English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English Persian
to proclam someone a traitor کسیرا بعموم خائن معرفی کردن
Other Matches
preconize بعموم معرفی کردن
to give publicity to بعموم نشان دادن یا معرفی کردن
to perplex a person کسیرا گیج یا حیران کردن کسیرا سرگشته یا مبهوت کردن
maiming کسیرا معیوب کردن
to provoke a person's anger کسیرا خشمگین کردن
to round on any one چغلی کسیرا کردن
maimed کسیرا معیوب کردن
to send someone packing کسیرا روانه کردن
to put one in the wrong کسیرا ثابت کردن
to pretend to a person's کسیرا خواستگاری کردن
to provoke a person to anger کسیرا خشمگین کردن
to read one a lecture کسیرا سرزنش کردن
maims کسیرا معیوب کردن
to give one a smack کسیرا ماچ کردن
to show one out کسیرا از در بیرون کردن
to stand surety for any one ضمانت کسیرا کردن
to inflate any one with pride کسیرا باد کردن
to look one up and down کسیرا برانداز کردن
maim کسیرا معیوب کردن
to interrupt any one's speech صحبت کسیرا قطع کردن
to seed a person to c. کسیرا از جامعه بیرون کردن
to prick the bubble مشت کسیرا باز کردن
togive the leg sof کسیرا در کاردشواری یاری کردن
to give one a squeeze دست کسیرا فشردن یا له کردن
to goad any one into fury کسیرا برانگیزاندن یاخشمگین کردن
to look one up and down بالاوپایین کسیرا نگاه کردن
to show one to the door کسیرا تا دم در بردن یارهنمایی کردن
to a the attention of someone خاطریاتوجه کسیرا جلب کردن
to run any one hard کسیرا سخت دنبال کردن
to indemnify any one's expense هزینه کسیرا جبران کردن
to leave someone in the lurch کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
scissoring 1-معرفی بخشی از تصویرو سپس بریدن آن به طوری که قابل چسباندن در تصویر دیگر باشد.2-معرفی بخشی از تصویروحذف هراخلاعی خارج از این ناحیه
hamstrings زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
hamstrung زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
hamstringing زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
to pull any one by the sleeve کسیرا متوجه سخن خود کردن
to put any one through a book کسیرا وادار بخواندن کتابی کردن
to pull any one's sleeve کسیرا متوجه سخن خود کردن
hamstring زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
exclaim بعموم اگهی دادن بانگ زدن
exclaimed بعموم اگهی دادن بانگ زدن
exclaiming بعموم اگهی دادن بانگ زدن
pan american وابسته بعموم امریکایی یاهردوی امریکاها
exclaims بعموم اگهی دادن بانگ زدن
to bow in or out با تکان سر کسیرا بدرون یابیرون راهنمایی کردن
to be rude to any one به کسی بی احترامی کردن کسیرا ناسزا گفتن
to excuse any ones presence کسیرا ازحضورمعاف کردن ازحضورکسی صرف نظرکردن
to set a person on his feet معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
to give one a lift کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
to ran a person hard کسیرا ازپشت سردنبال کردن درست پشت سرکسی دویدن
bring forward معرفی کردن
presents معرفی کردن
presented معرفی کردن
present معرفی کردن
introduce معرفی کردن
recommend معرفی کردن
introducing معرفی کردن
recommending معرفی کردن
recommends معرفی کردن
introduces معرفی کردن
insets معرفی کردن
introduced معرفی کردن
inset معرفی کردن
nominating معرفی کردن
presenting معرفی کردن
speak well for معرفی کردن
representation معرفی کردن
nominates معرفی کردن
nominate معرفی کردن
representations معرفی کردن
to register [with a body] اسم نویسی کردن [خود را معرفی کردن] [در اداره ای] [اصطلاح رسمی]
reported معرفی کردن خود
report معرفی کردن خود
reports معرفی کردن خود
to r.someone as a کسی را به سمتی معرفی کردن
meet معرفی شدن به ملاقات کردن
instantiate معرفی کردن بوسیله کنسرت
meets معرفی شدن به ملاقات کردن
to report oneself حاضر شدن وخود را معرفی کردن
to i. any one into abenefice کسیرابرای دریافت درامد کلیسا معرفی کردن
personation خود را به جای دیگری معرفی کردن یا جا زدن
to report to the police خود را به پلیس معرفی کردن [بخاطر خلافی]
bear arms سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
traditor خائن
punic خائن
false hearted خائن
perfidious خائن
warlock خائن
renegades خائن
renegade خائن
treacherous خائن
betrayer خائن
traitorous خائن
recreant خائن
traitress زن خائن
traitors خائن
traitor خائن
walkthrough جلسه بررسی که در ان یک مرحله از توسعه سیستم یابرنامه برای معرفی کردن خطاها مرور میشود
boolean algebra قوانین مربوط به معرفی ساده کردن و تغییر توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست
ratters خرابکار خائن
to turn traitor خائن شدن
untrue نادرست خائن
ratter خرابکار خائن
traitor خائن به کشور
snaky موذی خائن
traitor to the countruy خائن کشور
traitor to one's country خائن به کشور
traitors خائن به کشور
knobstick خائن اعتصاب
promulge انتشار دادن بعموم اگهی دادن
traitor to the countruy خائن نسبت به کشور
traditor خائن در امر مذهبی
patricide خائن به میهن پدرکش
parricides خائن به میهن پدر کش
he is a manifold traitor چندطرفه خائن است
hyaenas ادم درنده خو یا خائن
patricides خائن به میهن پدرکش
parricide خائن به میهن پدر کش
hyena ادم درنده خو یا خائن
hyenas ادم درنده خو یا خائن
housed 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
house 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
houses 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
vipers ادم خائن و بدنهاد شریر
viper ادم خائن و بدنهاد شریر
he is a manifold traitor از چند جهت خائن است
we abhor a traitor از شخص خائن تنفر و بیم داریم
declares معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declaring معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declare معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
parricidal خائن نسبت به پدر و مادر یا میهن یاپادشاه
He has been exposed as a traitor. هویت مخفی او [مرد] بعنوان خائن افشا شد.
to give one a kick کسیرا
to be on one's track رد کسیرا گرفتن
to pinion the arms of a person کت کسیرا بستن
to read one a lesson کسیرا اندرزدادن
to do one right حق کسیرا دادن
to know a person کسیرا شناختن
to threat any one with death کسیرا بمرگ
to face any one down کسیرا ازروبردن
to grease any one's palm دم کسیرا دیدن
to rush any one into danger کسیرا بخطر کشانیدن
to twitch one by the sleeve استین کسیرا کشیدن
to keep any one waiting کسیرا چشم براه
to take a person's measure با اخلاق کسیرا ازمودن
to sel a person a pup کلاه کسیرا برداشتن
to sorrow for any one غصه کسیرا خوردن
to exelude any one from the p کسیرا ازرای بازداشتن
to pull any one by the sleeve استین کسیرا کشیدن
toincrease any one's salary مواجب کسیرا افزودن
to pull any one's sleeve استین کسیرا کشیدن
to pull any one's ear کوش کسیرا کشیدن
to put any one down for a fool کسیرا نادان شمردن
to pander any one's lust دل کسیرا بدست اوردن
to lead a person a d. کسیرا بزحمت انداختن
to take a person's measure اندازه کسیرا گرفتن
to plaster any one with praise کسیرا زیاد ستودن
to interrupt any one's speech سخن کسیرا گسیختن
to give one the lie کسیرا بدروغ کویی
to take the p of a person طرف کسیرا گرفتن
to propose a person سلامتی کسیرا گفتن
to put anyone to t. کسیرا دردسر یازحمت دادن
to buy out anyone سهم یا کسب کسیرا خریدن
there is nothing like leather هر کسیرا عقل خودبکمال نماید
to ring up کسیرا پشت تلفن خواستن
to stare any one into silence کسیرا با نگاه خیره از روبردن
to gain any ones ear کسیرا اماده شنیدن حرفی
to smile a person into a mood کسیرا با لبخند بحالت ویژهای در ژوردن
to pour oil on troubled water خشم کسیرا با سخنان نرم فرونشاندن
to pull any one's leg کسیرا دست انداختن یا گول زدن
to give one a shove off کسیرا سیخ زدن یا راه انداختن
invidiously چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
to i.a person for his actions کسیرا ازمسئولیت قانونی دربرابر کرده هایش رهاکردن
to disturb any one's privacy کسیرا تنها یا اسوده نگذاشتن مخل اسایش کسی شدن
to show one round کسیرا دور گرداندن وجاهای تماشایی راباو نشان دادن
to hold any one to ransom کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
presentation معرفی
designations معرفی
representations معرفی
designation معرفی
representation معرفی
reclame معرفی
presentations معرفی
reference معرفی
nominator معرفی کننده
presentable شایان معرفی
introduction معارفه معرفی
letter of reference معرفی نامه
nuncupatory معرفی کننده
letters معرفی نامه
presentee معرفی شده
letter of introduction معرفی نامه
designative معرفی کننده
representer معرفی کننده
letter معرفی نامه
introductions معارفه معرفی
presentably بطور قابل معرفی
letterman دارنده معرفی نامه
algebra قوانینی که برای معرفی
net authentication معرفی ایستگاههای شبکه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com