English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 85 (6 milliseconds)
English Persian
pulvinated frieze کتیبه کوژ یا محدب
Other Matches
gadroon اشکال تزئینی محدب حاشیه بشقاب و فروف قدیمی اشکال تزئینی محدب حاشیه یقه
crowned محدب
crowning محدب
bulgy محدب
gibbous محدب
convex محدب
coped کتیبه
copes کتیبه
copings کتیبه
epigraph کتیبه
inscription کتیبه
inscriptions کتیبه
fan light کتیبه
boundary-stone کتیبه
cope کتیبه
coping کتیبه
cornice کتیبه
cornices کتیبه
friezes کتیبه
skylight window کتیبه
frieze کتیبه
pulvinated نازبالشی محدب
convexo concave محدب ومقعر
convexo convex ازدوسو محدب
convexty بشکل محدب
quasi convex نیمه محدب
quasi convex شبه محدب
panduriform محدب الطرفین
pulvinate محدب نازبالشی
convex slope شیب محدب
convex mirror اینه محدب
biconvex محدب الطرفین
convex lens عدسی محدب
camber weld جوش محدب
convex محدب گوژ
scroll کتیبه نوشتن
epigraphist کتیبه شناس
scrolls کتیبه نوشتن
capping slab کتیبه بتنی
crown cornice کتیبه اصلی
epigraphist کتیبه خوان
copestone سنگ کتیبه
cope stone سنگ کتیبه
biconvex lens عدسی محدب الطرفین
plano convex lens عدسی مسطح- محدب
knull [تزئین محدب شکل]
spherical faceplate صفحه محدب تلویزیون
convex set مجموعه محدب [ریاضی]
quasi convex function تابع شبه محدب
quasi convex function تابع نیمه محدب
convex fillet weld جوش مغزی محدب
double convex lens عدسی محدب الطرفین
convexly حالت محدب داشتن
gibbously بطور محدب یا قوز
crown gear چرخ دنده محدب
fractable [کتیبه دیواری سنتوری]
epigraphy علم کتیبه خوانی
bed moulding گچبری بالای کتیبه
pandurate شبیه ویولون محدب الطرفین
burning glass عدسی محدب یاایینه مقعر
condenser الت تقصیر عدسی محدب
epigraphical سرلوحهای متعلق به کتیبه یاسرلوحه
epigraphic سرلوحهای متعلق به کتیبه یاسرلوحه
khekher [کتیبه های مصر باستان]
carbuncle لعلی که تراش محدب داشته باشد
bowtell [ابزاری با سر محدب و فیتیله تخم مرغی]
bowtelle [ابزاری با سر محدب و فیتیله تخم مرغی]
carbuncles لعلی که تراش محدب داشته باشد
antefixum [حاشیه تزئینی کتیبه ها در مقبره های کلاسیک]
Gothic cornic [کتیبه های قرن هجدهم به سبک گوتیک]
antefix [حاشیه تزئینی کتیبه ها در مقبره های کلاسیک]
entablature قسمتی از سر ستون که شامل کتیبه وگلویی است
hic jacet در اینجا خفته است ه کتیبه روی قبر
lion [حکاکی سر شیر در معماری کلاسیک بخصوص در کتیبه ها]
biconvex بالی که هر دو سطح فوقانی و تحتانی ان به صورت محدب باشد
geison [سنگ سیاه در قسمت بالایی کتیبه های کلاسیک]
egg-and-dart [تزئینات کلاسیک با ابزار محدب به شکل تخم مرغ و نیش]
card-cut [برجسته کاری کوچک زنجیره ی هندسی در کتیبه های گوتیک]
meniscus سطح منحنی بالای ستونی ازمایع که میتواند محدب یامقعر باشد
godroon اشکال محدب حاشیه بشقاب وفروف قدیمی که برای زینت ترسیم میشود
cartouche border قاب و کتیبه ای که بیشتر در حواشی بکار گرفته شده و نقش درون آن بصورت یک در میان در هر قاب تکرار می شود
ro round off کاو کردن محدب کردن
frieze حاشیه تزیینی حاشیه کتیبه
friezes حاشیه تزیینی حاشیه کتیبه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com