English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
satellite کامپیوترکوچک که بخشی ازسیستم بزرگتر است
satellites کامپیوترکوچک که بخشی ازسیستم بزرگتر است
Other Matches
phased بخشی از فرآیند بزرگتر
phase بخشی از فرآیند بزرگتر
phases بخشی از فرآیند بزرگتر
subset مجموعه کوچک داده ها که خود بخشی از یک مجموعه بزرگتر هستند
minicomputer کامپیوترکوچک
scsi میانجی سیستم کامپیوترکوچک
acoustical intelligence اطلاعات جمع اوری شده ازسیستم صوتی
extension فضای ذخیره سازی که خارج ازسیستم کامپیوتر اصلی قرار دارد ولی توسط CPU قابل دسترسی است
extensions فضای ذخیره سازی که خارج ازسیستم کامپیوتر اصلی قرار دارد ولی توسط CPU قابل دسترسی است
download فرایند انتقال اطلاعات از یک سیستم کامیپوتر مرکزی بزرگ به سیستم کامپیوترکوچک و دور
scissoring 1-معرفی بخشی از تصویرو سپس بریدن آن به طوری که قابل چسباندن در تصویر دیگر باشد.2-معرفی بخشی از تصویروحذف هراخلاعی خارج از این ناحیه
pre eminent بزرگتر
bigger بزرگتر
doyen بزرگتر
headman بزرگتر
seniors بزرگتر
majored بزرگتر
major بزرگتر
greater بزرگتر
nonus بزرگتر
Sr بزرگتر
senior بزرگتر
majoring بزرگتر
doyens بزرگتر
gt بزرگتر از
greater than بزرگتر از
elder بزرگتر
headmen بزرگتر
double دو برابر بزرگتر
expanding بزرگتر کردن
expands بزرگتر کردن
macronucleus هسته بزرگتر
paramount برتر بزرگتر
majordomo بزرگتر خانه
increases بزرگتر شدن
increased بزرگتر شدن
brown major براون بزرگتر
expand بزرگتر کردن
oversize بزرگتر از اندازه
ge بزرگتر از یا برابر با
doubled دو برابر بزرگتر
samuel sen سموئیل بزرگتر
superior number عدد بزرگتر
increase بزرگتر شدن
over size بزرگتر از اندازه
Big Brother برادر بزرگتر
doubled up دو برابر بزرگتر
bigbrother برادر بزرگتر
whoppers از اندازه بزرگتر عظیم
repot در گلدان بزرگتر کاشتن
feck سهم بزرگتر اکثریت
whopper از اندازه بزرگتر عظیم
repots در گلدان بزرگتر کاشتن
repotting در گلدان بزرگتر کاشتن
admedium lampholder سرپیچ بزرگتر از معمولی
repotted در گلدان بزرگتر کاشتن
to increase [to, by] بزرگتر شدن [به مقدار]
macronucleus هسته سلولی بزرگتر
positive ولتاژ الکتریکی بزرگتر از صفر
He wants to bite off more than he can chew. لقمه بزرگتر از دهانش برداشته
Do you have anything bigger? آیا چیزی بزرگتر دارید؟
macrogamete سلول جنسی ماده بزرگتر
improper fraction کسری که صورت ان بزرگتر از مخرج باشد
clouted هدف 21 برابر بزرگتر ازهدف استاندارد
clouting هدف 21 برابر بزرگتر ازهدف استاندارد
clouts هدف 21 برابر بزرگتر ازهدف استاندارد
clout هدف 21 برابر بزرگتر ازهدف استاندارد
overload ارسال داده با نرخ بزرگتر از فرفیت کانال
His eye is bigger than his belly. <proverb> چشمش بزرگتر از شکمش مى باشد (یریص و پر خور).
overloads ارسال داده با نرخ بزرگتر از فرفیت کانال
overloaded ارسال داده با نرخ بزرگتر از فرفیت کانال
overslaugh بخشودگی از کاری برای انجام کار بزرگتر
superscript ححرف کوچکی که بزرگتر از خط طبیعی حروف چاپ شود.
characteristic مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
characteristically مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
refan جایگزین کردن فن اصلی بافنی با قطر بزرگتر و مراحل کمتر
adding قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
to inlay a printed page صفحه چاپ شدهای را در برگ بزرگتر و محکم تری نشاندن
add قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
adds قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
overflow نتیجه ریاضی که بزرگتر از حد اعداد سیستم ذخیره سازی کامپیوتر است
overflows نتیجه ریاضی که بزرگتر از حد اعداد سیستم ذخیره سازی کامپیوتر است
overflowed نتیجه ریاضی که بزرگتر از حد اعداد سیستم ذخیره سازی کامپیوتر است
carrying زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carries زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carry زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carried زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carried رقم ناشی از نتیجه زیادی که از عدد پایه استفاده شده بزرگتر است
carry رقم ناشی از نتیجه زیادی که از عدد پایه استفاده شده بزرگتر است
serial مدار جمع کننده که در هر لحظه روی یک رقم از عدد بزرگتر کار میکند
serials مدار جمع کننده که در هر لحظه روی یک رقم از عدد بزرگتر کار میکند
carrying رقم ناشی از نتیجه زیادی که از عدد پایه استفاده شده بزرگتر است
chaining به این ترتیب برنامههای بزرگتر فرفیت حافظه نیز قابل اجرا هستند
carries رقم ناشی از نتیجه زیادی که از عدد پایه استفاده شده بزرگتر است
milk disk دیسک انتقال داده از ماشین کوچک به کامپیوتر بزرگتر. که توان پردازش بیشتر دارد
milking machine ماشین قابل حمل که داده ماشینهای مختلف را می پذیرد و به کامپیوتر بزرگتر ارسال میکند
excesses کدی که اعداد دهدهی به صورت معادل دودویی نمایش داده می شوند و سه واحد بزرگتر ازعدد است
excess کدی که اعداد دهدهی به صورت معادل دودویی نمایش داده می شوند و سه واحد بزرگتر ازعدد است
gains افزایش یا بزرگتر شدن . مقدار تغییرات سیگنال که در مدار حرکت میکند به صورت نرخ خروجی به ورودی
gained افزایش یا بزرگتر شدن . مقدار تغییرات سیگنال که در مدار حرکت میکند به صورت نرخ خروجی به ورودی
gain افزایش یا بزرگتر شدن . مقدار تغییرات سیگنال که در مدار حرکت میکند به صورت نرخ خروجی به ورودی
preventative بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
preventive بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
virtual فضایی که از حدود فیزیکی صفحه نمایش بزرگتر است و میتواند حاوی متن ,تصویر,پنجره و... باشد
infinity حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
sub domain سطح دوم آدرس دهی در اینترنت که مربوط به نام سازمان در یک سازمان بزرگتر است
building block principle طراحی سیستم برای ساختن سیستم بزرگتر modularity
overlay کل برنامه بزرگتر از کل حافظه اصلی است و ما بر این فضا در حافظه بار میشود و در صورت لزوم
overlaying کل برنامه بزرگتر از کل حافظه اصلی است و ما بر این فضا در حافظه بار میشود و در صورت لزوم
overlays کل برنامه بزرگتر از کل حافظه اصلی است و ما بر این فضا در حافظه بار میشود و در صورت لزوم
affluent رودخانه ای که به داخل رودخانه بزرگتر یا دریاچه بریزد.
portions بخشی
portion بخشی
ninefold نه بخشی
Centigrade صد بخشی
sextet شش بخشی
sextets شش بخشی
fraction بخشی از
fractions بخشی از
as part of بخشی از
dichotomous دو بخشی
divisor بخشی
bisection دو بخشی
regional <adj.> بخشی
local <adj.> بخشی
partial بخشی
hexaploid شش بخشی
tripartite سه بخشی
triarchy سه بخشی
trichotomous سه بخشی
sectoral بخشی
parochial بخشی
sectorial بخشی
triplet سه بخشی
polychotomy چند بخشی
equipartition principle اصل هم بخشی
slice بخشی از چیزی
contributed هم بخشی کردن
part بخشی از چیزی
pleasurableness فرح بخشی
drill tang بخشی از مته
contribute هم بخشی کردن
pleasurability لذت بخشی
slices بخشی از چیزی
efficiency اثر بخشی
fytte بخشی ازشعر
contributes هم بخشی کردن
genbraliztion کلیت بخشی
rehabilitation توان بخشی
refreshments نیرو بخشی
refreshment نیرو بخشی
partial بخشی قسمتی
contributing هم بخشی کردن
stanine scale مقیاس نه بخشی
stanine score نمره نه بخشی
haxamerous شش بخشی شش قسمتی
healthfulness صحت بخشی
heptamerous هفت بخشی
satisfactoriness رضایت بخشی
physical medicine طب توان بخشی
stanza بخشی از بازی
effectiveness اثر بخشی
animations جان بخشی
two sector economy اقتصاد دو بخشی
sectoral integation ادغام بخشی
trichotomy سه بخشی بودن
part way بخشی از راه
vivification حیات بخشی
vitalization حیات بخشی
two sector model الگوی دو بخشی
animation جان بخشی
stanzas بخشی از بازی
triploid سه قسمتی سه بخشی
stens مقیاس ده بخشی
fractions 1-بخشی از یک واحد
dezincification فرسودگی بخشی
personification شخصیت بخشی
fraction 1-بخشی از یک واحد
effectiveness تاثیر بخشی
sectoral integation یکپارچگی بخشی
contribution هم بخشی همکاری وکمک
stanzas بخشی ازبازی هاکی
revivification باز جان بخشی
sectoral planning برنامه ریزی بخشی
contributions هم بخشی همکاری وکمک
fetches دستیابی به بخشی از حافظه
cost effectiveness تاثیر بخشی هزینه
charitableness خیرخواهی صدقه بخشی
flushing فایل یا بخشی از حافظه
array بخشی از داده در آرایه
arrays بخشی از داده در آرایه
coursed بخشی از غذا اموزه
course بخشی از غذا اموزه
stanza بخشی ازبازی هاکی
fetch دستیابی به بخشی از حافظه
fetched دستیابی به بخشی از حافظه
staves مقیاس پنج بخشی
vocational rehabilitation توان بخشی شغلی
nose band بخشی از کلگی اسب
a rosy future آینده امید بخشی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com