English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5 milliseconds)
English Persian
weisenheimer کسیکه معلومات سطحی در همه چیز دارد
Search result with all words
wisenheimer کسیکه معلومات سطحی درهمه چیز دارد
Other Matches
liveryman کسیکه لباس نوکری بر تن دارد
gigman کسیکه درشکه تک اسبه دارد
color bearer کسیکه پرچم را درجایگاه نگه می دارد
abstainer پرهیزگار کسیکه از استعمال مسکرات پرهیز دارد
laboratorian کسیکه در ازمایشگاه یاکارخانه شیمیائی تخصص دارد
bookworms کسیکه علاقه مفرطی به مطالعه کتب دارد
shoo in کسیکه احتمال زیاد دارد برنده شود
dipsomaniac کسیکه میل مفرط بنوشابههای الکلی دارد
bookworm کسیکه علاقه مفرطی به مطالعه کتب دارد
towhead کسیکه موهای مایل به سفیدیا خاکستری دارد
green thumbed کسیکه در پرورش گیاهان شانس و استعدادخوبی دارد
hereditarian کسیکه عقیده بتوارث تمایلات طبیعی وروحی دارد
natural philosopher فیزیک خوان کسیکه که عقیده به اصالت طبیعت دارد
usufructuary کسیکه از عین ونماات ملک دیگری حق دارد استفاده کند
advantaged کسیکه در شرایط بهتری از لحاظ اجتماعی و یا مادی قرار دارد
negationist کسیکه عادت دارد همه چیز راانکار یا تکذیب کند
interloper کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
interlopers کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
monophysite کسیکه عقیده دارد باینکه مسیح دارای یک ذات است و بس
advowee کسیکه حق دارد اشخاصی رابرای تصدی مقامات وقفی کلیسامعرفی کند
nympholept کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
metaphrast کسیکه در تبدیل عبارات ادبی یادرتبدیل نظم به نثریانثربه نظم دست دارد
surficial swellings بادکردگی سطحی زمین در اثریخ زدن اب زیر سطحی خاک
mediaevalist کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
scalar متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
stripper کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
strippers کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
qualifications معلومات
information معلومات
backgrounds معلومات قبلی
background معلومات قبلی
information معلومات معیطات
witting معلومات دانش
knowledge base پایگاه معلومات
knowledge acquisition کسب معلومات
know how معلومات خاص
knowledge engineering مهندسی معلومات
information معلومات اگاهگان
knowledge representation نمایش معلومات
information test ازمون معلومات
accomplishments معلومات هنرها
smattering معلومات دست وپاشکسته
brush up معلومات خود را تجدیدکردن
unbeknownst خارج از معلومات شخصی
unbeknown خارج از معلومات شخصی
input data معلومات یا دادههای ورودی
sphere دایره معلومات احاطه کردن
information [on] about somebody] [something] معلومات [در باره کسی یا چیزی]
spheres دایره معلومات احاطه کردن
To perfect oneself in a foreign language . معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
encyclopedist دارای معلومات جامع دایره المعارف نویس
booklore علم کتابی معلومات ناشی از مطالعه کتاب
topsoil خاک سطحی خاک سطحی را برداشتن
sherlu اولین برنامه زبان طبیعی که تجزیه و تحلیل نحوی ومعناشناسی را با معلومات جهان مجتمع کرده است
. The car is gathering momentum. اتوموبیل دارد دور بر می دارد
surfaces سطحی
sketchier سطحی
surfaced سطحی
planar سطحی
shallow کم اب سطحی
shallower کم اب سطحی
sketchy سطحی
shallowest کم اب سطحی
sketchiest سطحی
surface water اب سطحی
shallows کم اب سطحی
surface سطحی
sketchily سطحی
decahedral ده سطحی
skin deep سطحی
shallow foundation پی سطحی
acrotic سطحی
superficial سطحی
superficiality سطحی
skin-deep <idiom> سطحی
low level سطحی
interfacial tension کشش سطحی
multi level چند سطحی
dodecahedral دوازده سطحی
surface burst ترکش سطحی
impact burst ترکش سطحی
pier پایه و سطحی
piers پایه و سطحی
one level memory حافظه یک سطحی
suface wind باد سطحی
statical moment لنگر سطحی
sheet washing فرسایش سطحی
interfacial force کشش سطحی
sorption جذب سطحی
skin effect اثر سطحی
surface ornament تزیینات سطحی
surface tensity کشش سطحی
smattering دانش سطحی
low level winds بادهای سطحی
dodecahedron دوازده سطحی
horizontal curve پیچ سطحی
heptahedral هفت سطحی
formal logic قضاوت سطحی
floating mine مین سطحی
flesh wound زخم سطحی
singe سوختگی سطحی
polyhedral چند سطحی
singed سوختگی سطحی
extensive agriculture کشاورزی سطحی
extensive cultivation زراعت سطحی
pentahedral پنج سطحی
free moisture رطوبت سطحی
singes سوختگی سطحی
adhesion جاذبه سطحی
evaporation تبخیر سطحی
n level logic منطق N سطحی
hexahedron جسم شش سطحی
hexahedral مکعب شش سطحی
epilimnion اب لایه سطحی
surfaces سطحی جلادادن
surfaced سطحی جلادادن
ground swell موج سطحی
surface سطحی جلادادن
singeing سوختگی سطحی
surface charge بار سطحی
topdress سطحی ریختن
surface targets هدفهای سطحی
area load بار سطحی
superficially بطور سطحی
surface soil خاک سطحی
adsorption کشش سطحی
adsorption جذب سطحی
adsorbent جاذب سطحی
surface reverbration برگشتهای سطحی
surface outflow اب سطحی خروجی
surface tension کشش سطحی
top soil خاک سطحی
trihedral سه روی سه سطحی
two level store انباره دو سطحی
blanket grouting تزریق سطحی
bounding mine مین سطحی
multilevel چند سطحی
surface width عرض سطحی
surface treatment عملیات سطحی
surface treatment روکش سطحی
surface treatment اسفالت سطحی
surface treatment اندود سطحی
surface moisture رطوبت سطحی
surface contact rectifier یکسوکننده سطحی
split-level چند سطحی
surface erosion فرسایش سطحی
surface detection راداراکتشافی سطحی
surface dressing پوشش سطحی
surface drains زهکشهای سطحی
surface detection اکتشاف سطحی
surface creep خزیدن سطحی
surface corrosion خوردگی سطحی
surface evaporation تبخیر سطحی
surface leakage نشت سطحی
surface burning احتراق سطحی
surface irrigation ابیاری سطحی
surface inflow اب سطحی ورودی
Walls have ears <idiom> دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
labor theory of value براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
skims بطور سطحی خواندن
singed بطور سطحی سوختن
Band-Aids چارهی سطحی و موقتی
puppy love عشق سطحی و زودرس
magnetic surface charge بار سطحی مغناطیسی
Band-Aid چارهی سطحی و موقتی
singe بطور سطحی سوختن
hokum نمایش سطحی وبد
surface integral انتگرال سطحی [ریاضی]
scorch بطور سطحی سوختن
hard face سخت کردن سطحی
hydrology بررسی ابهای سطحی
superficiality دانش سطحی بیمایگی
antisurface ضد عناصر سطحی شناوردشمن
in a perfunctory manner بطور سرسری یا سطحی
heptahedron جسم هفت سطحی
adhesion force نیروی کشش سطحی
adhesion کشش سطحی دوسیدگی
adhesion کشش سطحی پیوستگی
octahedron جسم هشت سطحی
adsorb جذب سطحی کردن
scorches بطور سطحی سوختن
multilevel sort ترتیب چند سطحی
hard surface سخت کردن سطحی
singeing بطور سطحی سوختن
skim بطور سطحی خواندن
case harden سخت گردانی سطحی
surface fusion welding جوشکاری ذوبی سطحی
crazing ترک برداری سطحی
sciolistic دارای اطلاعات سطحی
density of surface charge چگالی بار سطحی
runoff coefficient ضریب جریان سطحی
skimmed بطور سطحی خواندن
carburize سخت گرداندن سطحی
case hardening سخت گردانی سطحی
singes بطور سطحی سوختن
topdress بطور سطحی پاشیدن
to skim ones the news به اخبارنگاهی سطحی کردن
subsurface navigation ناوبری زیر سطحی
surface decarburization کربن گیری سطحی
capital widening افزایش سطحی سرمایه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com