English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
double breasted کت چهار دکمه
Other Matches
single breasted دارای دکمه در یک طرف کت کت دو یا سه دکمه
single-breasted دارای دکمه در یک طرف کت کت دو یا سه دکمه
cross-in-square [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
four poster تختخوابی که چهار تیر یادیرک در چهار گوشه دارد
trapezium چهار پهلو چهار ضلعی غیر منظم
quatrefoil چهار وجهی [این اصطلاح موقعی که یک نگاره و یا کل فرش از چهار قسمت کاملا قرینه بوجود آمده باشد، بکار می رود.]
tetragonal دارای چهار زاویه چهار کنجی
tetrahedron جسم چهار سطحی چهار ضلعی
quadrumana چهار دستان میمونهای چهار دست و پا
quadrumvir انجمنی مرکب از چهار تن چهار نفری
tetrapterous دارای چهار بال چهار جناحی
quatrefoil چهار ترک چهار گوشه
quadrangles چهار گوش چهار دیواری
qyaternary چهار واحدی چهار عضوی
quadrangle چهار گوش چهار دیواری
buttoned دکمه
reset button دکمه
buttoning دکمه
tubers دکمه
tuber دکمه
shutter release button دکمه
button دکمه
shooting adjustment keys دکمه
tuberculum دکمه
knob دکمه
stop knob دکمه
gemma دکمه
tubercle دکمه
buttons دکمه
button hole جا دکمه
knop دکمه
bottle flower گل دکمه
botton دکمه
knobs دکمه
snap fastener دکمه فشاری
snap fastener دکمه قابلمه
sleeve link دکمه زنجیری
alarm push دکمه اژیر
buttonholed سوراخ دکمه
Buttonhole کتی که در دو طرف دکمه دارد
buttonholing سوراخ دکمه
radio button دکمه رادیو
buttonholes سوراخ دکمه
buttonhole سوراخ دکمه
buttonhook قلاب دکمه
knobbed دکمه دار
gemmule دکمه گیاهک
gemmiparous دکمه اور
unbuttoned گشودن دکمه
unbuttoning گشودن دکمه
unbuttons گشودن دکمه
flue stop دکمه ارگ
buttonhook دکمه انداز
buttonhook سگک دکمه
mouse button دکمه ماوس
unbutton گشودن دکمه
push button دکمه فشاری
cuff دکمه سردست
cuffed دکمه سردست
cuffing دکمه سردست
cuffs دکمه سردست
door stop دکمه کله قندی
buttoning هرچیزی شبیه دکمه
button هرچیزی شبیه دکمه
olivet دکمه هسته خرمایی
push botton دکمه زنگ اخبار
stud دکمه سردست دسته
olivette دکمه هسته خرمایی
buttoned هرچیزی شبیه دکمه
viewfinder adjustment keys دکمه یابنده هدف
fine adjustment knob دکمه تنظیم دقیق
film advance mode دکمه رد کردن فیلم
condenser adjustment knob دکمه تنظیم تراکم
coarse adjustment knob دکمه تنظیم زیرین
canopy release knob دکمه برقراری سایبان
beater ejector دکمه تعویض سر همزن
tuberculous دارای برامدگی یا دکمه مسلول
eying دکمه یا گره سیب زمینی
exposure adjustment knob دکمه نمایش تعداد فیلم
eyes دکمه یا گره سیب زمینی
eyeing دکمه یا گره سیب زمینی
seat back adjustment knob دکمه تنظیم پشتی صندلی
double breasted کتی که در دو طرف دکمه دارد
farcy button دکمه یابرامدگی درناخوشی سراجه
boutonniere بریدگی یاشکاف جای دکمه
farcy bud دکمه یابرامدگی درناخوشی سراجه
cornet a pistons یکجورسازشیپوری که چندین دکمه دارد
eye دکمه یا گره سیب زمینی
boutonniere گلی که درسوراخ دکمه کت زده میشود
shell jacket بالاتنه کوتاه دکمه دار نظامی
right دکمه سمت راست از Mouse با دو یا سه کلید
etui جعبهء کوچک زینتی سوزن نخ و دکمه
righting دکمه سمت راست از Mouse با دو یا سه کلید
righted دکمه سمت راست از Mouse با دو یا سه کلید
double click احضار یک فرمان توسط دکمه دستگاه OUSE
programmable function keyboard صفحه کلید دکمه یی برای سیستمهای گرافیکی
pushbutton آنچه با فشار دادن یک دکمه کار کند
pelican crossing دکمه ای که با زدن آن عبور و مرور قطع میشود
reefing jacket یکجور نیمتنه چسبان که از دوطرف دکمه میخورد
click تلنگر زدن فرایند فشار دکمه دستگاه OUSE
to hit the wrong key [on the PC/phone/calculator] اشتباه روی دکمه ای فشار دادن [کلید یا تلفن]
to make a typo [American E] اشتباه روی دکمه ای فشار دادن [کلید یا تلفن]
clicks تلنگر زدن فرایند فشار دکمه دستگاه OUSE
O.K. دکمه OK که برای شروع یا تایید یک عمل به کار می رود
to make a typing error [mistake] اشتباه روی دکمه ای فشار دادن [کلید یا تلفن]
clicked تلنگر زدن فرایند فشار دکمه دستگاه OUSE
clicking فشار دادن دکمه بالای دستگاه ماوس paste and cut
Programs menu زیر منوییکه از دکمه Start در ویندوز قابل دستیابی است
doubled up ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
doubled ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
to press the button دکمه را فشار دادن در راه انداختن چیزی یا کاری پیش قدم شدن
click دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicked دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicks دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
contrasting دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
contrasts دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
contrast دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
contrasted دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
taskbar میلهای که درپایین صفحه ویندوز اجرا میشود و دکمه + Start و پیش از سایر برنامه ها پنجرههای جاری را نشان میدهد
shift click ضرب دکمه ماوس همراه بافشردن کلید Shift صفحه کلید
quadrilaterals چهار بر
quadrate چهار یک
four چهار
quadrilateral چهار بر
quadrupling چهار لا
quadrupeds چهار پا
quadruped چهار پا
quarter چهار یک
tetragon چهار بر
quadrupled چهار لا
quatre چهار
quartile چهار یک
tetrad چهار
quadruples چهار لا
quadruple چهار لا
dial up استفاده از یک شماره گیر یا دکمه فشاری تلفن برای ایجاد مکالمه تلفنی ایستگاه به ایستگاه
tetramerous چهار جزیی
twice is دو دو تا چهار تا میشود
four dimensional چهار بعدی
four way چهار راه
tetrahedron چهار وجهی
tetratomic چهار اتمی
four o'clock ساعت چهار
four pole چهار قطبی
creep چهار دست و پا
four cycle چهار چرخه
all eyes چهار چشمی
cross legged چهار زانو
tetravalent چهار فرفیتی
the cardinal humours چهار ابگونه
the four seasons چهار فصل
tetrapod پروانه چهار پا
square dome چهار طاقی
tetrasporous چهار هاگی
tetraphyllous چهار برگه
tetrameter چهار وزنی
tetrastichous چهار جزیی
four way چهار لولهای
tertramerous چهار جزئی
close چهار گوشه
quadrangular چهار گوشه
quadrant چهار گوش
quadrant چهار یک دایره
tetrahedral چهار ضلعی
quadraple چهار برابر
quadrivalent چهار ارزشی
quadrate چهار گوش
tetrahedral چهار وجهی
quadric چهار تایی
quadrifid چهار شکافی
quadrisyllabic چهار هجائی
quadrivalent چهار بنیانی
tetrasporic چهار هاگی
tetrastich چهار بیتی
foursquare چهار ضلعی
tetrad چهار عنصری
tetradactylous چهار پنجهای
tetravalent چهار بنیانی
tetragon چهار ضلعی
long legged چهار پایه
tetragon چهار گوشه
qyaternary چهار تایی
quatrefoil گل چهار گلبرگی
point four اصل چهار
tetrasyllabic چهار هجائی
footstool چهار پایه
intersection چهار راه
quadrupled چهار گانه
quadruple چهار تایی
quad چهار گوش
quadruple چهار گانه
four عدد چهار
gallops چهار نعل
quads چهار قلو
quads چهار گوش
galloped چهار نعل
gallop چهار نعل
intersections چهار راه
quad چهار قلو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com