Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
woolsack
کرسی یا صندلی دادگاه
Other Matches
stool
کرسی صندلی مستراح فرنگی مدفوع
rocking chair
صندلی تاب صندلی راحتی تکان خور
rocking chairs
صندلی تاب صندلی راحتی تکان خور
faldstool
صندلی تا شو بدون پشتی صندلی راحتی
my chair was next his
صندلی من پهلوی صندلی اوبود
camp chair
صندلی سفری صندلی صحرایی
judge advocate
دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
discharges
مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge
مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
continuance
تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
prize courts
دادگاه مامور رسیدگی به مسائل مربوط به prize بدون رای این دادگاه به مال
transfer of cause
احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی
parquet
محل نشستن اعضا دادگاه در دادسرامحوطه دادگاه
purging a contempt of court
جریمه اهانت به دادگاه غرامت توهین به دادگاه
remanet
احاله موضوع از یک دادگاه به دادگاه دیگر
manadamus
حکم دادگاه بالاتربه دادگاه پایین تر
summary court
دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
writ
دستور دادگاه حکم دادگاه
writs
دستور دادگاه حکم دادگاه
arrest
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
departments
کرسی
cathedra
کرسی
department
کرسی
rostrums
کرسی خطابه
sleeper wall
دیوار کرسی
lepus
کرسی الجوزاء
rostrum
کرسی خطابه
rostra
کرسی خطابه
anvils
اهنین کرسی
anvil
اهنین کرسی
seater
کرسی نشین
pulpits
کرسی خطابه
pulpit
کرسی خطابه
cassiopeia
خداوند کرسی
curule chair
کرسی عاج
podiums
پایه کرسی
leporis
کرسی الجوزاء
podium
پایه کرسی
benches
بر کرسی نشستن
bench
بر کرسی نشستن
bar stool
کرسی میکده
music stool
کرسی پیانو زنان
lepus
عرش کرسی الجبار
gestatoraial chair
کرسی حامل پاپ
bar
کرسی خطابه وکلا
stool
کرسی
[سه یا چهار پایه]
leporis
عرش کرسی الجبار
bars
کرسی خطابه وکلا
chaired
کرسی استادی در دانشگاه
chairing
کرسی استادی در دانشگاه
chair
کرسی استادی در دانشگاه
chairs
کرسی استادی در دانشگاه
unseating
محروم کردن نماینده از کرسی
unseat
محروم کردن نماینده از کرسی
unseated
محروم کردن نماینده از کرسی
rostral
وابسته به منبر یا کرسی خطابه
unseats
محروم کردن نماینده از کرسی
to have the final
[last]
word
<idiom>
حرف خود را به کرسی نشاندن
benches
کرسی قضاوت جای ویژه
bench
کرسی قضاوت جای ویژه
tribune
سکوب سخنرانی کرسی یامیز خطابه
he lost the seat
مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
To carry ones point. To have ones way.
حرف خود را به کرسی نشاندن ( پیش بردن )
He feels he must have the last word.
او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
ducking stool
کرسی ای که زنان بدکاررابدان بسته ودراب پرت کرده غوطه میدادند
stalling
صندلی
seats
صندلی
jump seat
صندلی تا شو
seat
صندلی
box seat
صندلی لژ
footstool
صندلی
footstools
صندلی
stall
صندلی
santalaceous
صندلی
seated
صندلی
chaired
صندلی
placing
صندلی
places
صندلی
chair
صندلی
place
صندلی
chairs
صندلی
chairing
صندلی
sittings
نشیمن صندلی
arm
دسته صندلی
choir-stall
صندلی بلند
office chair
صندلی اداری
elbowed
دسته صندلی
camp chair
صندلی تاشونده
armrest
دستهء صندلی
arm chair
صندلی راحتی
an odd chair
صندلی تکی
hot seat
صندلی الکتریکی
hot seat
صندلی برقی
easy chairs
صندلی راحت
easy chair
صندلی راحت
bucket seats
صندلی یکنفری
bucket seat
صندلی یکنفری
antimacassar
رویهء صندلی
antimacassars
رویهء صندلی
elbow
دسته صندلی
sitting
نشیمن صندلی
tiers
ردیف صندلی
tier
ردیف صندلی
elbows
دسته صندلی
boatswain's chair
صندلی نقاله
he nestles in the chair
در صندلی غنوده
carrycot
صندلی کودک
folding seat
صندلی تاشو
swivel chair
صندلی چرخان
rockers
صندلی گهوارهای
adjustable seat
صندلی متحرک
carrycots
صندلی کودک
morris chair
صندلی راحتی
deckchair
صندلی تاشو
deckchairs
صندلی تاشو
pushchair
صندلی چرخدار
rocking chair
صندلی گهوارهای
armchair
صندلی راحتی
armchairs
صندلی راحتی
shooting stick
صندلی عصایی
drive's seat
صندلی راننده
parliamentary seat
صندلی مجلسی
rocking chairs
صندلی گهوارهای
pushchairs
صندلی چرخدار
shooting sticks
صندلی عصایی
rocker
صندلی گهوارهای
office swivel chair
صندلی گردان اداری
wheelchair
صندلی چرخ دار
baby carriage
صندلی چرخدار بچه
armchair
صندلی دسته دار
baby carriages
صندلی چرخدار بچه
wheel chair
صندلی چرخ دار
twisboat chair
قایق- صندلی تابدار
tuffet
صندلی یانشیمن کوتاه
ejection seat
صندلی پران
[هواپیمایی]
wheelchairs
صندلی چرخ دار
reseat
صندلی جدید دادن
reseated
صندلی جدید دادن
reseating
صندلی جدید دادن
back seat
صندلی عقب اتومبیل
fishing chair
صندلی در قایق ماهیگیری
ejector seat
صندلی پران
[هواپیمایی]
elbow chair
صندلی دسته دار
caner
بافنده صندلی حصیری
cat nap
چرت روی صندلی
cat sleep
چرت روی صندلی
curule chair
صندلی عاج نشان
deck chair
صندلی حصیری تاشو
dossal
پشتی صندلی وغیره
garden seat
صندلی یانیمکت باغبانی
arm chair
صندلی دسته دار
window seats
صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
armchairs
صندلی دسته دار
shooting stick
صندلی جمعشو و متحرک
shooting sticks
صندلی جمعشو و متحرک
reseats
صندلی جدید دادن
cathedra
[صندلی اسقف در کلیسا]
seat adjuster lever
سطح تنظیم صندلی
a seat by the window
یک صندلی کنار پنجره
window seat
صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
dossel
پشتی صندلی وغیره
seat belt
کمربند صندلی هواپیما
seat-belt
کمربند صندلی هواپیما
seat-belts
کمربند صندلی هواپیما
electric chair
صندلی اعدام الکتریکی
windsor chair
صندلی دارای پشتی منحنی
arm
اسلحه دستهء صندلی یا مبل
splat
میله تزئینی پشت صندلی
caster
چرخ زیر صندلی یامیز
club chair
صندلی دسته دار بزرگ
Keep a free(an empty)seat for me.
یک صندلی خالی برایم نگاهدار
choir-stall
[صندلی های مبلی گروه کر]
seat back adjustment knob
دکمه تنظیم پشتی صندلی
Dust has accumulated
[settled]
on the chairs.
روی صندلی ها خاک نشسته
They changed seats .
صندلی هایشان را با هم عوض کردند
prince's feather
تزئین برجسته پشت صندلی
backless bench
نیمکت
[صندلی]
بدون پشتی
castors
چرخ زیر صندلی یامیز
casters
چرخ زیر صندلی یامیز
benchstool
نیمکت
[صندلی]
بدون پشتی
castor
چرخ زیر صندلی یامیز
Have a seat, please!
خواهش میکنم روی صندلی بشینید!
love seat
صندلی یانیمکت دسته دار دونفری
slat
چوب مداد میله پشت صندلی
sedilia
یکی از سه صندلی محراب یاصدر کلیسا
slats
چوب مداد میله پشت صندلی
I think that's my seat.
فکر می کنم آن صندلی جای من است.
Is this seat taken?
آیا این صندلی گرفته شده است؟
hammock chair
صندلی راحتی تاشوکه پشت ان پارچه ایست
high chair
صندلی پایه بلند غذا خوری بچه
high chairs
صندلی پایه بلند غذا خوری بچه
night stool
صندلی سوراخ دار برای قضای حاجت در شب
night chair
صندلی سوراخ دار برای قضای حاجت در شب
barrel chair
صندلی فنری که پشتش سفت ومقعر است
the hall seats one thousand
تالار هزار صندلی میخورد تالارهزارتن راجامیدهد
reservations
رزرو کردن صندلی یااتاق در مهمانخانه و غیره کتمان
reservation
رزرو کردن صندلی یااتاق در مهمانخانه و غیره کتمان
The stage was bare but for
[save for]
a couple of chairs.
صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com