English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English Persian
scapegoats کسی راقربانی دیگران کردن
Other Matches
encroachment تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
encroachments تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
individualizing از دیگران جدا کردن
individualised از دیگران جدا کردن
individualizes از دیگران جدا کردن
individualized از دیگران جدا کردن
individualize از دیگران جدا کردن
individualises از دیگران جدا کردن
individualising از دیگران جدا کردن
draw away جلوتر از دیگران حرکت کردن
scapegoat کسی را قربانی دیگران کردن
to trespass بحقوق دیگران تجاوز کردن
To put ones nose into other peoples affairs . درکار دیگران فضولی کردن
to i. upo other's rights بحقوق دیگران تجاوز کردن
To pick other peoples brains. از افکار دیگران استفاده کردن
plagiarizing اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarises اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarize اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarized اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarizes اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarising اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarist اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
upstaged توجه دیگران را به خود جلب کردن
upstages توجه دیگران را به خود جلب کردن
plagiarised اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
rain on someone's parade <idiom> برنامه های دیگران را مختل کردن
upstaging توجه دیگران را به خود جلب کردن
exclucivism بیمیلی بداخل کردن دیگران درحلقه خود
sported پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sports پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sport پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
misprision گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
Eavesdrop فالگوش ایستادن، استراق سمع کردن، یواشکی حرفهای دیگران را شنیدن
to pound the filed غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست
to bring somebody into line زور کردن کسی که خودش را [به دیگران] وفق بدهد یا هم معیار بشود
lifemanship متشخص وبرجسته شدن یاتظاهر به تشخص کردن بوسیله تحت تاثیر گذاردن دیگران
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
rest دیگران
rests دیگران
aside جدااز دیگران
What do the others say? دیگران چه می گویند؟
regrad for others ملاحظه دیگران
et al مخفف و دیگران
regard for others واهمه از دیگران
regard for others ملاحظه دیگران
asides جدااز دیگران
regard for others رعایت دیگران
mind reading کشف افکار دیگران
vicarious saccifice خودش به جای دیگران
as a warning to others برای عبرت دیگران
infringer متخطی به حقوق دیگران
prepotent نیرومندتر از دیگران غالب
breaches تجاوز به حقوق دیگران
prevenance توجه باحتیاجات دیگران
breached تجاوز به حقوق دیگران
breach تجاوز به حقوق دیگران
infringement on others rights تخطی به حقوق دیگران
spoiler محل عیش دیگران
spoilsman محل عیش دیگران
dummies الت دست دیگران
dummy الت دست دیگران
take after <idiom> مثل دیگران رفتارکردن
steal one's thunder <idiom> قاپیدن کلام دیگران
draw away دیگران را پست سرگذاشتن
mind readers کاشف افکار دیگران
one-upmanship <idiom> توانایی سر بودن از دیگران
mind reader کاشف افکار دیگران
to pull the strings دیگران را الت قراردادن
an outrage upon justice پایمال سازی حق دیگران
under one's belt <idiom> استفاده از تجارب دیگران
to live at the expense of society بار دیگران شدن
splurging ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
to be the odd one out <idiom> نامشابه [دیگران در گروهی] بودن
run away with <idiom> سربودن ،بهتراز دیگران بودن
splurges ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
Pry not into the affair of others. <proverb> در کار دیگران مداخله مکن .
blazing star هرچیزی که موردتوجه دیگران باشد
splurge ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
to break the ice دیگران شکل ابتدائی رانداشتن
i do not know;try the others من نمیدانم ببینید دیگران میمانند یا نه
to mack i. about a person در باره کسی از دیگران جویاشدن
to act independently of others کاری به کار دیگران نداشتن
competition clause شرط ممانعت از دخول دیگران
ghost-writer کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
scapegoats کسیکه قربانی دیگران شود
ghost writer کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
john aleay jones جان که نام دیگران جوتراست
interlope پادرمیان کار دیگران گذاردن
proportion اندازه چیزی در برابر با دیگران
scapegoat کسی که قربانی دیگران شود
splurged ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
ghost-writers کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
copier مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
spoilsport کسی که عیش دیگران را منغص میکند
to throw one's lot با بخت یا سهم دیگران شریک شدن
sadistically کسیکه اززجر دیگران لذت میبرد
Be quiet so as not to wake the others. ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
spoilsports کسیکه بازی دیگران را خراب میکند
copiers مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
have a way with <idiom> تحت نفوذ قرار دادن دیگران
oddball <idiom> کسی که رفتارش با دیگران فرق میکند
peeping Tom <idiom> کسی که به پنجره دیگران نگاه میکند
swim against the tide/current <idiom> کاری متفاوت از دیگران انجام دادن
spoilsport کسیکه بازی دیگران را خراب میکند
cool one's heels <idiom> به علت بی ادبی دیگران منتظر ماندن
spoilsports کسی که عیش دیگران را منغص میکند
go (someone) one better <idiom> کاری را بهتراز دیگران انجام دادن
sadistic کسیکه اززجر دیگران لذت میبرد
claptrap سخنی که برای ستایش دیگران بگویند
To lay one self open to ridicule . خودراآلت دست ومسخره دیگران قراردادن
you said it/you can say that again <idiom> نشان دادن موفقیت با نظریه دیگران
to interject a remark سخنی را در میان سخن دیگران گفتن
to put in a piece of work بخشی از کار دیگران را انجام دادن
poking سکه زدن فضولی در کار دیگران
sadist کسیکه از زجر دیگران لذت میبرد
pokes سکه زدن فضولی در کار دیگران
poked سکه زدن فضولی در کار دیگران
plagiary سارق اثار ادبی و هنری دیگران
poke سکه زدن فضولی در کار دیگران
bohemians که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
bohemian که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
to herd with other people با مردم دیگر پیوستن درگروه دیگران درامدن
parrotry بازگویی سخن دیگران مانندطوطی یا ازراه چاپلوسی
Schadenfreude لذتی که شخصی از رنج کشیدن دیگران میبرد
self enforcing دارای قدرت تحمیل اراده خودبر دیگران
She is more culpable than the others. او [زن] بیشتر از دیگران گناه کار [مقصر] است.
cats paw الت دست دیگران گره پنجه گربهای
His happiness consists in helping others. خوشبختی او در این است که به دیگران کمک کند.
totaquine داروی ضد مالاریا مرکب ازگنه گنه وترکیبات دیگران
ignores تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignoring تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
totaquina داروی ضد مالاریا مرکب ازگنه گنه وترکیبات دیگران
noctule یکجور شب کور در انگلستان که از همه شبکورهای دیگران کشوربزرگتراست
pestiferously چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
ignore تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignored تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
I wanted to go camping but the others quickly ruled out that idea. من می خواستم به کمپینگ بروم اما دیگران سریع ردش کردند.
interlopers کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
livery stable اصطبل مخصوص کرایه دادن اسب یا نگاهداری اسبهای دیگران
fast talker <idiom> گوینده خوب کسی است که بتواند دیگران متقاعد کند
interloper کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
echolalia تکرار و تقلید سخنان دیگران که گاهی نوعی مرض میشود
These pants do not look any different than the others. به نظر نمی آید که این شلوار از دیگران متفاوت باشد.
Wise men learn by other mens mistakes;fools by the. <proverb> مردم عاقل از اشتباهات دیگران درس مى گیرند جاهلان از خطاهاى خود .
building block واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
building blocks واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
filter مدار الکترونیکی که فرکانسهای خاص اجازه عبور میدهد و دیگران باید متوقف باشند
filters مدار الکترونیکی که فرکانسهای خاص اجازه عبور میدهد و دیگران باید متوقف باشند
how about <idiom> برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود
conspicuious consumption مصرف افراطی مصرفی که هدفش خودنمائی به دیگران است این اصطلاح اولین بار بوسیله تورستین وبلن اقتصاددان امریکائی
caveator کسیکه درضمن تقاضای ثبت اختراع تقاضامیکند به تقاضای دیگران تر
Baldenfreude [حس ارضایی که از کچل بودن یا کچل شدن دیگران به دست میاید]
people who live in glass houses should not throw stones <idiom> هرچه را برای خود میپسندی برای دیگران هم ب"سند
link برنامههای بررسی کامپیوتری برای بررسی اینکه هر قطعه در ارتباط با دیگران خوب کار میکند یا نه
joint tenants در CLچند تن را گویند که مشترکا"از عین مستاجره استفاده کندبا این قید که هر یک پس ازمرگ دیگری یا دیگران حق استفاده انحصاری داشته باشد
collective goods کالاهای قابل استفاده جمعی کالاهای عمومی که استفاده یک فرد ازانها موجب محرومیت دیگران از استفاده ان کالاها نمیشود
pareto criterion ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
tontine تاسیس خاصی که به موجب ان عدهای مشترکا" پول قرض می دهند با این شرط که بهره ان مرتبا" و بااقساط معین بین ان ها تقسیم شود و با مرگ هر یک ازایشان سهم دیگران از بهره بیشتر شود تا انجا که اخرین فرد زنده کل بهره را دریافت کند
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com