English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 225 (13 milliseconds)
English Persian
decrease کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreased کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreases کاهش یافتن کم شدن کاهش
Search result with all words
reduce کاهش یافتن
reduces کاهش یافتن
reducing کاهش یافتن
decrease کاهش یافتن
decrease کاهش یافتن یا کم شدن
decreased کاهش یافتن
decreased کاهش یافتن یا کم شدن
decreases کاهش یافتن
decreases کاهش یافتن یا کم شدن
slake معتدل شدن کاهش یافتن
slaked معتدل شدن کاهش یافتن
slakes معتدل شدن کاهش یافتن
wane کاهش یافتن
waned کاهش یافتن
wanes کاهش یافتن
waning کاهش یافتن
shrink کاهش یافتن
shrinking کاهش یافتن
shrinks کاهش یافتن
economic of scale کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
taper off کاهش یافتن
to peter out تدریجا کاهش یافتن
Other Matches
tax friction کاهش تولید ناشی از تغییر رفتاراقتصادی بمنظور کاهش بارمالیاتی
kerning کاهش دادن فضای خالی میان دو حرف معین کاهش فاصله دخشه ها
compression روش کاهش اندازه بلاک داده با کاهش فضا وحذف فضاها و مواد بی استفاده
decreased کاهش دادن کاهش
decreases کاهش دادن کاهش
decrease کاهش دادن کاهش
retardation [افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین] [در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
accelerationists شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
acid reduction کاهش در محیط اسیدی کاهش اسیدی
pigou effect اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
diminution کاهش
shrinkage کاهش
decreased کاهش
wastage کاهش
decreases کاهش
mitigation کاهش
abatement کاهش
spoiled کاهش
spoiling کاهش
slowdowns کاهش
decrement کاهش
slowdown کاهش
spoils کاهش
spoil کاهش
reduce/enlarge کاهش
downturn کاهش
decrease کاهش
depreciatory کاهش
deduction کاهش
degression کاهش
attenuation کاهش
falling-off کاهش
subtraction کاهش
dampest کاهش
damp کاهش
rebate کاهش
reduction کاهش
relief کاهش
rebates کاهش
falling off کاهش
declining کاهش
reductions کاهش
downturns کاهش
decline کاهش
declined کاهش
declines کاهش
devaluation کاهش
acceptances کاهش
acceptance کاهش
slow down کاهش
subraction کاهش
subrtraction کاهش
imminution کاهش
concession کاهش
scale down کاهش
dampers کاهش
fall in temperature کاهش دما
clemmensen reduction کاهش کلمنسنی
reduction کاهش احیاء
disinflation کاهش ورم
minuend کاهش یاب
wage cuts کاهش دستمزد
depreciation کاهش بها
reductions کاهش احیاء
drive reduction کاهش سائق
extinction کاهش نور
disinvestment کاهش سرمایه
slakes کاهش فرونشستن
slake کاهش فرونشستن
mark down کاهش قیمتها
slaked کاهش فرونشستن
mark down کاهش قیمت
drop in temperature کاهش دما
disinflation کاهش تورم
detraction کاهش توجه
detraction کاهش کسرشان
mitigative مایه کاهش
waney کاهش یافته
indiminishable کاهش ناپذیر
monetary contraction کاهش پول
decrementation کاهش پلهای
intensity decrease کاهش شدت
lapse rate اهنگ کاهش
decrement میزان کاهش
palliator کاهش دهنده
dishoarding کاهش اندوخته
wany کاهش یافته
logarithmic decrement کاهش لگاریتمی
dishoarding کاهش ذخیره
palliation کاهش دادن
decrease in value کاهش ارزش
devaluation کاهش نرخ
reduction factor ضریب کاهش
depopulation کاهش نفوس
lessened کاهش دادن
lessen کاهش دادن
abatement کاهش الودگی
reduction of armamentes کاهش تسلیحات
reduction ratio نسبت کاهش
reductional تبدیل کاهش
scale down کاهش مقیاس
scale down کاهش تدریجی
speed reduction کاهش سرعت
reductionism کاهش گری
lessens کاهش دادن
lessening کاهش دادن
tax cuts کاهش مالیات
rebate تخفیف کاهش
prereduction کاهش اولیه
rebates تخفیف کاهش
abatement [of pain] کاهش درد
relief [from pain] کاهش درد
alleviation کاهش درد
easement کاهش درد
easing کاهش درد
palliation کاهش درد
lapse time زمان کاهش
price reduction کاهش قیمت
deduction کاهش تفریق
anaphrodisia کاهش شهوت
abatable کاهش پذیر
deceleration کاهش سرعت
tax deduction کاهش مالیات
irreducible representation نمایش کاهش ناپذیر
devaluation کاهش ارزش پول
alleviation of suffering کاهش درد و رنج
to cut back [on] something چیزی را کاهش دادن
hypoxemia کاهش اکسیژن بافت
depletion کاهش منابع طبیعی
slump کاهش فعالیت رکود
reductions تحویل استحاله کاهش
to cut something چیزی را کاهش دادن
to cut down [on] something چیزی را کاهش دادن
hypoglycemia کاهش قند خون
reduction تحویل استحاله کاهش
hypoxia کاهش اکسیژن بافت
brown out کاهش جریان برق
currency depreciation کاهش ارزش پول
cut back کاهش ناگهانی تولید
decrease endorsement تصدیق یا تائید کاهش
decrement کاهش میزان یک متغیر
redox system سیستم اکسایش- کاهش
reduced mass جرم کاهش یافته
contractura [کاهش میله ستون در کف]
credit squeeze کاهش حجم اعتبار
capital loss کاهش ارزش سرمایه
credit squeeze کاهش مقدار اعتبار
break in share prices کاهش قیمت سهام
flashing کاهش حوزه مغناطیسی
redox reaction واکنش اکسایش- کاهش
oxidation reduction reaction واکنش اکسایش- کاهش
redox potential پتانسیل اکسایش- کاهش
oxidation reduction potential پتانسیل اکسایش- کاهش
correction for attenuation اصلاح برای کاهش
credit squeeze کاهش دادن اعتبار
deprecation of silver کاهش ارزش سیم
diminishing returns بازده کاهش یابنده
slumping کاهش فعالیت رکود
abates بزورتصرف کردن کاهش
abated بزورتصرف کردن کاهش
slumped کاهش فعالیت رکود
depreciation کاهش بها استهلاک
disparagement خوار شماری کاهش
attrition کاهش توان رزمی
abating بزورتصرف کردن کاهش
depreciation of currency کاهش ارزش پول
devalution کاهش ارزش پول
depreciation of the exchange rate کاهش نرخ ارز
reducible representation نمایش کاهش پذیری
work decrement کاهش بازده کار
mitigatory مایه کاهش یا ارامش
extenuation کاهش اهمیت جرم
slumps کاهش فعالیت رکود
abate بزورتصرف کردن کاهش
put down پست کردن کاهش دادن
put-downs پست کردن کاهش دادن
fast moving stock موجودی که به سرعت کاهش می یابد
attenuation کاهش یا کمبود قدرت سیگنال
decrement میزان کاهش کاستن پلهای
put-down پست کردن کاهش دادن
is on the wane درحال کاهش یا نقصان است
lightening hole سوراخهای کاهش وزن ناو
water softener [کاهش دهنده درجه سختی آب]
social decrement کاهش ناشی از کار جمعی
humanitarian طرفدار کاهش الام بشر
devaluation کاهش دادن ارزش پول
exchange depreciation کاهش ارزش پول خارجی
depigmentation کاهش رنگ دانه درپوست و غیره
decay کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
decayed کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
The senator argued in favour of lowering the tax. سناتور از کاهش مالیات طرفداری کرد.
Prices are rising ( falling ) . قیمت ها درحال افزایش (کاهش ) هستند
thinner حلالی برای کاهش ویسکوزیته رنگها
decaying کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
decays کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
logic سیستم کاهش نتیجه از داده دودویی
to kern a letter فاصله دخشه ای را با کاهش منظم کردن
deflation رکود کاهش اعتبارات و پول درگردش
compact فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
inferences کاهش نتایج داده طبق قوانین خاص
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com