English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
very many book کتابهای خیلی زیاد
Other Matches
exceeding خیلی زیاد
superrabundant خیلی زیاد
extreme خیلی زیاد
far زیاد خیلی
oodles خیلی زیاد
superabundant خیلی زیاد
raff خیلی زیاد
lots خیلی زیاد
infinitely خیلی زیاد
an arm and a leg <idiom> پول خیلی زیاد
oodlins خیلی زیاد توده
abject poverty فقر خیلی زیاد
very high frequency فرکانس خیلی زیاد
very long برد خیلی زیاد
barrelful مقدار خیلی زیاد
have one's heart set on something <idiom> چیزی را خیلی زیاد خواستن
to the full <idiom> خیلی زیاد ،به طور کامل
like crazy <idiom> خیلی سریع با انرژی زیاد
slashes تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
spate تعداد خیلی زیاد هجوم بی مقدمه
no end to (of) <idiom> خیلی زیاد،بهنظر تمام شده
to have one's work cut out [for one] <idiom> کار خیلی زیاد و سخت داشتن
slash تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slashed تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
What brazen cheek ! Ilike your impudence . بنازم که خیلی رویت زیاد است ( پررویی) !
to have a spree حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
to be on the razzle حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
to have a binge حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
blockbuster بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
blockbusters بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
our books کتابهای ما
my other books کتابهای دیگر من
many books کتابهای بسیار
sacred books کتابهای مقدس
prohibitory index صورت کتابهای نخواندنی
bibliopolism فروش کتابهای کهنه
various books کتابهای گوناگون یا مختلف
sapiential کتابهای حکمتی عتیق
octateuch کتابهای هشت گانه
inspired books کتابهای الهام شده
the books hereof کتابهای این کتابخانه
bibliopoly فروش کتابهای کهنه یاعتیق
the fire books of moses اشعاریا کتابهای پنجگانه توراه
numerary داخل کتابهای رسمی شریعتی
bibiliography کتابهای وابسته بیک مبحث
scissors and paste تالیف کتابی با برشهای کتابهای دیگر
i had many books he had none من کتابهای بسیار داشتم اوهیچ نداشت
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
i am very keen on going there من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
go great guns <idiom> موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
paint oneself into a corner <idiom> گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
microfilm فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
i owe for all my books پول همه کتابهای خود راقرض کردم
sottovoce صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
scrap book مجموعه عکس هاوقطعاتی که از کتابهای دیگر بریده باشند
sibilline books کتابهای فالگیر رومیان باستان که میگفتندزنهای غیبگو نوشته اند
uncial letters حروفی که در کتابهای خطی سدههای 8 میلادی بکارمیبردند....بحروف درشت
very low frequency فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
law calf پوست گوساله رنگ نشده که برای جلد کتابهای قانون بکار می برند
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
new century schoolbook نوعی طرح حروف خوانا که جهت مجلات و کتابهای درسی مدارس طراحی شده است
rattling خیلی تند خیلی خوب
ponderous خیلی سنگین خیلی کودن
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
emergencies خیلی خیلی فوری
emergency خیلی خیلی فوری
to hold somebody in great respect کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
jim dandy ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
light lists کتابهای راهنمای محل فارهای دریایی فهرست راهنمای چراغهای دریایی
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
to a large extent خیلی
damn خیلی
dammit خیلی
highly خیلی
not a few خیلی ها
routh خیلی
villainous خیلی بد
abysmal <adj.> خیلی بد
copious خیلی
ten خیلی
very خیلی
far and away خیلی
many خیلی
in large quantities خیلی خیلی
dumpiness خیلی
very little خیلی کم
for long خیلی
too bad <idiom> خیلی بد ،غم انگیز
open and shut خیلی سهل
open-and-shut خیلی سهل
to pieces <idiom> خیلی زیاده
parlous خیلی مهیب
in cold blood <idiom> خیلی خونسرد
pianissmo خیلی نرم
niftier خیلی خوب
overstrung خیلی حساس
precipitates خیلی سریع
nifty خیلی خوب
number one خیلی خوب
Neanderthal خیلی کهنه
I had an awful time . به من خیلی بد گذشت
(as) old as the hills <idiom> خیلی قدیمی
precipitate خیلی سریع
very light خیلی سبک
bone dry خیلی خشک
skin and bones <idiom> خیلی لاغر
whacking خیلی بزرگ
(a) snap <idiom> خیلی ساده
whackings خیلی بزرگ
tickled pink <idiom> خیلی شادوخوشحال
faraway خیلی دور
of vital importance خیلی ضروری
oftentimes خیلی اوقات
precipitated خیلی سریع
in seventh heaven <idiom> خیلی خوشحال
confidential خیلی محرمانه
immediate خیلی فوری
thank you very much خیلی متشکرم
sappy خیلی احساساتی
swith خیلی عظیم
senseful خیلی حساس
Nothing more, thanks. خیلی متشکرم.
subminiature خیلی کوچک
decrepit خیلی پیر
niftiest خیلی خوب
span new خیلی تازه
get up the nerve <idiom> خیلی شلوغ
skinless خیلی حساس
To take with a pinch of salt. خیلی جدی نگرفتن
to spread like wildfire خیلی زودمنتشرشدن
rotundily چاقی خیلی
mad as a hornet <idiom> خیلی عصبانی
ultraconservative خیلی محتاط
He is a loose card . خیلی ول است
not so hot <idiom> نه خیلی خوب
whopping خیلی بزرگ
pixilated خیلی حساس
precisian خیلی دقیق
precipitating خیلی سریع
She is very pretentious. خیلی ادعادارد
(go over with a) fine-toothed comb <idiom> خیلی بادقت
flying high <idiom> خیلی شادوشنگول
primely خیلی خوب
hit bottom <idiom> خیلی پست
toploftiness خیلی متکبر
ritzy خیلی شیک
too tough خیلی سفت
in no time خیلی زود
often <adv.> خیلی از اوقات
oft [archaic, literary] <adv.> خیلی از اوقات
on any number of occasions <adv.> خیلی از اوقات
often خیلی اوقات
highs خیلی بزرگ
regularly [often] <adv.> خیلی از اوقات
highest خیلی بزرگ
high خیلی بزرگ
hand in glove خیلی نزدیک
hand in glove خیلی صمیمی
many times <adv.> خیلی از اوقات
frequently <adv.> خیلی از اوقات
a lot of times <adv.> خیلی از اوقات
precise خیلی دقیق
immensurable خیلی قدیم
pitch black خیلی سیاه
pitch-black خیلی سیاه
piping hot خیلی داغ
I spoke my mind. من خیلی رک گفتم.
costs and arm and a leg <idiom> خیلی گرونه
hand and glove خیلی نزدیک
hand and glove خیلی صمیمی
iam in bad خیلی محتاجم
very good خیلی خوب
goody-goody خیلی خوب
goody-goodies خیلی خوب
goody goody خیلی خوب
at most خیلی باشد
raucous خیلی نامرتب
seldom خیلی کم ندرتا
by leaps and bounds خیلی تند
before you can say knife خیلی زود
benedicite خیلی خوب
glorious خیلی خوب
corking خیلی زیبا
well خیلی خوب
giantess زن خیلی قدبلند
frequently خیلی اوقات
quaint خیلی فریف
far off خیلی دور
far and away خیلی دور
as good as خیلی خوب
stentorian خیلی بلند
as stiff as a poker خیلی خشک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com