Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 126 (2 milliseconds)
English
Persian
the forthcoming book
کتابی که به زودی به فروشگاه می آید
Other Matches
so soon
به ان زودی
earliness
زودی
quickness
زودی
before long
بهمین زودی
so soon
باین زودی
The time is coming soon when ...
به زودی وقتش می رسد که...
the forthcoming movie
فیلمی که به زودی به سینما می آید
I look forward to hearing from you soon.
[letter closing line]
مشتاقم به زودی از شما آگاه شوم.
[پایان نامه]
I very much look forward to meeting you soon.
من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
it is impolitic reply so soon
صلاح نیست به این زودی پاسخ داده شود
punches
در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
punched
در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
punch
در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
bookish
کتابی
bookman
کتابی
literay
کتابی
by the book
کتابی
literary
کتابی
scribal
کتابی
Duch arch
قوس کتابی
book learning
علم کتابی
carpenter stopper
خفت کتابی
edition
[ed.]
[of a book]
ویرایش
[کتابی]
edition
[ed.]
[of a book]
چاپ
[کتابی]
the a of a book
خوانندگان کتابی
credenza
قفسه یا جا کتابی
purview of a book
انچه کتابی فرامیگیرد
To bind a book.
کتابی را جلد کردن
to inset a sheet in a book
برگی را در کتابی گذاشتن
book move
حرکت کتابی شطرنج
delectus
کتابی که پارههای برگزیده
flex x
خرج انفجار کتابی
bookplayer
شطرنج باز کتابی
when reading a book
در حال خواندن کتابی
needle book
سوزن دان کتابی
storing
فروشگاه
store
فروشگاه
salesroom
فروشگاه
shop
فروشگاه
shops
فروشگاه
canteens
فروشگاه
shopped
فروشگاه
canteen
فروشگاه
he presented abook to me
کتابی بمن پیشکشی کرد
versions
کتابی که ترجمه کتاب دیگرباشد
he presented me with a book
کتابی بمن پیشکشی کرد
version
کتابی که ترجمه کتاب دیگرباشد
book draw
تساوی کتابی یا تئوریک شطرنج
with out book
برون سند کتابی ازبر
to license a book
اجازه چاپ کتابی را دادن
to wade through a book
بکندی وزحمت کتابی راخواندن
i had never seen such a book
من هرگز چنین کتابی ندیده ام
sea stores
فروشگاه دریایی
ship's service
فروشگاه ناو
hypermarket
فروشگاه بسیاربزرگ
outlet
دررو فروشگاه
supermarket
فروشگاه بزرگ
supermarkets
فروشگاه بزرگ
hypermarkets
فروشگاه بسیاربزرگ
outlets
دررو فروشگاه
army stores
فروشگاه ارتش
department stores
فروشگاه بزرگ
computer store
فروشگاه کامپیوتر
department store
فروشگاه بزرگ
to put any one through a book
کسیرا وادار بخواندن کتابی کردن
pedantry or pedantism
پیروی ازعلم کتابی یا قواعد نظری
scissors and paste
تالیف کتابی با برشهای کتابهای دیگر
interpolator
کسیکه عبارات قلب در کتابی می افزاید
The store across the street.
فروشگاه آنطرف خیابان
I walked past the shop ( store ) .
از جلوی فروشگاه گذشتم
off-licence
فروشگاه نوشابههای الکلی
off-licences
فروشگاه نوشابههای الکلی
canteens
فروشگاه یا رستوران سربازخانه
canteen
فروشگاه یا رستوران سربازخانه
pro shop
فروشگاه باشگاه حرفهای
antique shop
فروشگاه اشیاء عتیقه
sexto
کتابی که هر برگ انرا 6بارتاه زده باشند
rubricator
کسیکه عنوانهای کتابی رابخط قرمز مینویسد
to read a book
کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
interleave
برگ سفید لای صفحات کتابی گذاشتن
booklore
علم کتابی معلومات ناشی از مطالعه کتاب
interleaf
برگ سفید که لای برگهای کتابی بگذارند
what not
قفسه گنجه طاقچه دار کتاب دان جا کتابی
grangerism
ارایش کتابی باموادچاپی یاعکس هایی که ازکتابهای دیگرببرند
to prefix a chapter to a book
فصلی بطور دیباچه یا مقدمه در جلو کتابی نوشتن
accession number
نمره مسلسل کتابی که به کتب کتابخانه افزوده میشود
quartermasters
فروشگاه وسایل سررشته داری
exchanges
تبدیل ارز فروشگاه پادگان
quartermaster
فروشگاه وسایل سررشته داری
exchange
تبدیل ارز فروشگاه پادگان
ten cent store
فروشگاه دارای کالاهای ارزان
commissary
فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره
exchanging
تبدیل ارز فروشگاه پادگان
post exchange
فروشگاه اختصاصی پادگان ارتش
exchanged
تبدیل ارز فروشگاه پادگان
commissaries
فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره
floorwalker
بازرس فروشگاه بزرگ خرده فروشی
to have a look round
[around]
the stores
[American E]
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
to have a look round
[around]
the shops
[British E]
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
canteens
فروشگاه نوشابه واغذیه در سربازخانه یااردوگاه
certificate of gains or losses
سند مصدق سود و زیان فروشگاه
commissary store annex
شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان
canteen
فروشگاه نوشابه واغذیه در سربازخانه یااردوگاه
to check out that new clothing store
نگاهی به آن فروشگاه لباس تازه انداختن
You name it , they have it in thes department store.
هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
White Paper
کتابی که حکومت یک کشور جهت تشریح یااعلام بعضی مسائل منتشرمیکند
A to Z
کتابی حاوی اطلاعات مربوط به نقشه راههای یک شهر یا ناحیه مشخص
White Papers
کتابی که حکومت یک کشور جهت تشریح یااعلام بعضی مسائل منتشرمیکند
storewide
شامل تمام موجودی انبار یاتمام فروشگاه
extension
طولانی کردن اتصالی شعبه فروشگاه یااداره
extensions
طولانی کردن اتصالی شعبه فروشگاه یااداره
general stores
فروشگاههایی که کالای متفرقه را میفروشند فروشگاه عمومی
chain stores
فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
budget account
حسابی در فروشگاه که وجه خرید اجناس و...به آن واریز می شود
chain store
فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
glossarist
کسی که در پایان کتابی فهرست یا فرهنگی برای لغات دشوار ان تهیه میکند مفسر
commissary
فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
commissaries
فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
duodecimo
کتابی که یک ورق ان یک دوازدهم ورق بزرگ چاپی باشد
twelvemo
کتابی که یک ورق ان یک دوازدهم ورق بزرگ چاپی باشد
epitomist
شخصی که کتابی را خلاصه کند خلاصه نویس
blue book
کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
rack
آویز فرش
[قالبی فلزی که در فروشگاه جهت آویزان کردن فرش و نمایش آن بکار می رود.]
department stores
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
department store
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com