English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
hobbledehoy کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
Other Matches
imago حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
new blood <idiom> جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
enactory دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new coined تازه بنیاد تازه سکه زده
newlywed تازه داماد تازه عروس
majoring بالغ
majored بالغ
adolescent بالغ
major بالغ
of mature age بالغ
of age بالغ
adult بالغ
adults بالغ
grown-ups بالغ
grown-up بالغ
passing بالغ بر
immature نا بالغ
full grown بالغ
full-grown بالغ
mature بالغ
marriageable بالغ
matures بالغ
adolescents بالغ
ripest بالغ چیدنی
to grow up بالغ شدن
subadult نیمه بالغ
Mts بالغ شدن
maturate بالغ شدن
to foot up بالغ شدن
to figure out بالغ شدن
Mt بالغ شدن
to run up to بالغ شدن بر
exceeds بالغ شدن بر
exceeded بالغ شدن بر
exceed بالغ شدن بر
grow up بالغ شدن
grown up بالغ و رشید
to come of age بالغ شدن
attaining one's majority بالغ شدن
to attain on's majority بالغ شدن
soar بالغ شدن بر
soared بالغ شدن بر
soars بالغ شدن بر
ripe بالغ چیدنی
riper بالغ چیدنی
full بالغ رسیده
mature بالغ شدن
numbers بالغ شدن بر
full-fledged بالغ رسیده
matures بالغ شدن
mounts بالغ شدن بر
mount بالغ شدن بر
number بالغ شدن بر
come of age بالغ شدن
fullest بالغ رسیده
bloomer شخص بالغ
full fledged بالغ رسیده
amounts بالغ شدن رسیدن
amounting بالغ شدن رسیدن
amounted بالغ شدن رسیدن
amount بالغ شدن رسیدن
averages رویهمرفته بالغ شدن
averaging رویهمرفته بالغ شدن
averaged رویهمرفته بالغ شدن
average رویهمرفته بالغ شدن
maturely بطور کامل یا بالغ
goslings شخص نا بالغ وخام
gosling شخص نا بالغ وخام
to tal بالغ شدن بر جمع زدن
the students t. 00 شاگردان به 004تن بالغ میشود
girly غیر بالغ خام وبچه گانه
the students total 00 شماره شاگردابه 004تن بالغ میشود
to run to a quantity [to run into a sum] بر مبلغی [مقداری] بالغ شدن [یا بودن]
The losses run into hundreds of thousands. خسارات بالغ به صدها هزار می شوند.
spermatozoon یاخته متحرک نطفه بالغ جنس نر
mensch [انسان آراسته، بالغ، درستکار و مسئول]
spermatozoa یاخته متحرک نطفه بالغ جنس نر
The book runs to nearly 600 pages. این کتاب تقریبا بالغ بر ۶۰۰ صفحه می شود.
gamete سلول جنسی بالغ قابل تکثیر انگل مالاریا
dewy تازه
dewiest تازه
post glacial تازه
new-laid تازه
up-to-date تازه
new born تازه
dewier تازه
new laid تازه
renewed تازه
green تازه
scion تازه
greenest تازه
new fallen تازه
scions تازه
new fashioned تازه
freshest تازه
newfangled مد تازه
newfashioned تازه
up to date تازه
the new world تازه
mint a mint condition تازه تازه
brand new تر و تازه
fresh تازه
new- تازه
inchoative تازه
younger تازه
new تازه
young تازه
recent تازه
modern تازه
newer تازه
fresh- تازه
red hot تازه
newest تازه
renewals تازه سازی
refresher تازه کننده
newish نسبه تازه
late تازه گذشته
new fallen snow برف تازه
refreshed تازه کردن
new jerusalem اورشلیم تازه
new-laid تازه گذاشته
new fledged تازه پر در اورده
ordinee شماش تازه
freshest تازه کردن
recent development بسط تازه
new laid تازه گذاشته
refreshes تازه کردن
recension چاپ تازه
novitiate تازه کار
beginner تازه کار
beginners تازه کار
renewal تازه سازی
noviciate تازه کار
newmade تازه ساخت
regeneration تولد تازه
reprint چاپ تازه
fresh تازه کردن
rebirth تولد تازه
reappraisals ارزیابی تازه
reappraisal ارزیابی تازه
nascence تازه پیداشدگی
nascency تازه پیداشدگی
neo christianity مسیحیت تازه
neocortex قشر تازه مخ
neoteric جدید تازه
juvenescent تازه جوان
birdegroom تازه داماد
grcen wine شراب تازه
green concrete بتن تازه
green crop علف تازه
green old wound زخم تازه
carechumen تازه وارد
jackleg تازه کار
bran new بکلی نو یا تازه
reprints چاپ تازه
reprinting چاپ تازه
reprinted چاپ تازه
novice تازه کار
new buit تازه ساز
new buit تازه ساخت
new clown تازه شکفته
fresh- تازه کردن
new come تازه امده
new come تازه رسیده
new comer تازه وارد
recruits کارمند تازه
novices تازه کار
brand-new بکلی نو یا تازه
neoteric نویسنده تازه
new arrived تازه رسیده
new blown تازه شگفته
new built تازه ساخت
new built تازه ساز
new employees کارمندان تازه
converting تازه کیش
juniors زودتر تازه تر
recruits تازه سرباز
junior زودتر تازه تر
convert تازه کیش
turn over a new leaf <idiom> شروعی تازه
converts تازه کیش
tenderfoot تازه کار
settlers مهاجر تازه
settler مهاجر تازه
sup.latest or last تازه گذشته
refreshing تازه کننده
freshen تازه کردن
newcomer تازه وارد
recruiting کارمند تازه
recruiting تازه سرباز
far out تازه و غیرسنتی
young ice یخ تازه بسته
verdured تازه سرسبز
ultramodern بسیار تازه
converted تازه کیش
What is new? What is cooking ? تازه چه خبر ؟
to innovate in تازه اوردن
recruit تازه سرباز
recruit کارمند تازه
recruited تازه سرباز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com