Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
She was reading the book to herself.
کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
Other Matches
I'm beginning to get scared
[hungry]
.
آهسته آهسته به ترس می افتم
[گرسنه می شوم]
.
accelerando
آهسته آهسته آهنگ را تندتر کنید
capitulary
کتاب راهنمای کلمات کتاب مقدس کتاب دعا
be your own worst enemy
<idiom>
از ماست که بر ماست
[کسی که به دست خودش برای خودش دردسر می تراشد.]
he pays his own money
نه اینکه از پول خودش یا پول خودش رامیدهد
deuteronomic
وابسته به کتاب تثنیه که دومین کتاب تورات است
readers
مصصح چاپخانه کتاب قرائت کتاب خواندنی
book of reference
کتاب برای مراجعه گاهگاهی کتاب راهنما
caxton
کتاب کاکستون نخستین کتاب چاپ کن انگلیسی
reader
مصصح چاپخانه کتاب قرائت کتاب خواندنی
SLOW
آهسته
invisible hand
منشاء این اصطلاح کتاب "ثروت ملل "ادام اسمیت است . بر اساس این کتاب
foot pace
قدم آهسته
drag one's feet/heels
<idiom>
آهسته کار کردن
His deeds fail to square with his words.
عملش با حرفش نمی خواند
He was walking with slow steps .
با قدمهای آهسته راه می رفت
snail's pace
<idiom>
حرکت آهسته روبه جلو
inch
پیمودن مسیر
[به طریق آهسته]
Put the table down gently.
میز زا آهسته زمین بگذارید
To speak slowly.
آهسته صحبت کردن (شمرده)
optical
وسیله نوری که از بار کد داده را می خواند
bar codes
وسیله نوری ای که داده را از بار کد می خواند
bar code
وسیله نوری ای که داده را از بار کد می خواند
badge reader
ماشینی که داده را از یک نشانه مشخصات می خواند
bar graphics
وسیله نوری ای که داده را از بار کد می خواند
asymmetric video compression
تا روی کامپیوتر آهسته هم اجرا شود
adagio
آهسته و ملایم
[اجرای آهنگ باهستگی]
to edge one's way
[towards something]
[به چیزی]
آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
read
تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند
reads
تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند
multi disk
وسیلهای که از اندازههای مختلف و قالبهای دیسک می خواند
To speak in a low voice.
آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
Slow but sure wins the race.
<proverb>
پیروزى از آن کسى است که آهسته و مطمئن مى رود .
Could you drive more slowly, please?
ممکن است لطفا کمی آهسته تر برانید؟
lifo
سیستم صف که آخرین عنصر ذخیره شده را اول می خواند
qisam
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به بافر می خواند
to go easy on somebody
[something]
با کسی
[چیزی]
مهربان
[آهسته]
[ملایم]
رفتار کردن
Be slow to promise and quick to perform.
<proverb>
در قول دادن آهسته باش ولى در انجام آن تسریع کن.
combi player
درایو سخت افزاری که دو یا چند فرمت ROM-CD مختلف را می خواند
last in first out
نوعی سیستم صف که آخرین عنصر ذخیره شده را در اول می خواند
demount
کنار گذاشتن یک رسانه ذخیره مغناطیسی از دستگاهی که روی ان نوشته و از ان می خواند
compacting
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
mick reader
دستگاه ورودی که مستندات چاپ شده با کاراکترهای جوهر مغناطیسی را می خواند
compact
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
compacted
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
compacts
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
magnetic ink character reader
دستگاه ورودی که مستندات چاپ شده با کاراکترهای جوهر مغناطیسی را می خواند
The tourist industry is recovering to pre-crisis levels.
صنعت گردشگری آهسته ترمیم می شود و به سطح قبل از بحران می رسد.
marks
وسیلهای که داده را کارتهای مخصوص که حاوی علامت هدایت یا مغناطیسی است می خواند
mark
وسیلهای که داده را کارتهای مخصوص که حاوی علامت هدایت یا مغناطیسی است می خواند
itself
خودش
himself
خودش
herself
خودش
adagio
رقص دو نفری که زن روی پنجهء پا میرقصد و بکمک مرد آهسته بهوا میپرد
readers
وسیلهای که داده ذخیره شده روی یک رسانه را می خواند و به قالب دیگر تبدیل میکند
CDs
وسیله مکانیکی که با استفاده از اشعه لیزر باریک اطلاعاتی را از روی سطح دیسک می خواند
reader
وسیلهای که داده ذخیره شده روی یک رسانه را می خواند و به قالب دیگر تبدیل میکند
CD
وسیله مکانیکی که با استفاده از اشعه لیزر باریک اطلاعاتی را از روی سطح دیسک می خواند
it tells its own tale
از خودش پیداست
in his own similitude
بصورت خودش
in his own hand writing
بخط خودش
herself
خود ان زن خودش را
to his own profit
بفایده خودش
in his own similitude
مانند خودش
in his own name
بخاطر خودش
in his own name
به اسم خودش
number one
<idiom>
برای دل خودش
on/upon one's head
<idiom>
برای خودش
his hat cover his fanily
خودش است و کلاهش
his own car
[car of his own]
خودروی خودش
[مرد]
He shot himself.
او به خودش شلیک کرد.
vicarious saccifice
خودش به جای دیگران
She considers herself to be the mastermind. She thimks she knows it all.
خودش را عقل کل می داند
He is behind it . He is at the bottom of it.
زیر سر خودش است
Hear it in his own words.
از زبان خودش بشنوید
It is her all right.
خود خودش است
There he is in the flesh. there he is as large as life.
خودش حی وحاضر است
She pressed the child to her side.
بچه را به خودش چسباند
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head .
خودش را گه کرده است
he pays his own money
پولش را خودش میدهد
combine
دستگاهی که داده را روی سطح رسانه ذخیره سازی مغناطیسی مثل فلاپی دیسک می خواند و می نویسد
combines
دستگاهی که داده را روی سطح رسانه ذخیره سازی مغناطیسی مثل فلاپی دیسک می خواند و می نویسد
combining
دستگاهی که داده را روی سطح رسانه ذخیره سازی مغناطیسی مثل فلاپی دیسک می خواند و می نویسد
He fouled his reputation .
گند زد به آبرو ؟ حیثیت خودش
all his g.are swans
غازهای خودش همه غوهستند
She only thinks of her self . she is self – centered.
فقط بفکر خودش است
The letter is in his own handwriting .
نامه بخط خودش است
He lowered himself in the esteem of his friends.
خودش را از چشم دوستانش انداخت
He fabcies himself as a writer (author).
به خیال خودش نویسنده است
It is a gain .
اینهم خودش غنیمت است
It is the work of her enemies .
کار دست خودش داد
She is the center of attraction .
آن زن همه را بسوی خودش می کشد
She looks after number one . she does herself well .
نمیگذارد برای خودش بد بگذرد.
to anneal
سخت کردن
[روند گرمایش و سرمایش آهسته جهت سفت شدن و کاهش شکنندگی]
[فلزات]
[مهندسی]
playback head
وسیلهای که سیگنالهای ضبط شده روی رسانه ذخیره سازی را می خواند و آنها را به سیگنال الکترونیکی تبدیل میکند
it pulls its weight
نسبت به سنگینی خودش خوب می کشد
He was quite a fellow in his day.
زمانی برای خودش آدمی بود
She fabricates them. she makes them up .
اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
One must uphold ones dignity.
احترام هر کسی دست خودش است
autoinoculation
تلقیح کسی با مایه بدن خودش
self feeder
ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
He forced his way thru the crowd .
بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
He is afraid of his own shadow.
ازسایه خودش می ترسد .
[خیلی ترسو است.]
breezing
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezes
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezed
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
Being an actor has a certain amount of kudos attached to it.
بازیگر بودن خودش تا اندازه ای جلال دربردارد .
He's back to his usual self.
او
[مرد ]
دوباره برگشت به رفتار قدیمی خودش.
fricandeau
گوشت گوساله سرخ کرده درروغن خودش
hansardize
متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
autogamous
مربوط به لقاح یا باروری گل بوسیله گرده خودش
get what's coming to one
<idiom>
هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
He did away with himself .
کلک خودش را کند ( خود کشی کرد )
breeze
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
prime
عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
primed
عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
primes
عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
He went underground to avoid arrest.
او
[مرد]
خودش را غایم کرد تا دستگیرش نکنند.
card
وسیلهای که داده را از پشت کارت شناسایی یا کارت اعتباری می خواند
cards
وسیلهای که داده را از پشت کارت شناسایی یا کارت اعتباری می خواند
antigen
مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
multiplication
عملیات ریاضی که یک عدد را یک واحد به خودش اضافه میکند
automatics
آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
give someone enough rope and they will hang themself
<idiom>
به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
She gave me her phone number , but I'll be blessed if I can remember it !
شماره تلفن خودش را به من داد ولی مگریادم می آید !
antigens
مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
automatic
آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
twicer
حروف چینی که خودش هم چاپ کننده است دو مرده
A prophet is not without honour, save in his own c.
<proverb>
یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
buffer
استفاده از فضای ذخیره سازی موقت در پورتهای ورودی یا خروجی تا وسایل جانبی آهسته بتوانند با CPU سریع کار کند
magnetic tapes
ماشینی که سیگنالهای ذخیره شده روی نوار مغناطیسی را می خواند و به صورت الکترونیکی تبدیل میکند که توسط کامپیوتر قابل فهم است
magnetic tape
ماشینی که سیگنالهای ذخیره شده روی نوار مغناطیسی را می خواند و به صورت الکترونیکی تبدیل میکند که توسط کامپیوتر قابل فهم است
He feels he must have the last word.
او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
braking length
طول پارگی نخ
[طولی از نخ که در اثر وزن خودش پاره شود]
I dare you to say it to his face.
خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
read
گیرندهای که سیگنالهای ذخیره شده روی رسانه ذخیره سازی مغناطیسی را می خواند و به حالت الکتریکی اصلی تبدیل میکند
reads
گیرندهای که سیگنالهای ذخیره شده روی رسانه ذخیره سازی مغناطیسی را می خواند و به حالت الکتریکی اصلی تبدیل میکند
to bring somebody into line
زور کردن کسی که خودش را
[به دیگران]
وفق بدهد یا هم معیار بشود
answering
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answers
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
privacy
حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
answered
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
striking off the roll
اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
answer
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people.
کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
completing
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
complete
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completes
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completed
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
fractal
<adv.>
<noun>
شکل هندسی که در خودش تکرار میشود هر قدر که آنرا بزرگ کنید یک حالت دارد
power
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powering
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
self compiling compiler
کامپایلری که به زبان اصلی خودش نوشته شده و قابلیت کامپایل کردن خود را نیز دارد
powers
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powered
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
readers
ماشینی که سوراخهای پانچ شده را روی نوار کاغذی یا سیگنالهای روی نوار مغناطیسی را می خواند
reader
ماشینی که سوراخهای پانچ شده را روی نوار کاغذی یا سیگنالهای روی نوار مغناطیسی را می خواند
Better late than never.
<proverb>
آهسته برو همیشه برو.
fastest
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasts
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fast
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasted
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
qui facit per alium facit perse
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
He has grown into a man .
برای خودش مردی شده ( بزرگ شده )
insitu
واقع در جای طبیعی خودش در جای خود
letter writer
کتاب
bokk
کتاب
i sold the book for rials 0
کتاب را
text
کتاب
book
کتاب
that book
ان کتاب
books
کتاب
texts
کتاب
booked
کتاب
hexateuch
شش کتاب
casebook
کتاب زایه
casebook
کتاب موارد
wordbook
کتاب لغت
Holy Writ
کتاب مقدس
guide book
کتاب راهنما
White Paper
کتاب سفید
here is my book
اینست کتاب من
here is my book
کتاب من اینها
speller
کتاب املاء
White Papers
کتاب سفید
studious
کتاب خوان
text book
کتاب درسی
book plate
برچسب کتاب
enchiridion
کتاب کوچک
ecclesiastes
کتاب واعظ
ecclesiastes
کتاب جامعه
the holy
کتاب مقدس
vademecum
کتاب موردمراجعه
deuteronomy
کتاب تثنیه
vademecum
کتاب درسی
pedant
کرم کتاب
corrigenda
غلطهای کتاب
encyclopaedia
کتاب حاوی
pedants
کرم کتاب
your book
کتاب شما
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com