Dictiornary-Farsi | کاهش فرونشستن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (2 milliseconds)

English	Persian
slake	کاهش فرونشستن
slaked	کاهش فرونشستن
slakes	کاهش فرونشستن


Other Matches

defervescence	فرونشستن تب
abating	فرونشستن
abated	فرونشستن
abates	فرونشستن
tax friction	کاهش تولید ناشی از تغییر رفتاراقتصادی بمنظور کاهش بارمالیاتی
kerning	کاهش دادن فضای خالی میان دو حرف معین کاهش فاصله دخشه ها
to be fever began to a bate	تب شروع کردبه فروکش کردن یا فرونشستن
compression	روش کاهش اندازه بلاک داده با کاهش فضا وحذف فضاها و مواد بی استفاده
decrease	کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreased	کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreases	کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreases	کاهش دادن کاهش
decreased	کاهش دادن کاهش
decrease	کاهش دادن کاهش
retardation	[افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین] [در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
economic of scale	کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
accelerationists	شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
acid reduction	کاهش در محیط اسیدی کاهش اسیدی
pigou effect	اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
downturn	کاهش
reductions	کاهش
reduction	کاهش
falling-off	کاهش
acceptances	کاهش
subrtraction	کاهش
subraction	کاهش
diminution	کاهش
acceptance	کاهش
devaluation	کاهش
abatement	کاهش
shrinkage	کاهش
falling off	کاهش
dampest	کاهش
slow down	کاهش
spoil	کاهش
spoiled	کاهش
spoiling	کاهش
declined	کاهش
spoils	کاهش
slowdowns	کاهش
slowdown	کاهش
declining	کاهش
subtraction	کاهش
scale down	کاهش
rebates	کاهش
dampers	کاهش
damp	کاهش
rebate	کاهش
downturns	کاهش
reduce/enlarge	کاهش
decline	کاهش
declines	کاهش
decrease	کاهش
concession	کاهش
decreased	کاهش
decreases	کاهش
mitigation	کاهش
deduction	کاهش
relief	کاهش
depreciatory	کاهش
degression	کاهش
imminution	کاهش
decrement	کاهش
attenuation	کاهش
wastage	کاهش
abatement	کاهش الودگی
disinvestment	کاهش سرمایه
drive reduction	کاهش سائق
drop in temperature	کاهش دما
fall in temperature	کاهش دما
reduction ratio	نسبت کاهش
deceleration	کاهش سرعت
decrementation	کاهش پلهای
price reduction	کاهش قیمت
prereduction	کاهش اولیه
disinflation	کاهش ورم
abatable	کاهش پذیر
dishoarding	کاهش ذخیره
dishoarding	کاهش اندوخته
reduction of armamentes	کاهش تسلیحات
detraction	کاهش توجه
detraction	کاهش کسرشان
anaphrodisia	کاهش شهوت
disinflation	کاهش تورم
reduction factor	ضریب کاهش
monetary contraction	کاهش پول
decrement	میزان کاهش
decrease in value	کاهش ارزش
shrink	کاهش یافتن
rebate	تخفیف کاهش
mark down	کاهش قیمتها
logarithmic decrement	کاهش لگاریتمی
shrinking	کاهش یافتن
rebates	تخفیف کاهش
palliator	کاهش دهنده
reductionism	کاهش گری
mark down	کاهش قیمت
scale down	کاهش تدریجی
shrinks	کاهش یافتن
minuend	کاهش یاب
indiminishable	کاهش ناپذیر
intensity decrease	کاهش شدت
clemmensen reduction	کاهش کلمنسنی
lapse rate	اهنگ کاهش
mitigative	مایه کاهش
speed reduction	کاهش سرعت
reductional	تبدیل کاهش
scale down	کاهش مقیاس
lapse time	زمان کاهش
palliation	کاهش دادن
reduce	کاهش یافتن
decrease	کاهش یافتن
decreased	کاهش یافتن
decreases	کاهش یافتن
depopulation	کاهش نفوس
depreciation	کاهش بها
extinction	کاهش نور
deduction	کاهش تفریق
reduces	کاهش یافتن
reducing	کاهش یافتن
palliation	کاهش درد
easing	کاهش درد
easement	کاهش درد
alleviation	کاهش درد
relief [from pain]	کاهش درد
abatement [of pain]	کاهش درد
lessen	کاهش دادن
waned	کاهش یافتن
reduction	کاهش احیاء
wane	کاهش یافتن
waney	کاهش یافته
lessened	کاهش دادن
wanes	کاهش یافتن
taper off	کاهش یافتن
tax cuts	کاهش مالیات
tax deduction	کاهش مالیات
reductions	کاهش احیاء
waning	کاهش یافتن
wage cuts	کاهش دستمزد
wany	کاهش یافته
lessens	کاهش دادن
devaluation	کاهش نرخ
lessening	کاهش دادن
to cut something	چیزی را کاهش دادن
hypoxia	کاهش اکسیژن بافت
hypoxemia	کاهش اکسیژن بافت
to cut back [on] something	چیزی را کاهش دادن
alleviation of suffering	کاهش درد و رنج
extenuation	کاهش اهمیت جرم
to cut down [on] something	چیزی را کاهش دادن
hypoglycemia	کاهش قند خون
reduced mass	جرم کاهش یافته
reducible representation	نمایش کاهش پذیری
contractura	[کاهش میله ستون در کف]
redox system	سیستم اکسایش- کاهش
irreducible representation	نمایش کاهش ناپذیر
oxidation reduction potential	پتانسیل اکسایش- کاهش
to peter out	تدریجا کاهش یافتن
mitigatory	مایه کاهش یا ارامش
redox potential	پتانسیل اکسایش- کاهش
work decrement	کاهش بازده کار
oxidation reduction reaction	واکنش اکسایش- کاهش
redox reaction	واکنش اکسایش- کاهش
correction for attenuation	اصلاح برای کاهش
currency depreciation	کاهش ارزش پول
abating	بزورتصرف کردن کاهش
cut back	کاهش ناگهانی تولید
devaluation	کاهش ارزش پول
slumps	کاهش فعالیت رکود
slumping	کاهش فعالیت رکود
attrition	کاهش توان رزمی
decrease	کاهش یافتن یا کم شدن
decreased	کاهش یافتن یا کم شدن
credit squeeze	کاهش دادن اعتبار
credit squeeze	کاهش مقدار اعتبار
depreciation	کاهش بها استهلاک
credit squeeze	کاهش حجم اعتبار
capital loss	کاهش ارزش سرمایه
brown out	کاهش جریان برق
break in share prices	کاهش قیمت سهام
decreases	کاهش یافتن یا کم شدن
reduction	تحویل استحاله کاهش
reductions	تحویل استحاله کاهش
diminishing returns	بازده کاهش یابنده
depletion	کاهش منابع طبیعی
abate	بزورتصرف کردن کاهش
deprecation of silver	کاهش ارزش سیم
depreciation of currency	کاهش ارزش پول
abated	بزورتصرف کردن کاهش
depreciation of the exchange rate	کاهش نرخ ارز
abates	بزورتصرف کردن کاهش
devalution	کاهش ارزش پول
decrement	کاهش میزان یک متغیر
slumped	کاهش فعالیت رکود
flashing	کاهش حوزه مغناطیسی
disparagement	خوار شماری کاهش
slump	کاهش فعالیت رکود
decrease endorsement	تصدیق یا تائید کاهش
put-down	پست کردن کاهش دادن
attenuation	کاهش یا کمبود قدرت سیگنال