English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 150 (9 milliseconds)
English Persian
stag کره اسب حیوان نر
stags کره اسب حیوان نر
Search result with all words
biped حیوان دوپا
bipeds حیوان دوپا
bunnies اسم حیوان دست اموز
bunny اسم حیوان دست اموز
bunny rabbit اسم حیوان دست اموز
bunny rabbits اسم حیوان دست اموز
zoological وابسته به جانور شناسی حیوان
centaur حیوان افسانهای با بالاتنه انسان وپایین تنه اسب قنطورس
centaurs حیوان افسانهای با بالاتنه انسان وپایین تنه اسب قنطورس
beast حیوان
beasts حیوان
animal حیوان
animals حیوان
carnivorous حیوان گوشتخوار
beastly حیوان صفت
pack animal حیوان باربر
pack animals حیوان باربر
zoo :پیشوند بمعنی حیوان- جانورو متحرک
zoos :پیشوند بمعنی حیوان- جانورو متحرک
spoon طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spooned طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spooning طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spoons طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
maverick حیوان بیصاحب
mavericks حیوان بیصاحب
chuck جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chucked جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chucks جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
hoof حیوان سم دار باسم زدن
hoofs حیوان سم دار باسم زدن
bestiality حیوان صفتی
bestiality جماع با حیوان
foreleg پای جلو حیوان دست چارپایان
forelegs پای جلو حیوان دست چارپایان
holler صدای مخصوص هر حیوان
hollered صدای مخصوص هر حیوان
hollering صدای مخصوص هر حیوان
hollers صدای مخصوص هر حیوان
pet حیوان اهلی منزل
pets حیوان اهلی منزل
petted حیوان اهلی منزل
sucker حیوان یا عضویا الت مکنده
suckers حیوان یا عضویا الت مکنده
beard هرگونه برامدگی تیزشبیه مو و سیخ در گیاه و حیوان
beards هرگونه برامدگی تیزشبیه مو و سیخ در گیاه و حیوان
brutalised وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalises وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalising وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalize وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalized وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalizes وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalizing وحشی یا حیوان صفت کردن
fries حیوان نوزاد
fry حیوان نوزاد
frying حیوان نوزاد
snail وقت تلف کردن انسان یا حیوان تنبل وکندرو
snails وقت تلف کردن انسان یا حیوان تنبل وکندرو
armadillo نوعی حیوان گورکن
armadillos نوعی حیوان گورکن
stature ارتفاع طبیعی بدن حیوان
kitten بچه حیوان
kittens بچه حیوان
bough شانه حیوان
boughs شانه حیوان
feral حیوان شکاری وحشی
bestial شبیه حیوان جانور خوی
zoology حیوان شناسی
innards اعضای داخلی حیوان یاانسان
brute حیوان صفت
brute جانور حیوان
brutes حیوان صفت
brutes جانور حیوان
brutal حیوان صفت وحشی
reptile حیوان خزنده
reptiles حیوان خزنده
rogue حیوان عظیم الجثه سرکش
rogues حیوان عظیم الجثه سرکش
abalone قسمی حیوان صدف
acephalon حیوان راستهء بی سران
acephalous حیوان راستهء بی سران
acute preparation حیوان کشی از روی ترحم
animal distress calls فریادهای درماندگی حیوان
animalist مصور حیوانات معتقد به حیوان صفتی انسان
animalization تبدیل به حیوان
autotomy انفصال خودبخوددست یا پا یا عضو حیوان ازبدن
bald animal or tree درخت یا حیوان برهنه
beast of burden حیوان باربری
beastby حیوان صفت
brutalization حیوان صفت نمودن
brutify وحشی یا حیوان صفت کردن وحشی شدن
cade حیوان دست اموز
draft animal حیوان بارکش
ecesis قراردادن حیوان یا گیاهی درمحل دیگری
ectotherm حیوان خونسرد
endoskeleton استخوان بندی درونی حیوان
exoskeleton پوشش محافظه خارجی حیوان
flycatcher حیوان مگس خوار
hilding حیوان چموش
housebroken حیوان تربیت شده
imbrute حیوان صفت کردن
Other Matches
living creatuse حیوان
wildling حیوان وحشی
whiffet حیوان رشدنکرده
lost animal حیوان گمشده
option of animals خیار حیوان
slick ear حیوان بی گوش
spinal animal حیوان نخاعی
zooerasty جماع با حیوان
zoolatry حیوان پرستی
lost animal حیوان ضاله
zootheism حیوان پرستی
zoophilia حیوان خواهی
zoophily حیوان خواهی
zooparasite حیوان انگل
zoophilic حیوان دوست
zoophilous حیوان دوست
zoophobia حیوان هراسی
zoomorphism حیوان ریخت انگاری
animal glue سریشم از انساج حیوان
yahoo ادم حیوان صفت
varmint حیوان یا پرنده شکارکننده
zoopsia توهم حیوان بینی
the fountain of life چشمه حیوان یازندگی
pizzle الت ذکور حیوان
slick ear حیوان فاقدگوش خارجی
vitals اعضای اصلی بدن حیوان
whelp بچه هرنوع حیوان گوشتخوار
manus دست حیوان قسمت انتهایی
burnt offerings حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
burnt offering حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
bird motif نقش پرنده در قالی حیوان دار
pick up a trail/scent <idiom> تشخیص جای پای انسان یا حیوان
zoon هر یک از حیوانات منفرد متعلق به حیوان مرکب
vibrissa سبیل وموی اطراف دهان حیوان
teamster راننده یک جفت حیوان یا دستگاه اسب ودرشکه
breeding grounds جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
breeding ground جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
beak-head [آذینی از مجموعه سر حیوان، پرنده یا انسان یا منقاری رو به پایین]
to live like animals [in a place] مانند حیوان زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
linebreeding پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
horse design نقش اسب [در اغلب طرح های شکارگاهی از این حیوان استفاده می شود.]
arabesque منبت کاری [تزئین شده با شاخه ها، برگ ها و میوه ها یا صورتک های انسان و حیوان]
deep motif نگاره گوزن و غزال [که در فرش های حیوان دار و باغی ایران، هند و چین بکار می روند.]
animal design طرح حیواندار [شکل حیوان در فرش های حیواندار و گل باغی]
wool sorting دسته بندی الیاف [بر اساس طول الیاف، ناحیه چیده شدن از بدن حیوان و رنگ پشم]
zooid شبه جانور شبه حیوان
dead wool پشم مرده [که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
pictorial rug قالیچه های تصویری [قالیچه های پرتره] [در اینگونه فرش ها نگاره های معمول فرش ها استفاده نمی شود و در آن از تصاویر انسان، حیوان، طبیعت، بناها و حوادث تاریخی بهره می گیرند. به آن نقش غلط نیز می گویند.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com