Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
shyster
کسیکه در قانون وسیاست فاقداصول اخلاقی است
Other Matches
intuitivist
کسیکه مبادی اخلاقی را حسی میداندو عقیده داردکه درک ....استدلال نیست
constructionist
کسیکه قانون
canonist
کسیکه قانون شرع یا شرعیان بداند
nomothetes
کسیکه گماشته میشد تا درقانون تجدیدنظر نماید قانون گذار
laodicean
شهری از فروغیه که دردیانت وسیاست ومانندانهافائزاست
moralizes
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralize
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralising
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralises
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizing
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralised
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralized
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
intuitivism
اصولی که بموجب ان مبادی اخلاقی را حسی میدانند اصول اخلاقی حسی
antinomian
مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
mediaevalist
کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
stripper
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
strippers
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
legalism
رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
forced sale
فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
the law is not retroactive
قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
code
قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
declaratory statute
قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure
قانون اصول محاکمات قانون شکلی
say's law
قانون سی . براساس این قانون
canon
قانون کلی قانون شرع
penal statute
قانون جزایی قانون مجازات
canons
قانون کلی قانون شرع
marginal productivity law
قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
gnomic
اخلاقی
petulancy
بد اخلاقی
moral
اخلاقی
ethical
اخلاقی
petulance
بد اخلاقی
immorality
بد اخلاقی
moralistic
تحمیلگر اخلاقی
fable
حکایت اخلاقی
fables
حکایت اخلاقی
low
[morally bad]
<adj.>
بد
[از نظر اخلاقی]
good naturedly
به خوش اخلاقی
ethical code
ضوابط اخلاقی
superego
شخصیت اخلاقی
principle
اصل اخلاقی
precepts
قاعده اخلاقی
precept
قاعده اخلاقی
bywords
گفته اخلاقی
byword
گفته اخلاقی
conducted
رفتار اخلاقی
parable
داستان اخلاقی
parables
داستان اخلاقی
moral perception
حس تشخیص اخلاقی
code of ethics
ضوابط اخلاقی
conduct
رفتار اخلاقی
ethicize
اخلاقی کردن
conducting
رفتار اخلاقی
conducts
رفتار اخلاقی
sinuosity
انحراف اخلاقی
principle
اخلاقی کردن
maxim
گفته اخلاقی
obliquity
انحراف اخلاقی
apologue
حکایت اخلاقی
ethical relativism
نسبیت اخلاقی
moral education
اموزش اخلاقی
imputability
مسئولیت اخلاقی
immoral
غیر اخلاقی
maxims
گفته اخلاقی
immorally
از ازروی بد اخلاقی
dual morality
دوگانگی اخلاقی
psychodrama
نمایش اخلاقی وانتقادی
foible
صعف اخلاقی ضعف
chung shin sooyak
فرهنگ اخلاقی تکواندو
perversions
انحراف جنسی یا اخلاقی
foibles
صعف اخلاقی ضعف
perversion
انحراف جنسی یا اخلاقی
frailly
بطورشکننده باضعف اخلاقی
cloaca
مرکز مفاسد اخلاقی
axiological
مبحث نوامیس اخلاقی
moral realism
واقع نگری اخلاقی
tropologic
دارای تفسیر اخلاقی
on principle
از لحاظ قیود اخلاقی
reform school
مدرسه تهذیب اخلاقی
ethics
اصول اخلاقی اخلاقیات
fortitude
شهامت اخلاقی شکیبایی
generosity
<adj.>
گذشت
[صفت اخلاقی]
implied trust
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
moralist
فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
moralists
فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
amoral
بدون احساس مسئولیت اخلاقی
axiomatic
حاوی پند یا گفتههای اخلاقی
scruple
نهی اخلاقی وسواس باک
inofficious
خارج ازوفیفه اخلاقی یاطبیعی
unmorality
عدم مراعات اصول اخلاقی
To be short tempered with someone.
با کسی تندی کردن ( بد اخلاقی )
principle
مرام اخلاقی قاعده کلی
utilitarian
معتقدباصل اخلاقی سودمند گرایی سودمندگرا
The moral of the story is that …
نتیجه اخلاقی این داستان اینست که ...
to draw a moral
معنی یا نتیجه اخلاقی داستانی را فهماندن
I feel morally bound to …
از نظر اخلاقی خود را مقید می دانم که ...
deontology
وفیفه شناسی علم وفایف اخلاقی
de rigueur
از نظر سنتی یا اخلاقی الزام اور
to preach moral principles
اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
puritanic
سخت گیریا متظاهردر اموردینی یا اخلاقی
an unprincipled conduct
رفتاریکه مبنای اخلاقی صحیحی نداشته باشد
frailties
نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
preachify
بطور کسالت اوروعظ یا بحث اخلاقی کردن
to point a moral
اصل اخلاقی را نشان دادن یابکار بردن
frailty
نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
the law does not apply to him
او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
ethic
روش اخلاقی یک نویسنده یامکتب علمی یا ادبی و یاهنری
This is contray to all moral principles ( codes ) .
این کار مخالف کلیه اصول وضوابط اخلاقی است
conscientious objector
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
conscientious objectors
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
institutionalism
سیاست ترویج امور خیریه واصلاح بزهکاران از طرق اخلاقی و تادیبی
dragman
کسیکه
one who
کسیکه
blessed is he who
کسیکه
whom
کسیکه
gospeller
کسیکه
the long arm of the law
دست قانون
[دست قدرتمند قانون]
long shot
کسیکه درمسابقات
introspectionist
کسیکه معتقد به
whomso
بهر کسیکه
minimalist
کسیکه خرسنداست
stalker
کسیکه میخرامد
nob
کسیکه از طبقات بالاباشد
heliophobe
کسیکه ازافتاب بیزاراست
rumormonger
کسیکه شایعه میسازد
figurant
کسیکه باجمع میرقصد
nobs
کسیکه از طبقات بالاباشد
scaler
کسیکه مقیاس بکارمیبرد
snorter
کسیکه خرناس میکشد
pall bearer
کسیکه در همراهی با جنازه
benedick
کسیکه پس از مدتهاتجرد زن اختیارمیکند
misogynists
کسیکه از زن بیزار است
jogger
کسیکه اهسته می دود
joggers
کسیکه اهسته می دود
misogynist
کسیکه از زن بیزار است
wonder worker
کسیکه معجزه میکند
obstructionist
کسیکه برای جلوگیری
tugger
کسیکه کوشش وتقلامیکند
euphuist
کسیکه باتصنع چیزیراانشامیکند
normative economics
اقتصاد اخلاقی اقتصاد رفاه که در ان قضاوت ارزشی صورت میگیرد
ethic
غالبا بصورت جمع علم اخلاق بجث درامور اخلاقی اصول اخلاق
purse bearer
کسیکه کیف مهربزرگ را میبرد
hylicist
کسیکه معتقد به مادیات است
non entity
کسیکه بودونابوداو یکی است
ortorian
کسیکه شرکت در خواندن بنماید
cessionary
کسیکه چیزی باوواگذارشده باشد
night walker
کسیکه در خواب راه میرود
embracer
کسیکه دردادگاه اعمال نفوذمیکند
ghost-writers
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost-writer
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
negroid
کسیکه خون سیاهان در او باشد
ghost writer
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
nightwalker
کسیکه شب در خواب راه میرود
somnambulistic
کسیکه درخواب راه میرود
deadhead
کسیکه بدون بلیط سوار
falconer
کسیکه با شاهین شکار میکند
personator
کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
scapegoats
کسیکه قربانی دیگران شود
inductee
کسیکه وارد خدمت شده
falconers
کسیکه با شاهین شکار میکند
pledger
کسیکه بسلامتی کسی مینوشد
chain-smoker
کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
autodidact
کسیکه پیش خود میاموزد
paradoxist
کسیکه سخنهای متناقض میگوید
presentee
کسیکه چیزی باوعرضه شده
browser
کسیکه جسته وگریخته میخواند
processionist
کسیکه با دستهای راه میافتد
chain smoker
کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
proselyte
کسیکه تازه بدینی واردشود
pseudologer
کسیکه مرتبا دروغ میگوید
pseudologist
کسیکه مرتبا دروغ میگوید
paperhanger
کسیکه کاغذ دیواری می چسباند
chain-smokers
کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
winegrower
کشتگر انگور کسیکه انگورمیکارد
fillbelly
کسیکه درکاری حریص باشد
sweater
کسیکه عرق میکند پلوور
malaprop
کسیکه واژه ها را اشتباه بکارمیبرد
sitters
کسیکه در برابر پیکرنگار می نشیند
fruitarian
کسیکه با میوه زندگی میکند .
sweaters
کسیکه عرق میکند پلوور
demonist
کسیکه معتقدبهستی دیووتوانایی اوست
gigman
کسیکه درشکه تک اسبه دارد
symposiast
کسیکه در بزم شرکت میکند
symposiarch
کسیکه جلسهای را اداره میکند
faunist
کسیکه مطالعه درجانوران یک کشورمیکند
depositor
کسیکه پول در بانک میگذارد
lobbyer
کسیکه در پارلمان تبلیغ میکند
first nighter
کسیکه درنخستین شب هرنمایش بتماشامیرود
libertines
کسیکه پابند مذهب نیست
contrapuntist
کسیکه درجفت کردن اوازهااستاداست
libertine
کسیکه پابند مذهب نیست
watcher
کسیکه پاسداری و نظارت میکند
waxer
کسیکه موم مالی میکند
watchers
کسیکه پاسداری و نظارت میکند
light sleeper
کسیکه خوابش سبک است
liveryman
کسیکه لباس نوکری بر تن دارد
fruiter
کسیکه درخت میوه میکارد
gossiper
کسیکه شایعات بی اساس میدهد
revenant
کسیکه که ازغربت یاتبعیدبرگشته است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com