English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
malaprop کسیکه واژه ها را اشتباه بکارمیبرد
Other Matches
scaler کسیکه مقیاس بکارمیبرد
infallibilist کسیکه معتقد است که پاپ اشتباه نمیکند
range error اشتباه در تخمین دریایی اشتباه بردی اشتباه برد
mediaevalist کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
glitches یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
glitch یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
stripper کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
strippers کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
out of place <idiom> درجایی اشتباه ،درزمان اشتباه بودن
portmanteau واژه مرکب از دو واژه
portmanteaus واژه مرکب از دو واژه
portmanteaux واژه مرکب از دو واژه
I consider that a mistake. [I regard that as a mistake.] این به نظر من اشتباه است. [این را من اشتباه بحساب می آورم.]
datum error اشتباه سطح مبنای ارتفاع اشتباه سطح مبنای اب دریا
delivery error اشتباه پرتاب اشتباه در سیستم پرتاب
word واژه
term واژه
mosul واژه
termed واژه
worded واژه
terming واژه
neologism نو واژه
neologisms نو واژه
lexicology واژه شناسی
cognate واژه هم ریشه
word blindness واژه کوری
word-blindness واژه کوری
pejorative واژه تحقیری
buzz word رمز واژه
keyword واژه کلیدی
coinage ابداع واژه
punctuation for reference زیر واژه
score out that word ان واژه را خط بزنید
intercalation واژه افزایی
stimulus word واژه محرک
the root of a word ریشه واژه
dissylable واژه دوهجائی
glossaries واژه نامه
glossary واژه نامه
synonym واژه مترادف
synonym واژه هم معنی
synonyms واژه مترادف
synonyms واژه هم معنی
word count واژه شماری
word deafness واژه کری
word order ترتیب واژه ها
wordbook واژه نامه
buzz words رمز واژه
dictionary واژه نامه
lexicon [dictionary] واژه نامه
glossary واژه نامه
wordbook واژه نامه
neologism واژه جدید
neologism واژه تراشی
neologisms واژه جدید
neologisms واژه تراشی
word book واژه نامه
word واژه سخن
paronym واژه هم ریشه
worded واژه سخن
neolalia واژه تراشی
philologist واژه شناس
loanword واژه بیگانه
loanword واژه عاریه
score out that word روی ان واژه خط بکشید
octosyllable واژه هشت هجائی
septisyllable واژه هفت هجائی
word choice test ازمون واژه گزینی
word building test ازمون واژه سازی
word span test ازمون فراخنای واژه ها
wordage کلمات واژه بندی
wordprocessing program برنامه واژه پردازی
word association test ازمون تداعی واژه ها
lexicon واژه نامه دیکسیونر
this word means a dog این واژه یعنی سگ
dictionary sort ترتیب واژه نامهای
logomachy بازی واژه پردازی
pentasyllable واژه پنج هجائی
english words واژه ها یا لغات انگلیسی
that word is obsolescent ان واژه کم کم دارد مهجور
lexicons واژه نامه دیکسیونر
homely [British E] <adj.> سنگین [واژه تحقیری]
syncopation کوتاه سازی واژه
an inseparable prefix سر واژه جدا نشدنی
teragram واژه چهار حرفی
prandial واژه شوخی امیز
homely [British E] <adj.> بیمزه [واژه تحقیری]
polysllable واژه جند هجائی
post fix در پایان واژه چسباندن
homely [British E] <adj.> خفه [واژه تحقیری]
spicery انباری ادویه [واژه قدیمی]
God bless [you] ! خدا حافظ [واژه کهنه]
lexicography فرهنگ نویسی واژه نگاری
periphrasis استعمال واژه ها وعبارات زائد
nomenclature فهرست واژه ها و اصطلاحات یک علم یا یک فن
neology استعمال واژه یااصطلاح جدید
dictionary کتاب لغت واژه نامه
dictionaries کتاب لغت واژه نامه
rebus نشاندادن واژه ها بصورت مصور
a word with a pejorative connotation واژه ای با معنای ضمنی منفی
purism واژه یا اصطلاح اصیل وصحیح
slang واژه عامیانه وغیر ادبی
glossary واژه نامه ضمیمه کتاب
glossaries واژه نامه ضمیمه کتاب
cantoria [واژه ای ایتالیایی برای گالری یا تریبون]
lexigraphy یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
homely [British E] <adj.> عادی و خسته کننده [واژه تحقیری]
catch-phrases واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
How do you pronounce [say] that [this] word? این واژه چه جور تلفظ می شود؟
catch-phrase واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
bawdry زنا [دین] [حقوق] [واژه قدیمی]
parathesis پیوند دو واژه بی انکه تغییری درانهاروی دهد
anglo-chinois [واژه فرانسوی برای چشم انداز باغ]
Genius Loci نابغه [واژه لاتین در معماری یا محوطه سازی]
alinik design واژه ترکی به معنای طرح محرابی یا جانمازی
sanshifter واژه توهین امیز برای نفردونده جلویی
to inspan oxen این واژه را در افریقای جنوبی بکار می برند
gospeller کسیکه
whom کسیکه
one who کسیکه
blessed is he who کسیکه
dragman کسیکه
this word occurs in gulistan p این واژه درهمه جای گلستان دیده میشود
is intervocalic حرف Pدر واژه میان دو صداواقع شده است
logogram واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
logograph واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
to purify the person language زبان فارسی را از واژه هاوتعبیرات بیگانه یا غیرمصطلح پیراستن
kpsi [واژه مخفف معادل تعداد گره در هر اینچ مربع]
minimalist کسیکه خرسنداست
stalker کسیکه میخرامد
introspectionist کسیکه معتقد به
constructionist کسیکه قانون
long shot کسیکه درمسابقات
whomso بهر کسیکه
split infinitive مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
Chrismon [حرف اول اسم مقدس از سه واژه ی یونانی به نام مسیح]
the word is sanctioned by use کثرت استعمال این واژه راجزواژههای درست دراورده است
poetaster is pejorative word شاعرک واژه ایست که برای تحقیر شاعر بکار میرود
paragram جناسی که عبارت است ازتغییرحرف یا حروفی ازیک واژه تصحیف
worid کلمه لغت لفظ الفاظ واژه سخن گفتار حرف
split infinitives مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
wonder worker کسیکه معجزه میکند
benedick کسیکه پس از مدتهاتجرد زن اختیارمیکند
pall bearer کسیکه در همراهی با جنازه
tugger کسیکه کوشش وتقلامیکند
euphuist کسیکه باتصنع چیزیراانشامیکند
joggers کسیکه اهسته می دود
nobs کسیکه از طبقات بالاباشد
heliophobe کسیکه ازافتاب بیزاراست
misogynists کسیکه از زن بیزار است
jogger کسیکه اهسته می دود
rumormonger کسیکه شایعه میسازد
nob کسیکه از طبقات بالاباشد
misogynist کسیکه از زن بیزار است
obstructionist کسیکه برای جلوگیری
figurant کسیکه باجمع میرقصد
snorter کسیکه خرناس میکشد
lobbyist کسیکه در پارلمان تبلیغ میکند
inductee کسیکه وارد خدمت شده
cessionary کسیکه چیزی باوواگذارشده باشد
gossiper کسیکه شایعات بی اساس میدهد
revenant کسیکه که ازغربت یاتبعیدبرگشته است
hylicist کسیکه معتقد به مادیات است
night walker کسیکه در خواب راه میرود
griper کسیکه مرتب شکایت میکند
non entity کسیکه بودونابوداو یکی است
sandbagger کسیکه کیسه شن بکار برد
nightwalker کسیکه شب در خواب راه میرود
gunfighter کسیکه با اسلحه گرم میجنگد
gigman کسیکه درشکه تک اسبه دارد
ghost-writers کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
light sleeper کسیکه خوابش سبک است
presentee کسیکه چیزی باوعرضه شده
sitter کسیکه در برابر پیکرنگار می نشیند
autodidact کسیکه پیش خود میاموزد
libertine کسیکه پابند مذهب نیست
libertines کسیکه پابند مذهب نیست
sitters کسیکه در برابر پیکرنگار می نشیند
watchers کسیکه پاسداری و نظارت میکند
proselyte کسیکه تازه بدینی واردشود
pseudologer کسیکه مرتبا دروغ میگوید
lobbyists کسیکه در پارلمان تبلیغ میکند
purse bearer کسیکه کیف مهربزرگ را میبرد
browser کسیکه جسته وگریخته میخواند
prankster کسیکه شوخی زننده کند
pranksters کسیکه شوخی زننده کند
pseudologist کسیکه مرتبا دروغ میگوید
negroid کسیکه خون سیاهان در او باشد
processionist کسیکه با دستهای راه میافتد
pledger کسیکه بسلامتی کسی مینوشد
watcher کسیکه پاسداری و نظارت میکند
depositor کسیکه پول در بانک میگذارد
sweaters کسیکه عرق میکند پلوور
embracer کسیکه دردادگاه اعمال نفوذمیکند
chain-smoker کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
paralogist کسیکه قیاس نادرست میسازد
waxer کسیکه موم مالی میکند
weaner کسیکه بچه را از شیر میگیرد
chain-smokers کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
paradoxist کسیکه سخنهای متناقض میگوید
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com