pure competition	رقابت کامل
unperfect	غیر کامل
utmost good faith	با صداقت کامل
in the minutest detail <idiom>	مو به مو [با جزییات کامل]
total costs	هزینه کامل
overall costs	هزینه کامل
into thin air <idiom>	بطور کامل
inside and out <idiom>	به طور کامل
willie waught	یک جرعه کامل
changeover	دگرگونی کامل

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com