Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
To drive someone up the wall.
کسی رابتنگ آوردن (تحت فشار مالی )
Other Matches
rack one's brains
<idiom>
به مغز خود فشار آوردن
to overexert
زیاد به خود فشار آوردن
I am pinched for money.
دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
to push for an answer
[in reference to something]
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
to tax someone
[something]
بیش از اندازه بارکردن
[فشار آوردن بر]
کسی
[چیزی]
fiscal drag
اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
financial statement
صورت مالی گزارش مالی
quando acciderint
وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cabin pressure
فشار مطلق داخل هواپیما اختلاف فشار بین کابین واتمسفر پیرامون
cere
موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
pressurized cabin
اطاق فشار هوای هواپیما کابین فشار
compensating relief valve
شیر رها کننده فشار با شیرترمواستاتیک برای کاهش فشار تنظیم شده هنگامیکه روغن داغ است
pitot static system
سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
pore pressure
فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
cabin pressurization safety valve
شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
compressor pressure ratio
نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
isopiestic
دارای فشار یکسان خط هم فشار
low head plant
نیروگاه ابی فشار ضعیف تاسیسات فشار ضعیف
piezoelectric
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
energy absorber
مکانیسم ضربه گیری مکانیسم دفع فشار حرکت دستگاه دفع فشار
high voltage transformer
ترانسفورماتور فشار قوی مبدل فشار قوی
impluse level
سطح فشار ضربهای استحکام فشار ضربهای
pitot pressure
فشار وارد به انتن فشارسنج هواپیما یا ناو فشار انتن فشارسنج
clear one's ears
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
finances
مالی
monetary
مالی
financial
مالی
fiscal
مالی
finance
مالی
accounting classification
کد مالی
financed
مالی
financing
مالی
pecuniary
مالی
financier
متخصص مالی
illinition
روغن مالی
funded
اعتبار مالی
sparge
گل مالی کردن
subsidization
کمک مالی
subvention
کمک مالی
fund
اعتبار مالی
sustention
استعانت مالی
taction
دست مالی
snow job
ماست مالی
self support
استقلال مالی
financiers
متخصص مالی
committee of ways and means
کمیسیون مالی
sustentation
استعانت مالی
financially
از نظر مالی
slobbery
لجن مالی
rough usage
دست مالی
capital commitment
تعهدات مالی
unction
روغن مالی
fiscal years
سال مالی
Mali
کشور مالی
spiel
شیره مالی
anointment
پماد مالی
fiscal years
دوره مالی
chamberlain
نافر مالی
chamberlains
نافر مالی
fiscal year
دوره مالی
fiscal
سال مالی
financial year
سال مالی
embrocation
روغن مالی
embrocations
روغن مالی
financial years
سال مالی
fiscal year
سال مالی
financial status
وضع مالی
financial assets
دارائیهای مالی
fiscally
ازلحاظ مالی
roughcast
گل مالی شده
in low water
در تنگی مالی
padding
لگد مالی
financial bill
لایحه مالی
financial capital
سرمایه مالی
financial centers
مراکز مالی
financial circles
محافل مالی
financial crisis
بحران مالی
credit
اعتبار مالی
financial data
اطلاعات مالی
crediting
اعتبار مالی
financial e.
متخصص مالی
credits
اعتبار مالی
financial expenses
هزینههای مالی
financial feasibility
امکان مالی
fiscal control
کنترل مالی
financial intermediary
واسطه مالی
subsidies
کمکهای مالی
financial inventory
ذخایر مالی
financial assets
موجودی مالی
subsidy
کمک مالی
judgment debt
محکوم به مالی
financial market
بازار مالی
fiscal control
نظارت مالی
mart
بازار مالی
felting
نمد مالی
finance house
موسسه مالی
finance markets
بازارهای مالی
finance officer
افسر مالی
non pecuniary
غیر مالی
financial ability
تمکن مالی
financial adviser
مشاور مالی
financial affairs
امور مالی
fiscal policy
سیاست مالی
financial management
مدیریت مالی
financial plan
برنامه مالی
financial secretary
مشاور مالی
financial relations
روابط مالی
financial policy
سیاست مالی
financial position
وضعیت مالی
inunction
روغن مالی
pecuniary penalty
مجازات مالی
credited
اعتبار مالی
financial period
دوره مالی
waxing
موم مالی
financial budget
بودجه مالی
chief financial officer
[CFO]
مدیر امور مالی
financial statement
صورت وضعیت مالی
finances
قسمت مالی یا دارایی
active fiscal policy
سیاست مالی فعال
roughest
دست مالی کردن
salvage
مالی را از خطرنجات دادن
finance company
شرکت تامین مالی
accountable disbursing officer
افسر ذیحساب مالی
salvaged
مالی را از خطرنجات دادن
salvages
مالی را از خطرنجات دادن
salvaging
مالی را از خطرنجات دادن
rough
دست مالی کردن
financial accounts
حساب های مالی
financed
قسمت مالی یا دارایی
financial mission
هئیت مامورین مالی
finance
قسمت مالی یا دارایی
financial investment
سرمایه گذاری مالی
anoints
روغن مالی کردن
financial intermediary
موسسه مالی واسطه
anointing
روغن مالی کردن
mud bath
گل مالی تن برای درمان
scrabble
دست مالی کردن
financing
قسمت مالی یا دارایی
scrabbled
دست مالی کردن
scrabbles
دست مالی کردن
corporate treasurer
مدیر امور مالی
scrabbling
دست مالی کردن
financial planning
برنامه ریزی مالی
anoint
روغن مالی کردن
fiscal
مربوط به مالی یامالیه
expansionary fiscal policy
سیاست مالی انبساطی
disbursing officer
افسر ذیحساب مالی
spiel
شیره مالی کردن
functional finance
سیاست مالی اصولی
austere fiscal policy
سیاست مالی مضیق
discretionary fiscal policy
سیاست مالی اختیاری
to come into a property
مالی را صاحب شدن
tools of fiscal policy
ابزار سیاست مالی
contractionary fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
means tests
سنجش استطاعت مالی
means test
سنجش استطاعت مالی
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work.
ماست مالی کردن
embrocate
روغن مالی کردن
pure fiscal policy
سیاست مالی خالص
aid package
بسته کمک مالی
tallow
پیه مالی کردن
anointment
روغن مالی تدهین
restrictive fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
current income
درامد یک سال مالی
annual financial statement
گزارش مالی سالانه
inuct
روغن مالی کردن
compensatory fiscal policy
سیاستهای مالی ترمیمی
felt
نمد مالی کردن
Yo be down one ones luck. to have a run of bad luck
بد آوردن
financial data
اطلاعات مربوط به امور مالی
company secretary
مسئول مالی و حقوقی شرکت
deficit financing
اداره امور مالی با کسرموازنه
financial planning system
سیستم برنامه ریزی مالی
passive fiscal policy
سیاست مالی غیر فعال
jigger
ماشین نم مالی جرثقیل ابی
gropes
دست مالی کورمالی کردن
groped
دست مالی کورمالی کردن
grope
دست مالی کورمالی کردن
subsidies
مکهای مالی دولت , سوبسید
groping
دست مالی کورمالی کردن
waxer
کسیکه موم مالی میکند
anele
تدهین یا روغن مالی کردن
administrative(financial,legal)process.
جریان اداری (مالی .حقوقی )
Monetary systems.
سیستم های پولی ( مالی )
To deliberately fudge the issue . To gloss it over .
موضوعی را ماست مالی کردن
feel the pinch
<idiom>
در تنگنای مالی قرار گرفتن
low voltage distribution system
شبکه پخش فشار ضعیف تاسیسات پخش فشار ضعیف
hypobaric
مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
it never rains but it pours
<idiom>
چپ و راست بد آوردن
To phrase.
به عبارت در آوردن
fall on feet
<idiom>
شانس آوردن
To show a deficit . To run short .
کسر آوردن
attenuation
بدست آوردن
To bring into existence .
بوجود آوردن
tough break
<idiom>
بدبیاری آوردن
To cry out .
فریاد بر آوردن
song and dance
<idiom>
دلیل آوردن
abrade
سر غیرت آوردن
come by
<idiom>
بدست آوردن
To cite an example .
مثال آوردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com