English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 192 (10 milliseconds)
English Persian
To bring someone to his senses کسی راسر عیل آوردن
Other Matches
To make light of something. چیزی راسر سری گرفتن
to rob peter to pay paul کلاه تقی راسر نقی گذاشتن
Yo be down one ones luck. to have a run of bad luck بد آوردن
tough break <idiom> بدبیاری آوردن
to get [hold of] something آوردن چیزی
to bring something آوردن چیزی
achieve به دست آوردن
song and dance <idiom> دلیل آوردن
compass به دست آوردن
vasbyt تاب آوردن
To show a deficit . To run short . کسر آوردن
To cry out . فریاد بر آوردن
To bring into existence . بوجود آوردن
To cite an example . مثال آوردن
come by <idiom> بدست آوردن
fall on feet <idiom> شانس آوردن
it never rains but it pours <idiom> چپ و راست بد آوردن
To phrase. به عبارت در آوردن
gained بدست آوردن
carry out به اجرا در آوردن
carry ineffect به اجرا در آوردن
abrade سر غیرت آوردن
actualize به اجرا در آوردن
attenuation بدست آوردن
actualise [British] به اجرا در آوردن
gain بدست آوردن
holdout دوام آوردن
holdouts دوام آوردن
play-act ادا در آوردن
play-acted ادا در آوردن
play-acting ادا در آوردن
implement به اجرا در آوردن
put ineffect به اجرا در آوردن
gains بدست آوردن
to bring the water to the boil آب را به جوش آوردن
to bring to the [a] boil به جوش آوردن
acquire بدست آوردن
acquire به دست آوردن
make something happen به اجرا در آوردن
carry into effect به اجرا در آوردن
put into effect به اجرا در آوردن
put inpractice به اجرا در آوردن
play-acts ادا در آوردن
To take into account (consideration). بحساب آوردن
wring به دست آوردن
take به دست آوردن
woo به دست آوردن
get به دست آوردن
obtain به دست آوردن
win به دست آوردن
procure به دست آوردن
gain به دست آوردن
find به دست آوردن
receive به دست آوردن
realize به دست آوردن
step به دست آوردن
conciliate به دست آوردن
drive someone round the bend <idiom> جان کسی را به لب آوردن
push someone's buttons <idiom> کفر کسی را در آوردن
to serve something غذا [چیزی] آوردن
to take something into account چیزی را در حساب آوردن
to give somebody an appetite کسی را به اشتها آوردن
to bring to the same plane [height] به یک صفحه [بلندی] آوردن
to obtain something بدست آوردن چیزی
to run into debt قرض بالا آوردن
to get [hold of] something بدست آوردن چیزی
to bring something بدست آوردن چیزی
to get [hold of] something گیر آوردن چیزی
to bring something گیر آوردن چیزی
to disgrace oneself خفت آوردن بر خود
to live through something تاب چیزی را آوردن
metaphraze به عبارت دیگر در آوردن
turn (someone) on <idiom> به هیجان آوردن شخصی
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
put one's finger on something <idiom> کاملابه خاطر آوردن
play up to someone <idiom> با چاپلوسی سودبدست آوردن
luck out <idiom> خوش شانسی آوردن
gun for something <idiom> بازحمت بدست آوردن
retake دوباره به دست آوردن
eke out <idiom> به سختی بدست آوردن
To play the drunk . To start a drunken row. مست بازی در آوردن
in for <idiom> مطمئن بدست آوردن
write up <idiom> مقامی را به حساب آوردن
in luck <idiom> خوش شانسی آوردن
nose down <idiom> پایین آوردن دماغه
to set the clock forward ساعت را جلو آوردن
To stir the nation to action. ملت را بحرکت در آوردن
To put someone on his mettle . To rouse someone . کسی را سر غیرت آوردن
retakes دوباره به دست آوردن
To score points. امتیاز آوردن ( ورزش )
retaking دوباره به دست آوردن
retaken دوباره به دست آوردن
To process and treat something . چیزی راعمل آوردن
To produce a witness. دردادگاه شاهد آوردن
to bring back memories خاطره ها را به یاد آوردن
To go too far . To exceed the limit . To overexend oneself . از حد گذراندن ( شورش را در آوردن )
To mimic someone. ادای کسی را در آوردن
To seek refuge ( shelter). پناه آوردن ( بردن )
to overexert زیاد به خود فشار آوردن
To hit a wining streak. شانس آوردن ( درقمار وغیره )
in order to <idiom> اعتماد شخص را بدست آوردن
to buoy something [up] چیزی را بالا روی آب آوردن
to buoy something [up] چیزی را به میزان بالا آوردن
To turn (apple)to someone. به کسی رو آوردن ( متوسل شدن )
to bring the matter before a court [the judge] دعوایی را در حضور قاضی آوردن
play down <idiom> ارزش چیزی را پایین آوردن
He felt sick,. he fell I'll. حال کسی را جا آوردن ( با کتک )
ring a bell <idiom> یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
round up <idiom> گرد هم آوردن ،جمع آوری
stick it out <idiom> طاقت آوردن ،ادامه دادن
To deliver (strike) a blow ضربه زدن ( وارد آوردن )
parenting پس انداختن و بار آوردن فرزند
To obtain the desired result . نتیجه مطلوب را بدست آوردن
To know someone blind spots. رگ خواب کسی را بدست آوردن
To draw someone out. To pump someone. از کسی حرف در آوردن ( کشیدن )
To hold an official inquiry. تحقیق رسمی بعمل آوردن
to bring somebody before the judge کسی را در حضور قاضی آوردن
capturing عمل بدست آوردن داده
sound an alarm زنگ خطر را به صدا در آوردن
to count for lost از دست رفته بحساب آوردن
rack one's brains <idiom> به مغز خود فشار آوردن
gain the ear <idiom> رگ خواب کسی را به دست آوردن
give someone a good run for her money <idiom> رقابت شدید به وجود آوردن
To make ( find , get ) an opportunity . فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
capture عمل بدست آوردن داده
to get something to somebody برای کسی چیزی را آوردن
collect بدست آوردن یا دریافت داده
collecting بدست آوردن یا دریافت داده
collects بدست آوردن یا دریافت داده
captures عمل بدست آوردن داده
take something into account <idiom> بخاطر آوردن وتصمیم گیری کردن
To maki faces. دهن کجی کردن ( ادا در آوردن )
to dig up با به هم زدن [جستجو کردن] از خاک در آوردن
to have breakfast brought to your room ناشتا را به اتاقتان [در هتل] آوردن [بیاورند]
to get somebody on the phone <idiom> کسی را پشت تلفن گیر آوردن
To cut down expenses . خرج را کم کردن ( مخارج راپایین آوردن )
brains مغز کسی را در آوردن بقتل رساندن
To take something to pieces. دل وروده چیزی را در آوردن ( اوراق کردن )
to stand the test برای مدت زیاد دوام آوردن
To put it in black and white . To commit some thing to paper . روی کاغذ آوردن ( کتبی و رسمی )
make good <idiom> بوجود آوردن چیزی درست دربیاد
to launch a product with much fanfare کالایی را با هیاهو به صحنه نمایش آوردن
to stand the test of time برای مدت زیاد دوام آوردن
lose out <idiom> بد شانسی آوردن ،مقام نیاوردن ،باختن
keep the wolf from the door <idiom> نان بخور و نمیری گیر آوردن
analysis بدست آوردن اطلاعات و نتایج از داده
learning curve نمایش گرافیکی بدست آوردن دانش در زمان
To drive someone up the wall. کسی رابتنگ آوردن (تحت فشار مالی )
to get a good return on an investment بازده سودمندی در سرمایه گذاریی بدست آوردن
bring up <idiom> معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
to go away ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
To crane ones neck . گردن کشیدن (دراز کردن بیرون آوردن )
rack one's brains <idiom> سخت فکر کردن یاچیزی را بخاطر آوردن
to go to ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to push for an answer [in reference to something] برای پاسخ فشار آوردن [در رابطه با چیزی]
to make somebody's blood boil <idiom> خون کسی را به جوش آوردن [اصطلاح مجازی]
gets دستور بدست آوردن رکورد از فایل یا پایگاه داده
to pull [British E] / make [American E] a face شکلک در آوردن [به خاطر قهر بودن] [اصطلاح روزمره]
get دستور بدست آوردن رکورد از فایل یا پایگاه داده
getting دستور بدست آوردن رکورد از فایل یا پایگاه داده
to handle something چیزی را تحت کنترل آوردن [وضعیتی یا گروهی از مردم]
to tax someone [something] بیش از اندازه بارکردن [فشار آوردن بر] کسی [چیزی]
copper mordant دندانه سولفات مس جهت بوجود آوردن رنگ سبز
to push your luck [British English] to press your luck [American English] زیاده روی کردن [شورکاری را در آوردن] [اصطلاح مجازی]
make a living <idiom> پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
go-getter <idiom> شخصی کار میکند برایبدست آوردن موقعیتی بهتر
To move heaven and earth. زمین وزمان را بحرکت در آوردن ( بهر اقدامی دست زدن )
adjustable split die وسیله ای برای در آوردن دنده یا روزه در سطح خارجی اجسام
scan بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scanned بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scans بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
distributes عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
distribute عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
MIP mapping روش محاسبه پیکس ها در یک تصور برای بدست آوردن فاصله شی از دید بیننده
distributing عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
images سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر
image [سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
to regard somebody [something] as something کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
DEFRAG در DOS-MS ابزار از حالت پراکندگی در آوردن در DOS-MS
sample size بیتی استفاده میشود. بدست آوردن اندازهای از سیگنال که برای تامین اطلاعات درباره سیگنال به کار می رود
procedural زبان برنامه نویسی سطح بالا که برنامه نویس عملیات لازم را برای بدست آوردن نتیحه وارد میکند
import 1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
importing 1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
imported 1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
constants ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
constant ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
symmetrical compression سیستم فشرده سازی که همان توان پردازش و زمان را برای فشرده سازی و از حالت فشرده در آوردن تصویر نیاز دارد
document نرم افزاری که به کاربر امکان بدست آوردن و ذخیره متن چاپ شده به صورت دیجیتالی میدهد و معمولاگ همراه با اسکنر و رسانه با فرفیت ذخیره سازی بالا مثل ROM-CD قابل ضبط می آید
documented نرم افزاری که به کاربر امکان بدست آوردن و ذخیره متن چاپ شده به صورت دیجیتالی میدهد و معمولاگ همراه با اسکنر و رسانه با فرفیت ذخیره سازی بالا مثل ROM-CD قابل ضبط می آید
documenting نرم افزاری که به کاربر امکان بدست آوردن و ذخیره متن چاپ شده به صورت دیجیتالی میدهد و معمولاگ همراه با اسکنر و رسانه با فرفیت ذخیره سازی بالا مثل ROM-CD قابل ضبط می آید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com