English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
postulancy کاندید نامزد انجام امری
Other Matches
candidate نامزد کاندید
candidates نامزد کاندید
nonfeasance قصور در انجام امری
sin of omission گناه فروگذاری از انجام امری
to engage yourself to do something خود را به انجام امری متعهد نمودن
to commit yourself to do something خود را به انجام امری متعهد نمودن
pools عده کارمند اماده برای انجام امری
pool عده کارمند اماده برای انجام امری
pooled عده کارمند اماده برای انجام امری
mutualize بطور مشترک امری را انجام دادن همزیستی کردن
postulant نامزد جدید نامزد ورود بخدمت کلیسا
trothplight نامزد شدن نامزد کردن
nominations کاندید
nomination کاندید
candidate کاندید
candidacy داوطلبی کاندید
nominative کاندید شده
nominates کاندید کردن
nominate کاندید کردن
nominee کاندید شده
nominating کاندید کردن
nominees کاندید شده
imperative امری
fiats امری
imperatives امری
magistral امری
fiat امری
jussive حالت امری
factual حقیقت امری
factually حقیقت امری
jussive کلمهء امری
imperative statement حکم امری
commit متعهدبانجام امری نمودن
commits متعهدبانجام امری نمودن
whipping boy وجه المصالحه امری
prolepsis تقدیم یا تقدم امری
committed متعهدبانجام امری نمودن
committing متعهدبانجام امری نمودن
nominees نامزد
an engaged couple دو تن نامزد
bethrothed نامزد
nominee نامزد
affianced نامزد
candidate نامزد
coupled دو نامزد
couples دو نامزد
couple دو نامزد
fiancee نامزد
candidates نامزد
intended نامزد
fiancT نامزد
the bride elect نامزد
candidate نامزد
fiance نامزد
designee نامزد
engaged نامزد
designed نامزد
to make inquires into a matter در امری تحقیقات بعمل اوردن
precognition الهام قبل ازوقوع امری
hunch فن احساس وقوع امری در اینده
prerequisite شرط قبلی لازمه امری
hunched فن احساس وقوع امری در اینده
hunches فن احساس وقوع امری در اینده
to evolve a fact چگونگی امری را فاهر کردن
that is a thing این امری است علیحده
hunching فن احساس وقوع امری در اینده
betoken دلالت کردن بر دال بر امری
bring about سبب وقوع امری شدن
prerequisites شرط قبلی لازمه امری
candidate نامزد انتخاباتی
nominated نامزد کردن
ordinands نامزد انتصاب
ordinand نامزد انتصاب
to be bethrothed نامزد شدن
designate نامزد کردن
troth نامزد کردن
nominator نامزد کننده
nominating نامزد کردن
to get engaged نامزد کردن
nominates نامزد کردن
candid کاندیدا نامزد
nominate نامزد کردن
engaged نامزد شده
fiance نامزد گرفتن
designating نامزد کردن
affianced نامزد شده
betrothed نامزد شده
designates نامزد کردن
to become engaged نامزد کردن
preordain قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
hindsight درک یا فهم امری که واقع شده
candidate master نامزد استادی شطرنج
bespoken نامزدی نامزد شده
got a thing going <idiom> باکسی نامزد شدن
running mates نامزد معاونت ریاستجمهوری
bespoke نامزدی نامزد شده
running mate نامزد معاونت ریاستجمهوری
to regard something as a matter of course چیزی [داستانی] را امری آشکار در نظر گرفتن
to thrash out the truth حقیقت امری را بزحمت وباازمایشهای پی درپی دریافتن
to put up منزل دادن به نامزد کردن
candidate داوطلب خدمت در ارتش نامزد
candidates داوطلب خدمت در ارتش نامزد
boggle دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن
failed انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
campaigners سرباز کهنه کار نامزد انتخابات
campaigner سرباز کهنه کار نامزد انتخابات
qui facit per alium facit perse کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water [Idiom] کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
automated نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
acatalectic قاضی یاشخصی که نمیتواند به صحت امری اطمینان حاصل کند
remainder حالتی که وجودیافتن امری منوط به تحقق امر دیگری باشد
failures انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failure انجام ندادن کاری که باید انجام شود
in love - engaged - married عاشق . نامزد . متاهل [مرحله هایی که تا ازدواج طی میشوند]
robot وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
scratch one's back <idiom> کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
feasability study مطالعه امکان اجرای چیزی مطالعه اقتصادی بودن امری
presentiments عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
presentiment عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
verified رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifies رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verify رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifying رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
upward compatible اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
reversion هبه کردن مال غیر منقول بخ کسی به شرط حدوث امری در خارج یا گذشتن مدت معین هبه مشروط
put-up برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
put up برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
warp tension کشش نخ های تار [میزان کشیدگی نخ های چله در دار که یکنواختی آن در بوجود آمدن فرشی یکنواخت و صاف امری ضروری است.]
to put in for تقاضا کردن خودرا نامزد کردن
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
querying 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
continues ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
earmarked نامزد شده مشخص شده علامت گذاری شده
mission , oriented لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
favorite son نامزد ریاست جمهوری کاندیدای ریاست جمهوری
implement انجام
sequels انجام
transaction انجام
sequel انجام
implemented انجام
implementing انجام
implements انجام
implementation انجام
completion انجام
enforcement انجام
fulfillment انجام
effectuation انجام
accomplishment انجام
implementation انجام
performances انجام
compietion انجام
fulfilment انجام
achievement انجام
at last سر انجام
commission انجام
terminuse ad quem انجام
commissioning انجام
achievements انجام
commissions انجام
performance انجام
execution انجام
end all انجام
consummation انجام
effect انجام دادن
effected انجام دادن
effecting انجام دادن
fulfills انجام دادن
manipulation انجام با مهارت
out and out انجام شده
fulfilling انجام دادن
effectual انجام شدنی
fulfilled انجام دادن
performable انجام دادنی
parform انجام دادن
repetition باز انجام
fulfil انجام دادن
stand to انجام دادن
non performance عدم انجام
fulfils انجام دادن
repetitions باز انجام
done انجام شده
feasibility توانایی انجام
processing of the order انجام سفارش
carry out انجام دادن
chare انجام دادن
completion of a contract انجام یک قرارداد
repeats باز انجام
honored انجام تعهد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com