English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
depreciation کاهش بها استهلاک
Other Matches
accelerated depreciation استهلاک زودرس [روش استهلاک دارایی در مدتی کمتر از زمان مقرر]
tax friction کاهش تولید ناشی از تغییر رفتاراقتصادی بمنظور کاهش بارمالیاتی
kerning کاهش دادن فضای خالی میان دو حرف معین کاهش فاصله دخشه ها
compression روش کاهش اندازه بلاک داده با کاهش فضا وحذف فضاها و مواد بی استفاده
decrease کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreased کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreases کاهش یافتن کم شدن کاهش
dampest استهلاک
wear and tear استهلاک
merger استهلاک
mergers استهلاک
depreciation استهلاک
damp استهلاک
replacement investment استهلاک
dampers استهلاک
sublation استهلاک
amortisement استهلاک
amortization استهلاک
damping استهلاک
capital depreciation استهلاک سرمایه
sinking استهلاک نشست
depreciable استهلاک پذیر
allowance for depreciation ذخیره استهلاک
accelerated depreciation استهلاک سریع
depreciation allowances ذخیره استهلاک
damping power امکان استهلاک
depreciation استهلاک ناچیزشماری
attenuation coefficient ضریب استهلاک
redemption بازپرداخت استهلاک
amortization fund وجه استهلاک
damping استهلاک ارتعاش
depreciation rate نرخ استهلاک
accelerated depreciation استهلاک سریع
electrodynamic damping استهلاک الکترودینامیکی
amortization استهلاک وام
sinking fund دخیره استهلاک دین
straight line method of depreciation استهلاک به روش خط مستقیم
date of acquisition از آن به بعد استهلاک محاسبه میشود
corrosion fatigue استهلاک در اثر زنگ زدگی
appraisal method of depreciation روش تعیین هزینه استهلاک
decrease کاهش دادن کاهش
decreases کاهش دادن کاهش
decreased کاهش دادن کاهش
retardation [افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین] [در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
economic of scale کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
accelerationists شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
maintenance جلوگیری ازاستهلاک یا کند کردن استهلاک ماشینها و وسایل صنعتی ازطریق اعمال طرق فنی
acid reduction کاهش در محیط اسیدی کاهش اسیدی
capital consumption allowance کسر مصرف سرمایه مترادف با استهلاک سرمایه
date of acquisition تاریخی که به عنوان شروع دوره استیلای خریدار بر مال دردفتر ثبت و اگر مال استهلاک پذیر باشد
pigou effect اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
amortization استهلاک کردن مستهلک کردن
spoiling کاهش
reductions کاهش
spoil کاهش
spoiled کاهش
spoils کاهش
declining کاهش
subtraction کاهش
degression کاهش
rebate کاهش
rebates کاهش
decrement کاهش
shrinkage کاهش
abatement کاهش
declines کاهش
imminution کاهش
damp کاهش
dampers کاهش
dampest کاهش
diminution کاهش
depreciatory کاهش
downturn کاهش
downturns کاهش
decline کاهش
declined کاهش
attenuation کاهش
decreased کاهش
slowdown کاهش
concession کاهش
subrtraction کاهش
decrease کاهش
deduction کاهش
reduce/enlarge کاهش
slowdowns کاهش
subraction کاهش
wastage کاهش
falling-off کاهش
falling off کاهش
mitigation کاهش
devaluation کاهش
acceptances کاهش
acceptance کاهش
slow down کاهش
relief کاهش
scale down کاهش
decreases کاهش
reduction کاهش
decrementation کاهش پلهای
drive reduction کاهش سائق
palliation کاهش درد
decrement میزان کاهش
clemmensen reduction کاهش کلمنسنی
abatement [of pain] کاهش درد
relief [from pain] کاهش درد
alleviation کاهش درد
easement کاهش درد
easing کاهش درد
decrease in value کاهش ارزش
lapse rate اهنگ کاهش
detraction کاهش کسرشان
reduction factor ضریب کاهش
mitigative مایه کاهش
minuend کاهش یاب
mark down کاهش قیمتها
mark down کاهش قیمت
logarithmic decrement کاهش لگاریتمی
lapse time زمان کاهش
taper off کاهش یافتن
tax cuts کاهش مالیات
monetary contraction کاهش پول
palliation کاهش دادن
speed reduction کاهش سرعت
reduction of armamentes کاهش تسلیحات
price reduction کاهش قیمت
reduction ratio نسبت کاهش
reductional تبدیل کاهش
reductionism کاهش گری
scale down کاهش تدریجی
prereduction کاهش اولیه
scale down کاهش مقیاس
palliator کاهش دهنده
tax deduction کاهش مالیات
wage cuts کاهش دستمزد
dishoarding کاهش اندوخته
dishoarding کاهش ذخیره
detraction کاهش توجه
intensity decrease کاهش شدت
indiminishable کاهش ناپذیر
waney کاهش یافته
wany کاهش یافته
fall in temperature کاهش دما
drop in temperature کاهش دما
disinvestment کاهش سرمایه
disinflation کاهش ورم
disinflation کاهش تورم
shrinks کاهش یافتن
abatement کاهش الودگی
deceleration کاهش سرعت
abatable کاهش پذیر
decreases کاهش یافتن
decreased کاهش یافتن
decrease کاهش یافتن
deduction کاهش تفریق
lessen کاهش دادن
reduction کاهش احیاء
devaluation کاهش نرخ
depreciation کاهش بها
extinction کاهش نور
slake کاهش فرونشستن
slaked کاهش فرونشستن
rebate تخفیف کاهش
slakes کاهش فرونشستن
shrink کاهش یافتن
shrinking کاهش یافتن
reductions کاهش احیاء
lessens کاهش دادن
waned کاهش یافتن
wanes کاهش یافتن
reducing کاهش یافتن
reduces کاهش یافتن
waning کاهش یافتن
wane کاهش یافتن
depopulation کاهش نفوس
anaphrodisia کاهش شهوت
reduce کاهش یافتن
lessened کاهش دادن
lessening کاهش دادن
rebates تخفیف کاهش
work decrement کاهش بازده کار
devaluation کاهش ارزش پول
irreducible representation نمایش کاهش ناپذیر
depletion کاهش منابع طبیعی
reduction تحویل استحاله کاهش
redox system سیستم اکسایش- کاهش
reducible representation نمایش کاهش پذیری
reduced mass جرم کاهش یافته
oxidation reduction reaction واکنش اکسایش- کاهش
redox reaction واکنش اکسایش- کاهش
redox potential پتانسیل اکسایش- کاهش
oxidation reduction potential پتانسیل اکسایش- کاهش
mitigatory مایه کاهش یا ارامش
reductions تحویل استحاله کاهش
slumps کاهش فعالیت رکود
slumping کاهش فعالیت رکود
slumped کاهش فعالیت رکود
slump کاهش فعالیت رکود
disparagement خوار شماری کاهش
to cut something چیزی را کاهش دادن
to cut back [on] something چیزی را کاهش دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com