Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
English
Persian
to live extempore
کردی خوردی زندگی کردن
Other Matches
feedback loop
حلقه باز خوردی
feedback system
سیستم باز خوردی
it is impossible to live there
نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
kurdish
کردی
orbicularity
کردی
inside kick and overarm control
لنگ کردی
kurdistan
قالیچه کردی
You did well. Good for you.
خوب کردی
You have piqued my interest in ...
تو من را به ... علاقه مند کردی.
How much did you spend?
تو چقدر خرج کردی؟
habit
زندگی کردن
habits
زندگی کردن
Touché!
خوب تلافی کردی!
[در بحثی]
There you go again !
باز که دوباره شروع کردی !
Touché!
خوب مقابله کردی!
[در بحثی]
relives
دوبار زندگی کردن
lived
: زندگی کردن زیستن
cohabits
باهم زندگی کردن
freewheeled
ازاد زندگی کردن
live in a small way
با قناعت زندگی کردن
shanty
در کلبه زندگی کردن
To leade a dogs life .
مثل سگ زندگی کردن
to vegetate
پر از بدبختی زندگی کردن
To embitter ones life.
زندگی رازهر کردن
freewheel
ازاد زندگی کردن
to live in poverty
[want]
در تنگدستی زندگی کردن
To do well in life .
در زندگی ترقی کردن
shanties
در کلبه زندگی کردن
reliving
دوبار زندگی کردن
cohabit
باهم زندگی کردن
relived
دوبار زندگی کردن
chum
باهم زندگی کردن
chums
باهم زندگی کردن
relive
دوبار زندگی کردن
live
: زندگی کردن زیستن
knock about
نامرتب زندگی کردن
cohabited
باهم زندگی کردن
walk of life
<idiom>
طرز زندگی کردن
freewheels
ازاد زندگی کردن
to live to oneself
تنها زندگی کردن
to live in luxury
با تجمل زندگی کردن
cohabiting
باهم زندگی کردن
It was wrong of you to take the bicycle .
کار غلطی کردی که دوچرخه را برداشتی
Tell me how you escaped?
بگو ببینم چطور فرار کردی ؟
He is not such a fool as you assuoed .
آنطور که فرض کردی احمق نیست
what have you
[ gone and]
done now!
حالا دیگه چه فوزولی
[شیطنتی]
کردی!
I feel relieved because of that issue!
خیال من را از این بابت راحت کردی!
What was your net profit?
خرج دررفته چقدر منفعت کردی ؟
Tell me hpw you escaped.
برایم بگه چطور فرار کردی
You pulled a fast one. That was a neat trick you played.
خوب حقه زدی ( سوار کردی )
Did you ever find that pen you lost ?
قلمت که گم شده بود پیدا کردی ؟
live in a small way
بدون سر و صدا زندگی کردن
live high off the hog
<idiom>
خیلی تجملاتی زندگی کردن
to muddle on
با تسلیم به پیشامد زندگی کردن
living from hand to mouth
<idiom>
دست به دهان زندگی کردن
to live outside Tehran
در حومه تهران زندگی کردن
to live out
[British E]
در بیرون از شهر زندگی کردن
vegetates
مثل گیاه زندگی کردن
a hand to mouth existence
<idiom>
دست به دهان زندگی کردن
vegetated
مثل گیاه زندگی کردن
to live out of town
در بیرون از شهر زندگی کردن
to keep the pot boiling
زندگی یامعاش خودرافراهم کردن
vegetating
مثل گیاه زندگی کردن
to live outside Tehran
بیرون از تهران زندگی کردن
vegetate
مثل گیاه زندگی کردن
bach
مجرد و عزب زندگی کردن
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you !
خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it.
ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
cohabited
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabit
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
eurybathic
قادر به زندگی کردن در اعماق مختلف اب
cohabits
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabiting
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
to live in cloves
روی تشک پرقو زندگی کردن
live out of a suitcase
<idiom>
تنها بایک چمدان زندگی کردن
What have you been up to this time?
حالا دیگر چه کار کردی ؟
[کاری خطا یا فضولی]
nuptias non concubitus , sedconsensus ,
قصدنکاح لازم است نه فقط با هم زندگی کردن
reincarnate
تجسم یا زندگی تازه دادن حلول کردن
to live like animals
[in a place]
مانند حیوان زندگی کردن
[اصطلاح تحقیر کننده ]
to live like animals
[in a place]
در شرایط مسکنی خیلی بد زندگی کردن
[اصطلاح تحقیر کننده ]
lead a dog's life
<idiom>
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
Life in not a problem to be solved, but a reality to be experienced.
زندگی مسئله ای نیست، که نیاز به حل کردن داشته باشد، بلکه حقیقتی است که باید تجربه کرد.
Damn it, you are late again!
لعنتی باز تو دیر کردی.
[دیر آمدی]
Life isn't about finding yourself. Life is about creating yourself.
زندگی پیدا کردن خود نیست بلکه ساختن خود است.
Kurdish rug
فرش کردی
[مناطق بافت به صورت پراکنده بوده و بافته های آن نیز تمایز خاصی از نظر نقشه با دیگر شهرها ندارند. در آن از لچک ترنج گرفته تا افشان و هراتی بافته می شود.]
to live en pension
شبانه روزی شدن درمهمانخانه شبانه روزی زندگی کردن
habitancy
زندگی
vivification
زندگی
eau de vie
اب زندگی
habitance
زندگی
life
زندگی
lives of great men
زندگی
existence
زندگی
vita
زندگی
lifelines
خط زندگی
togetherness
زندگی با هم
living
زندگی
wile a
در زندگی
lifeline
خط زندگی
lives
زندگی
existences
زندگی
Anatolia
منطقه آناتولی که بین دریای سیاه و دریای مدیترانه قرار داشته و یکی از مراکز عمده قالیبافی ترکی، کردی، ارمنی و یونانی است. بیشتر به بافت فرش با گره ترکی معروف بوده و به دوران سلجوقیان باز می گردد.
enlivens
زندگی بخشیدن
enliven
زندگی بخشیدن
life style
سبک زندگی
livers
زندگی کننده
life instinct
غریزه زندگی
enlivening
زندگی بخشیدن
enlivened
زندگی بخشیدن
life motto
شعار زندگی
Shame on you !
تف بر این زندگی
lifestyles
شیوهی زندگی
social life
زندگی اجتماعی
liver
زندگی کننده
animates
زندگی بخشیدن
animate
زندگی بخشیدن
planetary life
زندگی دربدر
level of living
سطح زندگی
living standard
سطح زندگی
vegetation
زندگی گیاهی
lifestyle
شیوهی زندگی
life chance
مجال زندگی
parasitism
زندگی طفیلی
life cycle
دوره زندگی
life experiences
تجارب زندگی
life history
تاریخچه زندگی
incertitude
ناپایداری زندگی
azoic
تهی از زندگی
living area
منطقه زندگی
intravitam
در زمان زندگی
living cost
هزینه زندگی
life of Riley
<idiom>
زندگی بی دغدغه
married life
زندگی زناشویی
living expenses
هزینه زندگی
living death
زندگی مرگبار
marriage life
زندگی زناشویی
life insurance
بیمه زندگی
resident
<adj.>
محل زندگی
cohabitation
زندگی باهم
(the) high life
<idiom>
زندگی تجملاتی
intravital
در زمان زندگی
facts of life
<idiom>
حقایق زندگی
liveable
قابل زندگی
tribalism
زندگی ایلیاتی
lifeway
طرز زندگی
monkery
زندگی راهبی
monandry
زندگی با یک شوهر
lifetimes
دوره زندگی
lifetimes
مدت زندگی
lifetime
دوره زندگی
lifetime
مدت زندگی
animality
زندگی جانوران
pied-a-terre
جای زندگی
livable
قابل زندگی
live forever
زندگی ابدی
pieds-a-terre
جای زندگی
domiciled
[law]
[politics]
<adj.>
محل زندگی
uterine life
زندگی زهدانی
career
دوره زندگی
rurality
زندگی روستایی
scheme of life
رویه زندگی
scheme of life
نقشه زندگی
life-cycle
چرخه زندگی
vital
وابسته به زندگی
evening of life
شام زندگی
lifeless
عاری از زندگی
sentience
زندگی فکری
careered
دوره زندگی
renascence
زندگی مجدد
happy life
زندگی باخوشدل
careers
دوره زندگی
happy life
زندگی اسوده
redivivus
زندگی نویافته
a life full of incidents
زندگی پر رویداد
afterlife
زندگی پس از مرگ
taedium vitae
بیزاری از زندگی
careering
دوره زندگی
sequestered life
زندگی مجرد
life expectancy
امید زندگی
life expectancy
امید به زندگی
fireside
زندگی خانگی
lives
دوران زندگی
soldiering
زندگی سربازی
firesides
زندگی خانگی
country life
زندگی روشنایی
bane
مخرب زندگی
standard of living
سطح زندگی
standard of living
معیار زندگی
standard of living
استاندارد زندگی
concubinage
زندگی بطورصیغه
life
دوران زندگی
life expectancies
امید زندگی
life expectancies
امید به زندگی
standards of living
معیار زندگی
hutment
زندگی در کلبه
standards of living
سطح زندگی
single life
زندگی مجردی
biography
تاریخچه زندگی
vital energy
نیروی زندگی
vitalize
زندگی دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com