Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
microscopist
کسیکه میتواند با ریز بین ازمایش هایی بکند
Other Matches
wine taster
کسیکه شراب را بوسیله چشیدن ازمایش میکند
perfectionists
کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
perfectionist
کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
graphic
تعداد پیکس هایی که کامپیوتر روی صفحه نمایش میتواند نشان دهد
compatibility
پنجره یا بخشی در سیستم عامل که برنامه هایی را که برای سیستم عاملهای متفاورت ولی مربوط به هم نوشته شده اند را میتواند اجرا کند
papers
وسیلهای که نوار کاغذ پانج شده را می پذیرد و اطلاعات پانج شده و ذخیره شده روی آن را به سیگنال هایی تبدیل میکند که کامپیوتر میتواند پردازش کند
papered
وسیلهای که نوار کاغذ پانج شده را می پذیرد و اطلاعات پانج شده و ذخیره شده روی آن را به سیگنال هایی تبدیل میکند که کامپیوتر میتواند پردازش کند
papering
وسیلهای که نوار کاغذ پانج شده را می پذیرد و اطلاعات پانج شده و ذخیره شده روی آن را به سیگنال هایی تبدیل میکند که کامپیوتر میتواند پردازش کند
paper
وسیلهای که نوار کاغذ پانج شده را می پذیرد و اطلاعات پانج شده و ذخیره شده روی آن را به سیگنال هایی تبدیل میکند که کامپیوتر میتواند پردازش کند
mediaevalist
کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
lisps
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که اصولا" برای پردازش داده هایی است که شامل لیست هایی می باشند
lisp
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که اصولا" برای پردازش داده هایی است که شامل لیست هایی می باشند
lisping
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که اصولا" برای پردازش داده هایی است که شامل لیست هایی می باشند
lisped
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که اصولا" برای پردازش داده هایی است که شامل لیست هایی می باشند
use testing
ازمایش عمر قانونی ازمایش مدت متوسط دوام وسایل
pilot method
عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
tryout
ازمون برای گزیدن نامزدمسابقات یانمایش وغیره ازمایش درجه استعداد ازمایش
assay
محک زدن تحقیق و ازمایش کردن ازمایش فلز
assays
محک زدن تحقیق و ازمایش کردن ازمایش فلز
continous immersion test
ازمایش فروبری دائمی ازمایش غوطه وری
test element
دستگاه ازمایش کننده عنصر ازمایش مدار
flight test
ازمایش پرواز یا ازمایش امادگی پرتاب موشک
insulation test
ازمایش ایزولاسیون ازمایش عایق بندی
soil examination
بررسی و ازمایش زمین ازمایش خاک
adder
مدار جمع دودویی که میتواند مجموع در ورودی را حساب کند و نیز میتواند ورودی یا خروجی به صورت وام شده را بپذیرد
adders
مدار جمع دودویی که میتواند مجموع در ورودی را حساب کند و نیز میتواند ورودی یا خروجی به صورت وام شده را بپذیرد
stripper
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
strippers
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
service test
ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
Don't let it get to you.
نگذار این تو را عصبانی بکند.
Let the secretary get on with it .
بگذارید منشی کارش را بکند
the odds are that he will doit
احتمال دارد که انکار را بکند
instead of working
بجای اینکه او کار بکند
let him do his worst
هرچه ازدستش برمیاید بکند
vicarious work
کاری که کسی به جای دیگری بکند
no one man can do it
هیچکس به تنهایی نمیتوانداین کار را بکند
rool crush
اثر تاخوردگی
[فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
flip-flops
قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
flip-flopping
قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
flip-flopped
قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
flip-flop
قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
Let him go jump in the lake . He can go and drown himself .
بگذار هر غلطی می خواهد بکند ( از تهدیدش ترسی ندارم )
without lifting a finger
بدون اینکه اصلا کاری بکند
[اصطلاح روزمره]
flight test
ازمایش هواپیما برای پرواز ازمایش پرواز کردن
confident test
ازمایش قابلیت اطمینان ازمایش اطمینان از عمل یکان
creep test
ازمایش خزش در درجه حرارت عادی ازمایش خزش
an athlete's body
[circulation]
can take a lot of punishment.
بدن
[گردش خون]
یک ورزشکار می تواند فشار زیادی را تحمل بکند .
nobody can take work
[abuse]
indefinitely.
هیچ کس نمی تواند کار
[سو استفاده]
را به طور نامحدود تحمل بکند.
margin land
حالتی که بازده زمین فقط جبران پرداخت هزینه ها واستهلاکات را بکند
After dinner he likes to retire to his study.
پس از شام او
[مرد]
دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
following my lead
یک جور بازی که هر بازیکن را وادار میکنند هرکاری که استاد کرد او نیز بکند
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support.
سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او
[مرد]
باید از آنها حمایت بکند.
tube tester
دستگاه ازمایش لامپ ازمایش کننده لامپ
environmental test
ازمایش محیط زیست ازمایش محیط فیزیکی
academic freedom
آزادی طلاب و محققین در تدریس وتحقیق و نشر افکار خود بدون انکه موسسهای که دراستخدام انند بتواند به انان تعرضی بکند و یا ایشان را درفشار بگذارد
to never let yourself get to thinking like them
<idiom>
نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند
[اصطلاح روزمره]
frame
کنترل هایی
blessed is he who
کسیکه
gospeller
کسیکه
whom
کسیکه
one who
کسیکه
dragman
کسیکه
divers statements
گفته هایی چند
What vegetables do you have?
چه سبزی هایی دارید؟
literate
که میتواند بخواند
stalker
کسیکه میخرامد
whomso
بهر کسیکه
introspectionist
کسیکه معتقد به
minimalist
کسیکه خرسنداست
constructionist
کسیکه قانون
long shot
کسیکه درمسابقات
the city has been proclaimed
قدغن هایی در شهربرقرارکرده اند
colour
جدول شماره هایی که ویندوز
the tree shoot out brances
ازدرخت شاخه هایی بیرون زد
it was skirted by trees
درخت هایی در کنار ان بود
line ahead
کشتی هایی که پشت سر هم میروند
in qviries r. to the accident
پرسش هایی درباره آن رویداد
the i. parts of a whole
بخش هایی مکمل یک چیزدرست
colours
جدول شماره هایی که ویندوز
mews
طویله هایی که گرداگردمیدانی بسازند
Photos are accepted world
عکس هایی مقبولی دنیا
pearly teeth
دندان هایی چون مروارید
non volatile
ما میتواند اطلاعات را برگرداند.
obstructionist
کسیکه برای جلوگیری
rumormonger
کسیکه شایعه میسازد
nobs
کسیکه از طبقات بالاباشد
nob
کسیکه از طبقات بالاباشد
pall bearer
کسیکه در همراهی با جنازه
scaler
کسیکه مقیاس بکارمیبرد
snorter
کسیکه خرناس میکشد
misogynists
کسیکه از زن بیزار است
misogynist
کسیکه از زن بیزار است
wonder worker
کسیکه معجزه میکند
tugger
کسیکه کوشش وتقلامیکند
euphuist
کسیکه باتصنع چیزیراانشامیکند
figurant
کسیکه باجمع میرقصد
jogger
کسیکه اهسته می دود
heliophobe
کسیکه ازافتاب بیزاراست
joggers
کسیکه اهسته می دود
benedick
کسیکه پس از مدتهاتجرد زن اختیارمیکند
classed
محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
classes
محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
class
محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
corbel-table
[ردیف هایی از قوس های پیشکرده]
classing
محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
ccd
محفظه هایی برای ذخیره داده
buttoned
کلید هایی که اعمالی انجام می دهند
button
کلید هایی که اعمالی انجام می دهند
to e. figures upon astone
صورت هایی بر سنگ نقش کردن
foundation pile
میله هایی که در فونداسیون قرار می گیرد
buttoning
کلید هایی که اعمالی انجام می دهند
krantz
خاره هایی که دیواری ازانهادرست شود
the strangers in tehran
بیگانگان یاخارجی هایی که در تهران هستند
Green architecture
[ساختمان با محوطه هایی با مناظر بدیع]
Ersatz architecture
[معماری الکتریکی با نقش هایی در مرکز]
NVRAM
ما میتواند اطلاعات را نگه دارد
detector
وسیلهای که میتواند تشخیص دهد
application years
مدتی که یک دستگاه میتواند کارکند
rising mine
مینی که میتواند به سطح اب بیاید
detectors
وسیلهای که میتواند تشخیص دهد
contrapuntist
کسیکه درجفت کردن اوازهااستاداست
deadhead
کسیکه بدون بلیط سوار
pseudologer
کسیکه مرتبا دروغ میگوید
ortorian
کسیکه شرکت در خواندن بنماید
paperhanger
کسیکه کاغذ دیواری می چسباند
pseudologist
کسیکه مرتبا دروغ میگوید
purse bearer
کسیکه کیف مهربزرگ را میبرد
pranksters
کسیکه شوخی زننده کند
ghost writer
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
demonist
کسیکه معتقدبهستی دیووتوانایی اوست
proselyte
کسیکه تازه بدینی واردشود
paradoxist
کسیکه سخنهای متناقض میگوید
falconers
کسیکه با شاهین شکار میکند
personator
کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
griper
کسیکه مرتب شکایت میکند
falconer
کسیکه با شاهین شکار میکند
pledger
کسیکه بسلامتی کسی مینوشد
presentee
کسیکه چیزی باوعرضه شده
autodidact
کسیکه پیش خود میاموزد
cessionary
کسیکه چیزی باوواگذارشده باشد
scapegoats
کسیکه قربانی دیگران شود
paralogist
کسیکه قیاس نادرست میسازد
processionist
کسیکه با دستهای راه میافتد
ghost-writer
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost-writers
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
chain smoker
کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
malaprop
کسیکه واژه ها را اشتباه بکارمیبرد
browser
کسیکه جسته وگریخته میخواند
light sleeper
کسیکه خوابش سبک است
libertines
کسیکه پابند مذهب نیست
fruitarian
کسیکه با میوه زندگی میکند .
fruiter
کسیکه درخت میوه میکارد
gigman
کسیکه درشکه تک اسبه دارد
lobbyer
کسیکه در پارلمان تبلیغ میکند
sitter
کسیکه در برابر پیکرنگار می نشیند
sitters
کسیکه در برابر پیکرنگار می نشیند
liveryman
کسیکه لباس نوکری بر تن دارد
gossiper
کسیکه شایعات بی اساس میدهد
gunfighter
کسیکه با اسلحه گرم میجنگد
hylicist
کسیکه معتقد به مادیات است
libertine
کسیکه پابند مذهب نیست
first nighter
کسیکه درنخستین شب هرنمایش بتماشامیرود
fillbelly
کسیکه درکاری حریص باشد
chain-smoker
کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
chain-smokers
کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
depositor
کسیکه پول در بانک میگذارد
elephantiac
کسیکه دچاربیلپای یاجذام است
non entity
کسیکه بودونابوداو یکی است
sandbagger
کسیکه کیسه شن بکار برد
nightwalker
کسیکه شب در خواب راه میرود
night walker
کسیکه در خواب راه میرود
negroid
کسیکه خون سیاهان در او باشد
prankster
کسیکه شوخی زننده کند
embracer
کسیکه دردادگاه اعمال نفوذمیکند
lobbyist
کسیکه در پارلمان تبلیغ میکند
faunist
کسیکه مطالعه درجانوران یک کشورمیکند
lobbyists
کسیکه در پارلمان تبلیغ میکند
inductee
کسیکه وارد خدمت شده
stargazer
کسیکه به ستاره ها خیره شده
watchers
کسیکه پاسداری و نظارت میکند
watcher
کسیکه پاسداری و نظارت میکند
symposiarch
کسیکه جلسهای را اداره میکند
weaner
کسیکه بچه را از شیر میگیرد
sweater
کسیکه عرق میکند پلوور
soliloquist
کسیکه باخود حرف میزند
soliloquizer
کسیکه باخود حرف میزند
somnambulistic
کسیکه درخواب راه میرود
symposiast
کسیکه در بزم شرکت میکند
songwriter
کسیکه شعراهنگهای معروف را میسراید
speller
کسیکه لغت را هجی میکند
waxer
کسیکه موم مالی میکند
sweaters
کسیکه عرق میکند پلوور
revenant
کسیکه که ازغربت یاتبعیدبرگشته است
winegrower
کشتگر انگور کسیکه انگورمیکارد
shies
ازمایش
shy
ازمایش
shyer
ازمایش
shyest
ازمایش
shying
ازمایش
experiments
ازمایش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com