Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 105 (7 milliseconds)
English
Persian
seismic focus
کانون زلزله
Other Matches
seism
زلزله
earthquakes
زلزله
earthquake proof
ضد زلزله
earthquake
زلزله
temblor
زلزله
earthquake fountains
شکافهای زلزله
earthquake factor
فاکتور زلزله
earthquake factor
ضریب زلزله
seismographs
زلزله سنج
seismologist
زلزله شناس
seismograph
زلزله سنج
seismographs
زلزله نگار
seismograph
زلزله نگار
seismology
زلزله شناسی
the earthquake sufferers
زلزله دیدگان
earthquake proof foundation
شالوده ضد زلزله
the earthquake sufferers
زلزله زدگان
seismoscope
زلزله بین
seismometry
زلزله سنجی
seismometer
زلزله سنج
seismography
زلزله نگاری
seismographer
زلزله نگار
seismic belt
کمربند زلزله
epicenter
مرکز زلزله
seismic loads
سربارهای زلزله
earthquake period
دوره تناوب زلزله
shock point
نقطه ایجاد زلزله
seismic method
روش زلزله نگاری
sea quake
زلزله زیر دریایی
earthquake proof foundation
غیر مقاوم درمقابل زلزله
microseismograph
زلزله سنج میکرومتری یاجزیی
microseism
زمین لرزه غیرمحسوس زلزله خفیف
seismogram
منحنیهای ترسیم شده بوسلیه زلزله نگار
focalpoint
کانون
focal spot
کانون
focussed
کانون
confocal
هم کانون
focuses
کانون
focused
کانون
focusses
کانون
focus
کانون
focussing
کانون
fireplace
کانون
fireplaces
کانون
focussing
کانون عدسی
club
کانون مجمع
bifocals
دارای دو کانون
bifocal
دارای دو کانون
reformatories
کانون اصلاح
focused
به کانون دراوردن
reformatory
کانون اصلاح
bars
کانون وکلا
focused
کانون عدسی
focussing
به کانون دراوردن
virtual focus
کانون مجازی
clubs
کانون مجمع
true or real focus
کانون حقیقی
focussed
به کانون دراوردن
clubbing
کانون مجمع
focus
به کانون دراوردن
clew
کانون
[کاموا]
clubbed
کانون مجمع
focus
کانون عدسی
focal point
کانون توجه
focusses
به کانون دراوردن
focusses
کانون عدسی
bar
کانون وکلا
ball
کانون
[کاموا]
knot
کانون
[کاموا]
bundle
کانون
[کاموا]
focussed
کانون عدسی
focuses
کانون عدسی
focal surface
سطح کانون
bar association
کانون وکلا
magnetic focus
کانون مغناطیسی
law society
کانون وکلا
focuses
به کانون دراوردن
image focal point
کانون تصویر
focalization
تمرکز در کانون
twine
کانون
[کاموا]
atlantis
جزیرهای که سابقا گویند درمغرب جبل الطارق وجودداشته و در اثر زلزله بدریافرورفته است
focusses
کانونی شدن کانون
focal
مربوط به کانون عدسی
focused
کانونی شدن کانون
focuses
کانونی شدن کانون
focussing
کانونی شدن کانون
focus
کانونی شدن کانون
correctional institution
کانون اصلاح و تربیت
focussed
کانونی شدن کانون
bar association
کانون وکلا دادگستری
house of correction
کانون اصلاح وتربیت
focal plane
افق مار بر کانون عدسی
bar council
هیات مدیره کانون وکلا
vestal
روستایی وابسته به الهه کانون خانواده
zoom lenses
عدسی دوربین عکاسی دارای کانون متغیر
zoom lens
عدسی دوربین عکاسی دارای کانون متغیر
reformatory schools
کانون اصلاح وتربیت مدارس تهذیب مجرمین جوان
study for bar
دوره تعلیماتی و کاراموزی کانون وکلا را طی کردن درس حقوق خواندن
inns of court
کانون چهار انجمن قانونی درلندن که حق دارندمردم رااجازه وکالت بدهند
probation
کاراموزی به سر بردن محکومین جوان در مراکز اموزش مخصوص کانون اصلاح و تربیت
Brontide
نوعی صدا
[صدایی خفه شده و آرام که در برخی از مناطق زلزله خیز، به خصوص در امتداد سواحل و روی دریاچه ها شنیده میشود و تصور میرود که به دلیل لرزشهای ضعیف زمین باشد.]
base shear
نیروی کلی حاصل از زلزله در پای ساختمان برش پای ساختمان
hub
(وسط چرخ که اغلب بلبرینگ دارد و روی محور یا آسه می چرخد) توپی، چرخمیان، ناف، (مرکز فعالیت یا اهمیت یا توجه و غیره) کانون، قلبگاه، میانگاه، توپی چر، قطب
disbar
سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com