Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
gentleman at large
کسیکه وابسته بدرباراست و کار ویژهای ندارد
Other Matches
irreligionist
کسیکه بمسائل دینی اعتنائی ندارد
outpensioner
کسیکه از بنگاهی وفیفه میگیدرولی در انجابودباش ندارد
irrigationist
کسیکه در مسائل وابسته به ابیاری علاقمند است
negroidal
زنگی وابسته بسیاهان کسیکه خون سیاهان در اوباشد
somnambulist
کسیکه در خواب راه میرود وابسته به راهروی درخواب خواب گرد
mediaevalist
کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless.
معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
He that blows in the dust fills his eyes.
<proverb>
کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
he is second to none
دومی ندارد بالادست ندارد
stripper
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
strippers
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
to strike an a
بصورت ویژهای درامدن
tea has an adour p to itself
چای بوی ویژهای دارد
textures
دارای بافت ویژهای نمودن
texture
دارای بافت ویژهای نمودن
that point was of p interest
ان نکته جالبیست ویژهای داشت
an idiomatic experssion
عبارتی که دارای ساختمان ویژهای باشد
to smile a person into a mood
کسیرا با لبخند بحالت ویژهای در ژوردن
he went out in the poll
امتحان دانشگاه را گذراندولی امتیاز ویژهای نگرفت
breeding ground
جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
breeding grounds
جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
detailing
بتفصیل گفتن بکار ویژهای گماردن ماموریت دادن
detail
بتفصیل گفتن بکار ویژهای گماردن ماموریت دادن
rose gall
برامدگی در درخت نسترن که انرا حشره ویژهای فراهم می ورد
design points
ترکیب ویژهای از متغیرها که پروسه طراحی براساس ان صورت میگیرد
introductory word
کلمهای که در اغازجملهای بکاربرده شودو معنی ویژهای نداشته باشد
embassy
سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
embassies
سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
playback rate scale factor
و توسط برنامه دیگری هدایت میشود تا جلوه ویژهای ایجاد کند. 2-
radius dimpling
ایجاد گودی در سطح ورقههای فلز توسط ابزارمخروطی شکل ویژهای
action oriented management report
گزارشی که شرایط غیرعادی رابا توجه ویژهای که نیازدارد به مدیریت هشدار میدهد
approved data
سوابق و اطلاعاتی که میتوانندبرای تعیین مراحل تعمیرات یاتغییرات هواپیمای ویژهای بکارروند
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
demarche
بعمل می اورد . به این معنی که فرستاده ویژهای برای مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقدیم مدارک کتبی به ان کشور نزد وزیرامور خارجه ان می فرستد
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
he is not of that stamp
را ندارد
whom
کسیکه
there is no limit to it
حد ندارد
flicker free
ی ندارد
it does not weigh with me
ندارد
blessed is he who
کسیکه
one who
کسیکه
gospeller
کسیکه
there is no style about her
ندارد
dragman
کسیکه
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter .
عیب ندارد
he has no excuse what
عذری ندارد
introspectionist
کسیکه معتقد به
hadn't
ندارد نبایستی
he is out of huomor
دماغ ندارد
he has no manners
اداب ندارد
he has nostomach for the fight
سر دعوا ندارد
he has nothing of his own
چیزی ندارد
minimalist
کسیکه خرسنداست
he hasno notion of going
سر رفتن ندارد
long shot
کسیکه درمسابقات
it is nothing out of the way
غرابتی ندارد
It is no trouble at all.
زحمتی ندارد
he has an a. to grind
غرضی ندارد
Nothing is quite impossible.
کارنشد ندارد
constructionist
کسیکه قانون
he has no temperature to day
امروز تب ندارد
it lacks soul
روح ندارد
Don’t mention it.
قابلی ندارد.
it is well enough
عیبی ندارد
it is of no weight
قدرواهمیتی ندارد
no object
اهمیت ندارد
it is nothing new
تازگی ندارد
No problem at all. It is quite all right .
مانعی ندارد
She has no axe to grind . She doesnt mean anything .
مقصودی ندارد
there is no limit to it
اندازه ندارد
stalker
کسیکه میخرامد
it does not matter
اهمیت ندارد
it is a soft snap
کاری ندارد
whomso
بهر کسیکه
dont mention it
اهمیت ندارد
his hat cover his fanily
هیچکس را ندارد
no matter
اهمیت ندارد
locating
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
benedick
کسیکه پس از مدتهاتجرد زن اختیارمیکند
irons in the fire
<idiom>
وقت سرخاراندن ندارد
it takes two to tango
<idiom>
[یک دست صدا ندارد]
Nothing is impossible .
کار نشد ندارد
Cheating( fraud) does not pay ( prosper).
تقلب عاقبت ندارد
that in nothing to me
برای من اهمیتی ندارد
Death keeps no calendar.
<proverb>
مرگ تاریخ ندارد.
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) .
ربطی به موضوع ندارد
jogger
کسیکه اهسته می دود
there is no reason
هیچ دلیل ندارد
joggers
کسیکه اهسته می دود
and that is flat(final)!No arguments!
چون وچراهم ندارد !
He cant stand the sight of us.
چشم ندارد ما را ببیند
misogynists
کسیکه از زن بیزار است
misogynist
کسیکه از زن بیزار است
There is no market for it in Iran .
درایران مصرفی ندارد
There is nothing to be ashamed lf .
( اینکار ) خجالت ندارد
She never gets any gratitude .
دستش نمک ندارد
there is no exception to that rule
ان قانون استثناء ندارد
h does not w.much
چندان وزنی ندارد
nobs
کسیکه از طبقات بالاباشد
there is nothing for it but to
چارهای ندارد جز اینکه
nob
کسیکه از طبقات بالاباشد
It doesnt look nice . It is useemly.
صورت خوشی ندارد
scaler
کسیکه مقیاس بکارمیبرد
it is of no importance
هیچ اهمیت ندارد
he is short of hands
کارگر کافی ندارد
euphuist
کسیکه باتصنع چیزیراانشامیکند
he is nothing to me
بتمن خویشی ندارد
There is nothing to be afraid of in driving.
رانندگی که ترس ندارد.
many hands make light work
<proverb>
یک دست صدا ندارد
pall bearer
کسیکه در همراهی با جنازه
domains
برنامهای که حق کپی ندارد
she cannot bear heat
طاقت گرما را ندارد
he means well
قصد بدی ندارد
crying is useless
گریه سودی ندارد
infinite
حلقهای که خروج ندارد.
wonder worker
کسیکه معجزه میکند
it matters little
چندان اهمیت ندارد
tugger
کسیکه کوشش وتقلامیکند
de facto standard
سسهای اعتبار به آن ندارد
it is not protected by sanctions
ضمانت اجرایی ندارد
his hand lack one finger
دستش یک انگشت ندارد
his hand want's two fingers
دستش دو انگشت ندارد
it is beyond recall
احتمال لغوشدن ندارد
heliophobe
کسیکه ازافتاب بیزاراست
domain
برنامهای که حق کپی ندارد
it is of little worth
چندان ارزشی ندارد
This does not apply to . . .
در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
he hasno notion of going
خیال رفتن ندارد
it is indifferent to me
برای من چه اهمیتی ندارد
That is quitw O. K. That is fine.
هیج اشکالی ندارد
his intentions are good
خیال بدی ندارد
it is allup with him
دیگر امیدی ندارد
rumormonger
کسیکه شایعه میسازد
figurant
کسیکه باجمع میرقصد
snorter
کسیکه خرناس میکشد
it is of no moment
هیچ اهمیت ندارد
obstructionist
کسیکه برای جلوگیری
he is indisposed to go
میل برفتن ندارد
it differs nothing from
هیچ فرقی با .....ندارد
he is at a loose end
کار معینی ندارد
he hasno notion of going
میل رفتن ندارد
That's not so!
این حقیقت ندارد!
hermitical
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
morphic
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
Neanderthal
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
it boots not to complain
گله گذاری سودی ندارد
out of one's element
<idiom>
جایی که به شخص تعلق ندارد
gunfighter
کسیکه با اسلحه گرم میجنگد
it does not matter
عیب ندارد چیزی نیست
griper
کسیکه مرتب شکایت میکند
you are welcome
کاری نکردم اهمیت ندارد
personator
کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
paralogist
کسیکه قیاس نادرست میسازد
presentee
کسیکه چیزی باوعرضه شده
paradoxist
کسیکه سخنهای متناقض میگوید
paperhanger
کسیکه کاغذ دیواری می چسباند
waxer
کسیکه موم مالی میکند
symposiarch
کسیکه جلسهای را اداره میکند
weaner
کسیکه بچه را از شیر میگیرد
It is pointless for her to come here .
موضوع ندارد اینجا بیاید
He has not a single star in all the seven skies.
<proverb>
یک ستاره در هفت آسمان ندارد.
The full man does not understand a hungry one .
<proverb>
سیر از گرسنه خبر ندارد .
A logical remark has no answer.
<proverb>
یرف یساب جواب ندارد .
symposiast
کسیکه در بزم شرکت میکند
autodidact
کسیکه پیش خود میاموزد
winegrower
کشتگر انگور کسیکه انگورمیکارد
gigman
کسیکه درشکه تک اسبه دارد
inductee
کسیکه وارد خدمت شده
gossiper
کسیکه شایعات بی اساس میدهد
malaprop
کسیکه واژه ها را اشتباه بکارمیبرد
falconers
کسیکه با شاهین شکار میکند
falconer
کسیکه با شاهین شکار میکند
libertines
کسیکه پابند مذهب نیست
It is in the bag . It is a dead cert.
ردخورد ندارد (حتمی است )
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com