English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
wormy کرم مانند کرم خورده
Search result with all words
swallow tail coat جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
Other Matches
bushbabies گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
bushbaby گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
lamellate لایه مانند ورقه مانند
fossiliferous فسیل مانند سنگواره مانند
eaten خورده
little خورده
it was eaten خورده شد
irriguous اب خورده
turkeys شکست خورده
kinky پیچ خورده
kinky گره خورده
moth eaten بید خورده
callous پینه خورده
aggresive خورده شده
vermiculate کرم خورده
corrosion خورده شدن
maggoty کرم خورده
jiggly تکان خورده
plicated چین خورده
wound پیچ خورده
grubbiest کرم خورده
wounds پیچ خورده
deluded فریب خورده
messy بهم خورده
grubby کرم خورده
craven شکست خورده
mussy بهم خورده
fretted by rust زنگ خورده
clefts ترک خورده
kaput کاملا شک ست خورده
dislocated بهم خورده
cancelled قلم خورده
worm-eaten کرم خورده
picked کلنگ خورده
mildewy باد خورده
eaten خورده شده
turkey شکست خورده
folded picture تصویر تا خورده
puckery چین خورده
twisty پیچ خورده
patsy فریب خورده
moth-eaten بید خورده
cleft ترک خورده
crimpled چوروک خورده
clift ترک خورده
grubbier کرم خورده
on oath قسم خورده
failure شکست خورده
brushed شانه خورده
worm eaten کرم خورده
belly pinched گرسنگی خورده
writhen پیچ خورده
engrained پینه خورده
conglomerates به هم جوش خورده
conglomerate به هم جوش خورده
writhen تاب خورده
carious کرم خورده
distempered بهم خورده
starveling گرسنگی خورده
tetched بهم خورده
butt welded از سر جوش خورده
teched بهم خورده
wounding پیچ خورده
dehiscent ترک خورده
stamped تمبر خورده
crackly چین خورده
crossed out قلم خورده
indisposed بهم خورده
underdog سگ شکست خورده
stickit شکست خورده
corrodible خورده شدنی
underdogs سگ شکست خورده
failures شکست خورده
thrawart پیچ خورده
withered چروک خورده
hammer hard چکش خورده
symphsis عضوجوش خورده
sclerous متصلب پینه خورده
rancid باد خورده فاسد
Are you daft ? مگر مغز خر خورده ای ؟
cat gets one's tongue <idiom> گربه زبونش را خورده
wrounght iron mill bar اهن جوش خورده
foul anchor لنگر تاب خورده
interwrought بهم جوش خورده
inure or en پینه خورده کردن
Today I took laxatives. امروز مسهل خورده ام.
impacted باهم جوش خورده
rolled glass شیشه نورد خورده
These shoes dont fit me. زنگ مدرسه خورده
it is sufficiently stamped کم تمبر خورده است
I have a cold. من سرما خورده ام. [پزشکی]
weldment چیز جوش خورده
i have caught a thorough chill سرمای حسابی خورده ام
seared conscience وجدان پینه خورده
chiselled چوب اسکنه خورده
chiseled چوب اسکنه خورده
rolled profile نیمرخ نورد خورده
indurate پینه خورده کردن
lost شکست خورده گمراه
rolled iron or steel فولاد نورد خورده
cut in چاک خورده شکافته
certified public accountant حسابدار قسم خورده
bound barrel لوله تاب خورده
spun glass شیشه تاب خورده
common ashlar سنگ چکش خورده
to be deluded فریب خورده بودن
thraw پیچ خورده دررفته
deep dyed زیاد رنگ خورده
chartered accountant حسابدار قسم خورده
grounded توپ به زمین خورده
patsy شخص گول خورده
to be fooled فریب خورده بودن
beaten چکش خورده فرسوده
adjustable wheel چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
weldment قطعات بهم جوش خورده
weather stained هوا خورده ورنگ پریده
to twist one's ankle پیچ خورده شدن قوزک پا
buckled wheel چرخ خم شده [تاب خورده]
to sprain one's ankle پیچ خورده شدن قوزک پا
Our business has become tangled up. کارمان پیچ خورده است
Like a bear with a sore head. مثل گرگ تیر خورده
gyrus برامدگی چین خورده مغز
fused ring system سیستم حلقهای جوش خورده
fusion principle اصل ترکیبات جوش خورده
a man in his forties مرد چهل و خورده ساله
foul hawse زنجیرها تاب خورده اند
Chartered ( certified public ) accountant . حسابدار قسم خورده ( مجاز )
tailfly طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
they are sworn frends بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
macadam blinding خورده سنگ بخورد راه دادن
not up توپ دوبار به زمین خورده دبل
vulcanite لاستیک سخت و جوش خورده ولکانیت
self deceived فریب نفس خورده خود فریفته
There is a hitch somewhere. یک جای کار گره خورده است
acid corrosion of concrete خورده شدن بتن بوسیله اسید
With a long face . با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
He refused to acknowledge defeat . قبول نمی کرد که شکست خورده
quaternion ورق کاغذی که چهار تاه خورده باشد
Which son of a bitch (son of a gun)did it? کار کدام شیر پاک خورده ای است ؟
hard handed دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
perjured سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
breakers موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
breaker موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
The campaign was considered to have failed. مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
littleneck clam نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
short round فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
I have been deceived in you . درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
choppers توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
brushed برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد
chopper توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
turn the tide <idiom> چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
shot group گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
hole in one گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
jungle gym چهارچوبی که اطفال روی ان تاب خورده و بالا و پایین میروند
down توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
talk someone's ear off <idiom> آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده [اصطلاح روزمره]
coated chippings خورده سنگهای قیراندود شدهای که در سطح جاده پخش میشوند
blast hole drill مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
egg bound صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
snick توپی که با لبه چوب ضربه خورده و به عقب به سمت محافظ میله می رود
group طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
groups طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
clowned دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
hooligan مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
circus catch گرفتن توپ با حرکات ژیمناستیکی گرقتن توپ ضربه خورده با روشی عجیب
hooligans مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
swiple قسمتی از گندم کوب یاخرمن کوب که تاب خورده مستقیمابرگندم فرودمی اید
plisse طرح پارچه برجسته چین خورده چین پلیسه
rolled asphalt بتن قیری یا بتن اسفالتی اسفالت غلطک خورده
The deal is off. Forget it . That doesnt count . مالیده !(مالیده است ؟ بهم خورده ؟ لغو شده )
struck بصورت پسوند نیز بکار رفته وبمعنی ضربت خورده و مصیبت دیده یا مصیبت زده میباشد
ingrain رنگ ثابت خورده نبافته رنگ شده
closed back بافت پشت بسته که در آن گره های نامتقارن بدور تارهای مخالف گره خورده و در نهایت خود تار دیده نمی شود
knock knees زانوی کج زانوی پیچ خورده
swept پیچ دار پیچ خورده
incorrodible خورده نشدنی سائیده نشدنی
analog مانند
vide مانند
womanlike زن مانند
similiar مانند
without an e. بی مانند
after the example of مانند
fluty نی مانند
fulidal اب مانند
simulant مانند
toughest پی مانند
arundinaceous نی مانند
tougher پی مانند
thready نخ مانند
unequaled بی مانند
unapproachable بی مانند
etcetera و مانند ان
gypsiferous گچ مانند
etc و مانند آن
and so on و مانند ان
goatish بز مانند
capillaceous مانند نخ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com