English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 228 (21 milliseconds)
English Persian
decrease کاهش دادن کاهش
decreased کاهش دادن کاهش
decreases کاهش دادن کاهش
Search result with all words
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
hinting در فن چاپ دیجیتال یا رقمی کاهش وزن یا میزان طرح حرف بطوریکه فونتهای کوچک از نظر اندازه بدون ازدست دادن جزئیات خود روی چاپگرهای dpi003 قابل چاپ باشند
devaluation کاهش دادن ارزش پول
put down پست کردن کاهش دادن
put-down پست کردن کاهش دادن
put-downs پست کردن کاهش دادن
lessen کاهش دادن
lessened کاهش دادن
lessening کاهش دادن
lessens کاهش دادن
cold working شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
credit squeeze کاهش دادن اعتبار
damping vane پرهای در فلومتر سوخت برای کاهش دادن و گرفتن نوسانات حاصل از جریان متلاطم
economic of scale کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
kerning کاهش دادن فضای خالی میان دو حرف معین کاهش فاصله دخشه ها
long run مدت کافی برای تغییر دادن در مقدار تولید به وسیله کاهش یا افزایش فرفیت موسسه
lossless compression روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
palliation کاهش دادن
pareto optimality حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
to cut something چیزی را کاهش دادن
to cut back [on] something چیزی را کاهش دادن
to cut down [on] something چیزی را کاهش دادن
to kern کاهش دادن [و تنظیم کردن ] فاصله دخشه ها [فناوری چاپ]
Other Matches
tax friction کاهش تولید ناشی از تغییر رفتاراقتصادی بمنظور کاهش بارمالیاتی
compression روش کاهش اندازه بلاک داده با کاهش فضا وحذف فضاها و مواد بی استفاده
decreased کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreases کاهش یافتن کم شدن کاهش
decrease کاهش یافتن کم شدن کاهش
retardation [افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین] [در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
accelerationists شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
acid reduction کاهش در محیط اسیدی کاهش اسیدی
pigou effect اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
acceptance کاهش
wastage کاهش
subtraction کاهش
mitigation کاهش
relief کاهش
devaluation کاهش
acceptances کاهش
dampest کاهش
dampers کاهش
spoils کاهش
damp کاهش
spoiling کاهش
rebate کاهش
attenuation کاهش
imminution کاهش
rebates کاهش
slowdown کاهش
slowdowns کاهش
reduce/enlarge کاهش
falling-off کاهش
degression کاهش
spoiled کاهش
spoil کاهش
downturn کاهش
declining کاهش
decrement کاهش
declines کاهش
declined کاهش
decline کاهش
downturns کاهش
depreciatory کاهش
falling off کاهش
subraction کاهش
subrtraction کاهش
shrinkage کاهش
abatement کاهش
scale down کاهش
reductions کاهش
deduction کاهش
slow down کاهش
reduction کاهش
concession کاهش
diminution کاهش
decreases کاهش
decrease کاهش
decreased کاهش
decreased کاهش یافتن
relief [from pain] کاهش درد
slakes کاهش فرونشستن
taper off کاهش یافتن
lapse time زمان کاهش
decrementation کاهش پلهای
intensity decrease کاهش شدت
lapse rate اهنگ کاهش
speed reduction کاهش سرعت
waning کاهش یافتن
wanes کاهش یافتن
abatable کاهش پذیر
waned کاهش یافتن
shrinking کاهش یافتن
wane کاهش یافتن
depopulation کاهش نفوس
scale down کاهش مقیاس
tax cuts کاهش مالیات
wage cuts کاهش دستمزد
slake کاهش فرونشستن
anaphrodisia کاهش شهوت
scale down کاهش تدریجی
deduction کاهش تفریق
logarithmic decrement کاهش لگاریتمی
reductional تبدیل کاهش
decrease in value کاهش ارزش
reductionism کاهش گری
extinction کاهش نور
devaluation کاهش نرخ
decrease کاهش یافتن
waney کاهش یافته
decrement میزان کاهش
depreciation کاهش بها
reduction factor ضریب کاهش
indiminishable کاهش ناپذیر
reduction of armamentes کاهش تسلیحات
reduction ratio نسبت کاهش
shrink کاهش یافتن
shrinks کاهش یافتن
tax deduction کاهش مالیات
clemmensen reduction کاهش کلمنسنی
slaked کاهش فرونشستن
wany کاهش یافته
decreases کاهش یافتن
abatement کاهش الودگی
disinflation کاهش ورم
disinflation کاهش تورم
fall in temperature کاهش دما
drop in temperature کاهش دما
reducing کاهش یافتن
reduction کاهش احیاء
dishoarding کاهش اندوخته
detraction کاهش توجه
dishoarding کاهش ذخیره
drive reduction کاهش سائق
rebate تخفیف کاهش
rebates تخفیف کاهش
minuend کاهش یاب
deceleration کاهش سرعت
disinvestment کاهش سرمایه
easement کاهش درد
easing کاهش درد
palliation کاهش درد
mark down کاهش قیمتها
abatement [of pain] کاهش درد
mark down کاهش قیمت
detraction کاهش کسرشان
reduces کاهش یافتن
reduce کاهش یافتن
palliator کاهش دهنده
mitigative مایه کاهش
reductions کاهش احیاء
monetary contraction کاهش پول
prereduction کاهش اولیه
alleviation کاهش درد
price reduction کاهش قیمت
alleviation of suffering کاهش درد و رنج
decreases کاهش یافتن یا کم شدن
flashing کاهش حوزه مغناطیسی
slumping کاهش فعالیت رکود
reductions تحویل استحاله کاهش
irreducible representation نمایش کاهش ناپذیر
depreciation of the exchange rate کاهش نرخ ارز
slumps کاهش فعالیت رکود
capital loss کاهش ارزش سرمایه
decrease کاهش یافتن یا کم شدن
decrease endorsement تصدیق یا تائید کاهش
diminishing returns بازده کاهش یابنده
extenuation کاهش اهمیت جرم
devaluation کاهش ارزش پول
depletion کاهش منابع طبیعی
correction for attenuation اصلاح برای کاهش
brown out کاهش جریان برق
break in share prices کاهش قیمت سهام
to peter out تدریجا کاهش یافتن
contractura [کاهش میله ستون در کف]
attrition کاهش توان رزمی
decreased کاهش یافتن یا کم شدن
slumped کاهش فعالیت رکود
abating بزورتصرف کردن کاهش
credit squeeze کاهش مقدار اعتبار
disparagement خوار شماری کاهش
reduced mass جرم کاهش یافته
abated بزورتصرف کردن کاهش
currency depreciation کاهش ارزش پول
credit squeeze کاهش حجم اعتبار
redox system سیستم اکسایش- کاهش
work decrement کاهش بازده کار
redox reaction واکنش اکسایش- کاهش
hypoxemia کاهش اکسیژن بافت
oxidation reduction reaction واکنش اکسایش- کاهش
hypoxia کاهش اکسیژن بافت
deprecation of silver کاهش ارزش سیم
decrement کاهش میزان یک متغیر
mitigatory مایه کاهش یا ارامش
redox potential پتانسیل اکسایش- کاهش
reduction تحویل استحاله کاهش
depreciation کاهش بها استهلاک
devalution کاهش ارزش پول
reducible representation نمایش کاهش پذیری
abates بزورتصرف کردن کاهش
cut back کاهش ناگهانی تولید
depreciation of currency کاهش ارزش پول
hypoglycemia کاهش قند خون
slump کاهش فعالیت رکود
oxidation reduction potential پتانسیل اکسایش- کاهش
abate بزورتصرف کردن کاهش
water softener [کاهش دهنده درجه سختی آب]
slake معتدل شدن کاهش یافتن
slakes معتدل شدن کاهش یافتن
lightening hole سوراخهای کاهش وزن ناو
humanitarian طرفدار کاهش الام بشر
fast moving stock موجودی که به سرعت کاهش می یابد
slaked معتدل شدن کاهش یافتن
decrement میزان کاهش کاستن پلهای
social decrement کاهش ناشی از کار جمعی
is on the wane درحال کاهش یا نقصان است
attenuation کاهش یا کمبود قدرت سیگنال
exchange depreciation کاهش ارزش پول خارجی
The senator argued in favour of lowering the tax. سناتور از کاهش مالیات طرفداری کرد.
depigmentation کاهش رنگ دانه درپوست و غیره
Prices are rising ( falling ) . قیمت ها درحال افزایش (کاهش ) هستند
logic سیستم کاهش نتیجه از داده دودویی
decaying کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
decays کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com