English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
negationist کسیکه عادت دارد همه چیز راانکار یا تکذیب کند
Other Matches
thaumaturge کسیکه که کارهای خارق العاده ومعجزه نما میکند خرق عادت کن
it is usual with him عادت دارد
consuetude est alterra lex عادت قدرت قانونی دارد
hooker بازیگری که عادت به سدکردن با چوب دارد
hookers بازیگری که عادت به سدکردن با چوب دارد
liveryman کسیکه لباس نوکری بر تن دارد
gigman کسیکه درشکه تک اسبه دارد
color bearer کسیکه پرچم را درجایگاه نگه می دارد
shoo in کسیکه احتمال زیاد دارد برنده شود
abstainer پرهیزگار کسیکه از استعمال مسکرات پرهیز دارد
bookworm کسیکه علاقه مفرطی به مطالعه کتب دارد
dipsomaniac کسیکه میل مفرط بنوشابههای الکلی دارد
bookworms کسیکه علاقه مفرطی به مطالعه کتب دارد
weisenheimer کسیکه معلومات سطحی در همه چیز دارد
laboratorian کسیکه در ازمایشگاه یاکارخانه شیمیائی تخصص دارد
wisenheimer کسیکه معلومات سطحی درهمه چیز دارد
green thumbed کسیکه در پرورش گیاهان شانس و استعدادخوبی دارد
towhead کسیکه موهای مایل به سفیدیا خاکستری دارد
natural philosopher فیزیک خوان کسیکه که عقیده به اصالت طبیعت دارد
hereditarian کسیکه عقیده بتوارث تمایلات طبیعی وروحی دارد
interloper کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
advantaged کسیکه در شرایط بهتری از لحاظ اجتماعی و یا مادی قرار دارد
interlopers کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
usufructuary کسیکه از عین ونماات ملک دیگری حق دارد استفاده کند
monophysite کسیکه عقیده دارد باینکه مسیح دارای یک ذات است و بس
advowee کسیکه حق دارد اشخاصی رابرای تصدی مقامات وقفی کلیسامعرفی کند
nympholept کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
preventive detention تمدید مدت حبس مجرم به عادت که تقریبا" به سیستم اجرای نظرتشدید مجازات و یا مواردپیش بینی شده در قانون اقدامات تامینی شباهت دارد
disorintate مالکیت چیزی راانکار کردن
metaphrast کسیکه در تبدیل عبارات ادبی یادرتبدیل نظم به نثریانثربه نظم دست دارد
mediaevalist کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
palinode قطعه شعر یا سرودی که مطلب شعر یا سرود قبلی راانکار کند
scalar متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
stripper کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
strippers کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
denial تکذیب
contradictions تکذیب
contradiction تکذیب
denials تکذیب
disproval تکذیب
falsification تکذیب
confutation تکذیب
impugnment رد تکذیب
disaffirmation تکذیب
rebuttals تکذیب
rebuttal تکذیب
impugnation تکذیب
refutal تکذیب
rebutment تکذیب
refutation تکذیب
disproof تکذیب
denied تکذیب کردن
rebutted تکذیب کردن
rebutting تکذیب کردن
disprove تکذیب کردن
disproved تکذیب کردن
disproves تکذیب کردن
disproving تکذیب کردن
refute تکذیب کردن
deniable قابل تکذیب
rebuts تکذیب کردن
rebut تکذیب کردن
contradicts تکذیب کردن
denying تکذیب کردن
contradict تکذیب کردن
denies تکذیب کردن
deny تکذیب کردن
contradicted تکذیب کردن
contradictor تکذیب کننده
contradictable قابل تکذیب
confutation مورد تکذیب
elenchus تکذیب قیاسی
elench تکذیب منطقی
impugn تکذیب کردن
impugned تکذیب کردن
impugning تکذیب کردن
irrefutable تکذیب ناپذیر
impugns تکذیب کردن
unanswerable تکذیب ناپذیر
refutable تکذیب پذیر
refuted تکذیب کردن
refutes تکذیب کردن
rebutter تکذیب کننده
refuting تکذیب کردن
traverse of an indictment تکذیب کیفرخواست
irrefutable غیرقابل تکذیب
negation of statement انکار یا تکذیب گفتهای
unansweable بی جواب تکذیب ناپذیر
traversed تکذیب کردن دعوی
negative رد یا تکذیب یا انکار کردن
traversing تکذیب کردن دعوی
traverses تکذیب کردن دعوی
impugnable رد کردنی قابل تکذیب
traverse تکذیب کردن دعوی
irrefutable غیر قابل تکذیب
d. of a statement تکذیب گفته ایی
negatives رد یا تکذیب یا انکار کردن
impugning مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
refutatory تکذیب کننده متضمن جواب رد
impugned مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
impugn مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
recanted گفته خود را تکذیب کردن
refutative تکذیب کننده متضمن جواب رد
recant گفته خود را تکذیب کردن
irrefragable غیر قابل انکار و تکذیب
recanting گفته خود را تکذیب کردن
impugns مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
recants گفته خود را تکذیب کردن
irrefragably چنانکه نتوان تکذیب کرد
redargue متهم ساختن تکذیب کردن
. The car is gathering momentum. اتوموبیل دارد دور بر می دارد
non commital از گرفتارکردن خویش بویسله تصدیق یا تکذیب مطلبی
rote عادت
consuetude عادت
accustomedness عادت
accustom عادت
practice عادت
diathesis عادت
wont عادت
ruts عادت
rut عادت
habitude عادت
habit عادت
habit :عادت
praxis عادت
usages عادت
habits :عادت
habits عادت
ure عادت
custom عادت
guize عادت
usage عادت
accustoming عادت
accustoms عادت
reading habit عادت خواندن
menstrual cycle عادت ماهانه
inuring عادت دادن
by rote بر حسب عادت
vogue عادت مرسوم
diets عادت غذائی
dieting عادت غذائی
dieted عادت غذائی
diet عادت غذائی
social habit عادت اجتماعی
inures عادت دادن
inured عادت دادن
inure عادت دادن
usage and custom عرف و عادت
habituated عادت دادن
habituate عادت دادن
hank قلاب عادت
hanks قلاب عادت
thaumaturgy خرق عادت
position habit عادت مکانی
accustoms عادت دادن
familiarised عادت دادن
familiarises عادت دادن
familiarising عادت دادن
by usage برحسب عادت
to get accustomed to عادت کردن [به]
custom برحسب عادت
amenia حبس عادت
familiarizing عادت دادن
familiarizes عادت دادن
familiarized عادت دادن
familiarize عادت دادن
accustoming عادت دادن
wont خو گرفته عادت
lusus natarae خرق عادت
habitude عادت روزانه
habit strength نیرومندی عادت
used to <idiom> عادت کردن به
grow into a habit عادت شدن
to outgrow a habit <idiom> از سر افتادن عادت
take to عادت کردن
to get used to عادت کردن [به]
addicts عادت اعتیاد
kick the habit <idiom> ترک عادت بد
habitually بر حسب عادت
period عادت ماهانه
lusus naturae خرق عادت
divinely بطورخارق عادت
accustom عادت دادن
enure عادت دادن
periods عادت ماهانه
recidivists مجرم به عادت
addict عادت اعتیاد
hexis عادت پایه
recidivist مجرم به عادت
inure or en عادت دادن
practice معمول به عادت
estopel عملی که باعث میشود عامل از طرح دعوی یاادعا یا تکذیب و انکار
sticky fingers <idiom> عادت به دزدیدن داشتن
habit formation شکل گیری عادت
daily routine عادت جاری روزانه
catamenia عادت ماهیانه زنان
dishabituate ترک عادت دادن
unusual غریب مخالف عادت
disaccustom ترک عادت دادن
mend one's ways <idiom> اثبات عادت شخصی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com