Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English
Persian
To stone someone .
کسی راسنگ باران ( سنگسار) کردن
Other Matches
to pepper with stones
سنگسار کردن
stonning to death
سنگسار کردن
lapidate
سنگسار کردن
lapidation
سنگسار سازی
rainstorms
باد و باران باران شدید
rainsquall
باد و باران باران شدید
rainstorm
باد و باران باران شدید
sand blast
شن باران کردن
missiles
موشک باران کردن
slug
گلوله باران کردن
cannonade
گلوله باران کردن
slugged
گلوله باران کردن
shoots
تیر باران کردن
missile
موشک باران کردن
shell off
گلوله باران کردن
slugs
گلوله باران کردن
shoot
تیر باران کردن
bombard
بمباران کردن گلوله باران کردن
bombarded
بمباران کردن گلوله باران کردن
bombarding
بمباران کردن گلوله باران کردن
bombards
بمباران کردن گلوله باران کردن
bombing
بمباران کردن گلوله باران کردن
to have your share of something
[negative]
چیزی
[بدی]
را اجبارا تحمل کردن
[باران یا سرزنش]
bombardments
گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
bombardment
گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
shell
بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shells
بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shelling
بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
reventment
روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
rain proof
ضد باران
rains
باران
rainy
پر باران
drizzle
نم نم باران
drizzles
نم نم باران
drizzling
نم نم باران
rainless
بی باران
rain water
آب باران
pluvine
باران زا
rainwater
اب باران
rain
باران
fine rain
باران
pluvian
باران زا
hydrometeor
باران
drizzled
نم نم باران
raining
باران
rained
باران
pluvial
باران زا
drizzling
نرمه باران
rainstorms
طوفان باران
bombard
گلوله باران
sprinkles
پوش باران
rainfall recorder
باران نگار
drizzled
نرمه باران
sprinkled
پوش باران
rainfall index
نمایه باران
rainmaking
ایجاد باران
rainfall area
پهنه باران
rainfall gauge
باران سنج
udometer
باران سنج
fall out
باران رادیواکتیو
orographic rain
باران کوهزاد
bombardments
گلوله باران
rain gauge
باران سنج
ombrometer
باران سنج
bombardment
گلوله باران
ombrology
مبحث باران
drizzle
نرمه باران
rainstorm
طوفان باران
rainmaker
باران ساز
raindrop
قطره باران
mizzle
باران ریز
cyclonic rain
باران چرخهای
sleets
برف و باران
to send down rain
باران فرستادن
raindrops
قطره باران
killdeer
مرغ باران
sleeting
برف و باران
sleeted
برف و باران
bombarded
گلوله باران
rainproof
عایق باران
fine rain
باران ریز
bombarding
گلوله باران
bombards
گلوله باران
raintight
باران ناپذیر
much rain
باران بسیار
much rain
باران زیاد
pluvial dendation
باران ستردگی
sleet
برف و باران
sprinkle
پوش باران
shower
درشت باران
catchment
باران گیر
hydrometer
باران سنج
hyetometer
باران سنج
pluvimeter
باران سنج
rain ga
باران سنج
petrel
مرغ باران
acid rain
باران اسیدی
storm water overflow
سرریز اب باران
pash
باران شدید
showers
درشت باران
showering
درشت باران
pride of the morning
مه یا باران بامداد
rain laden
باران ساز
rain gage
باران سنج
golden rain
آتش باران
showered
درشت باران
rain check
بلیط باران
plover
مرغ باران
pluviometer
باران سنج
rain cats and dogs
<idiom>
باران شدید
blood rain
باران سرخ
rain shower
باران شدید
pluviometry
باران سنجی
plovers
مرغ باران
drizzles
نرمه باران
dotterel
مرغ باران
plenty of rain
باران کافی
plenty of rain
باران فراوان
pluviosity
باران خیزی
isohyetal map
نقشه خطوط هم باران
storm sewer
لوله فاضلاب اب باران
impluvium
حوض باران گیر
typhoons
توفان همراه با باران
isoheyt
خط شاخص نقاط هم باران
rainfall
ریزش باران بارنغگی
typhoon
توفان همراه با باران
Not all clouds bring rain.
<proverb>
هر ابرى باران نیاورد.
A wolf which has been drenched by rain .
<proverb>
گرگ باران دیده .
pitter-patter
چک چک باران و غیره ضربان
nimbus
وندی به معنای باران زا
pitter patter
چک چک باران و غیره ضربان
weather moulding
سنگی که اب باران راردمیکند
storm water retention tank
منبعهای نگهدارنده اب باران
rainstorm
باران بوام باتوفان
rainstorms
باران بوام باتوفان
killdee
یکجور مرغ باران
nimbuses
وندی به معنای باران زا
pluviograph
باران سنج خودکار
It was raining hard.
باران سختی می با رید
stager
گرگ باران دیده
raindrop imprints
اثرهای چکه باران
totalizer
باران سنج دخیرهای
standard rain gage
باران سنج معمولی
continuous rain
بارش باران دائمی
rain prints
اثرهای چکه باران
rain or shine
چه باران باشد چه آفتاب
rain gauge station
ایستگاه باران سنجی
raindrop impressions
اثرهای چکه باران
rainsquall
باران توام باتوفان
too much rain
باران بیش از اندازه
weatherbeaten
باد و باران دیده
monsoon
باد و باران موسمی
monsoons
باد و باران موسمی
intermittent rain
بارش متناوب باران
rainproof
مانع نفوذ باران
It was raining fast.
باران تندی می آمد
dripstone
سنگی که اب باران راردمیکند ابریز
rain wash
فرسایش ناشی از ریزش باران
drizzly day
روزی که باران سیرمی بارد
rainwash
شستشوی چیزی بوسیله باران
window panes
باران با صدا به پنجره می خورد
We were caught in the rain ( rainstorm) .
وسط باران گیر کردیم
rainwash
شسته شده بوسیله باران
adjustable leaping weir
سر ریز آب باران با تیغه متحرک
shellproof
محفوظ در برابر بمباران وگلوله باران
impluvium
[حوض باران گیر در روم باستان]
She said it would rain and sure enough it did .
گفت باران خواهد آمد و همینطور هم شد
pratincole
سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
weatherworn
فرسوده در اثر باد و باران وهوا
parkas
نوعی کت برای محافظت از باد و باران
sprays
ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
weathertight
محفوظ در برابر باد و باران عایق هوا
The rain gutter is blocked up with leaves.
برگ ها ناودان باران را مسدود کرده اند.
spraying
ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
spray
ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
sprayed
ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
Supposing it rains , what shall you do ?
فرض کنیم باران بیاید آنوقت شما چه می کنید ؟
scat
مالیات صدای پاره شدن چیزی رگبار باران
kerb inlet
روزنه یا منفذی که در زیرجدول جهت عبور اب باران تعبیه میشود
rain check
<idiom>
بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
shells
قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shelling
قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shell
قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
rain box
صندوق یا اسباب بازی دیگری که درتماشاخانه صدای باران ازان درمی اورند
golden rain
یک جور آتش بازی که مانند است به باران آتش
procellarian
وابسته به جنس مرغ طوفان یا مرغ باران
the rain pelted down
باران شرق شرق باریدن
splash proof enclosure
حفافت در برابر قطرات اب حفافت در برابر باران حفافت در مقابل ریزش قطرات اب
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com