Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 100 (2 milliseconds)
English
Persian
focus
کانونی شدن کانون
focused
کانونی شدن کانون
focuses
کانونی شدن کانون
focussed
کانونی شدن کانون
focusses
کانونی شدن کانون
focussing
کانونی شدن کانون
Other Matches
focal
کانونی
focusing
کانونی
trifocal
سه کانونی
f. distance or length
فاصله کانونی
focal length
طول کانونی
focuses
فاصله کانونی
focal length
فاصله کانونی
focal epilepsy
صرع کانونی
focal distance
فاصله کانونی
focussed
فاصله کانونی
focusses
فاصله کانونی
focus
فاصله کانونی
focussing
فاصله کانونی
bundle
کانونی کردن
tunnel vision
بینایی کانونی
bundles
کانونی کردن
bundling
کانونی کردن
focused
فاصله کانونی
major axis
محور کانونی
focal plane
صفحه کانونی
focal plane
افق کانونی
bifocal
دو دید عینک دو کانونی
bifocals
دو دید عینک دو کانونی
relative aperture
نسبت فاصله کانونی
vergency
عکس فاصله کانونی
relative aperture
ضریب کانونی عدسی
aberration
عدم انطباق کانونی
focal length
فاصله کانونی دوربین یاعدسی
trifocal
دارای سه فاصله کانونی ومرکزی
calibrated focal lenght
فاصله کانونی تنظیم شده
center
کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
fireplace
کانون
fireplaces
کانون
focalpoint
کانون
focal spot
کانون
confocal
هم کانون
focussed
کانون
focuses
کانون
focused
کانون
focus
کانون
focussing
کانون
focusses
کانون
focused
کانون عدسی
magnetic focus
کانون مغناطیسی
focal point
کانون توجه
law society
کانون وکلا
image focal point
کانون تصویر
clew
کانون
[کاموا]
twine
کانون
[کاموا]
bundle
کانون
[کاموا]
focus
کانون عدسی
virtual focus
کانون مجازی
focus
به کانون دراوردن
true or real focus
کانون حقیقی
ball
کانون
[کاموا]
seismic focus
کانون زلزله
knot
کانون
[کاموا]
clubbed
کانون مجمع
bar
کانون وکلا
bars
کانون وکلا
bar association
کانون وکلا
focusses
کانون عدسی
clubs
کانون مجمع
clubbing
کانون مجمع
focussed
به کانون دراوردن
bifocal
دارای دو کانون
club
کانون مجمع
reformatory
کانون اصلاح
reformatories
کانون اصلاح
focalization
تمرکز در کانون
focussing
به کانون دراوردن
focal surface
سطح کانون
focused
به کانون دراوردن
bifocals
دارای دو کانون
focussing
کانون عدسی
focusses
به کانون دراوردن
focussed
کانون عدسی
focuses
کانون عدسی
focuses
به کانون دراوردن
focal
مربوط به کانون عدسی
house of correction
کانون اصلاح وتربیت
correctional institution
کانون اصلاح و تربیت
bar association
کانون وکلا دادگستری
focal plane
افق مار بر کانون عدسی
bar council
هیات مدیره کانون وکلا
vestal
روستایی وابسته به الهه کانون خانواده
zoom lens
عدسی دوربین عکاسی دارای کانون متغیر
zoom lenses
عدسی دوربین عکاسی دارای کانون متغیر
reformatory schools
کانون اصلاح وتربیت مدارس تهذیب مجرمین جوان
inns of court
کانون چهار انجمن قانونی درلندن که حق دارندمردم رااجازه وکالت بدهند
study for bar
دوره تعلیماتی و کاراموزی کانون وکلا را طی کردن درس حقوق خواندن
probation
کاراموزی به سر بردن محکومین جوان در مراکز اموزش مخصوص کانون اصلاح و تربیت
hub
(وسط چرخ که اغلب بلبرینگ دارد و روی محور یا آسه می چرخد) توپی، چرخمیان، ناف، (مرکز فعالیت یا اهمیت یا توجه و غیره) کانون، قلبگاه، میانگاه، توپی چر، قطب
disbar
سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com