English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English Persian
to put somebody in a backwater کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to shunt somebody aside کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
Other Matches
rule [on something] دستور [در] [مورد] [برای] موضوعی
rule [on something] حکم [در] [مورد] [برای] موضوعی
lobbied تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobby تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbies تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
cleans کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
passes گذشتن
overpass گذشتن از
go by گذشتن
get through گذشتن از
trafficking گذشتن
interpenetrate از هم گذشتن
overpasses گذشتن از
pass on در گذشتن
to blow over گذشتن
to go by گذشتن
go over گذشتن
intercross از هم گذشتن
traversing گذشتن از
traffic گذشتن
forbear گذشتن از
forbears گذشتن از
trafficked گذشتن
traffics گذشتن
crossest گذشتن
pass گذشتن
to pass a way گذشتن
bypass گذشتن
elapsing گذشتن
to pass on گذشتن
elapse گذشتن
elapses گذشتن
to run on گذشتن
cross گذشتن
crosser گذشتن
crosses گذشتن
bypassed گذشتن
bypasses گذشتن
passed گذشتن
blow over گذشتن
traversed گذشتن از
traverses گذشتن از
traverse گذشتن از
bypassing گذشتن
to go over گذشتن گذرکردن
filrate از صافی گذشتن
overrides سواره گذشتن از
traject از مسیربخصوصی گذشتن
overrode سواره گذشتن از
overslaugh نادیده گذشتن
overgo رسیدن به گذشتن
override سواره گذشتن از
overridden سواره گذشتن از
fleets بسرعت گذشتن
fleet بسرعت گذشتن
overdue گذشتن موعد
to pass off برگذارشدن گذشتن
sweep بسرعت گذشتن از
go گذشتن عبور کردن
goes گذشتن عبور کردن
to go through رسیدگی کردن گذشتن از
exceed the deadline گذشتن از مهلت مقرر
to rush a stream از نهری تند گذشتن
to go to رعایت کردن گذشتن از
to slice the air هواراشکافتن وازان گذشتن
get over ازروی چیزی گذشتن
lapseof centuries مروریا گذشتن قرنها
Passover گذشتن از پشت موج سواردیگر
overleap جستن از روی نادیده گذشتن از
brush تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
brushes تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
local موضوعی
thematic موضوعی
haze موضوعی
topical موضوعی
locals موضوعی
pointlessness بی موضوعی
reeve ازتنگنا یا جای باریکی گذشتن نخ را از سوراخ سوزن گذراندن
toll thorough وجهی که بابت گذشتن ازمعابر عمومی یا شاهراههاپرداخت میشود
pass shooting شکار مرغابی هنگام گذشتن ازبالای موضع شکارچی
ignorance of fact جهل موضوعی
a sensitive subject [topic] موضوعی حساس
mistake of fact اشتباه موضوعی
subject index فهرست موضوعی
To let the cat out of the bag . To spI'll the beans . To give the game away . موضوعی را لو دادن
subject schedule برنامه موضوعی
The subject under discrssion . موضوعی که مطرح نیست
To raise a question . To bring up a matter . موضوعی رامطرح کردن
a matter of relative importance موضوعی با اهمیت نسبی
have to do with <idiom> پیرامون موضوعی بودن
put (something or someone) out of one's head (mind) <idiom> به موضوعی فکر نکردن
ventilation بادگیری طرح موضوعی
To follow up (trace) a matter (case). موضوعی را دنبال کردن
extra موضوعی که زیادی است
extra- موضوعی که زیادی است
to touch upon [a topic] ذکر کردن [موضوعی]
extras موضوعی که زیادی است
to grasp an idea موضوعی رادرک کردن
object oriented graphics نگاره سازی موضوعی
to approach [a topic] ذکر کردن [موضوعی]
To smell out something. از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
To emborider(embellish) a subject . به موضوعی شاخ وبرگ دادن
To drag out an affair . To go on and on . موضوعی را کش دادن [بدرازا کشاندن]
the question referred to above موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . موضوعی را ماست مالی کردن
To discuss a question with someone . موضوعی را با کسی مطرح کردن
ring a bell <idiom> یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
to rule on something حکم کردن در موضوعی [قانون]
to over a subject موضوعی را با خنده بحث کردن
nial a line to the counter کذب موضوعی را ثابت کردن
to sit درباره موضوعی جلسه کردن
object oriented programming language زبان برنامه نویسی موضوعی
to e. a person an a subject کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
ignorance of the face is a good defence جهل موضوعی دفاع محسوب میشود
seminars جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
rogatory commission موضوعی را ازمحکمهای به دادگاه دیگراحاله کردن
superfix تکرار مرتب ومداوم موضوعی درسخن
seminar جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
experts شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
submission موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
to harp on a subject زیادموضوعی راطول دادن به موضوعی چسبیدن
expert شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
to backtrack <idiom> <verb> نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
to row back <idiom> <verb> عقب کشیدن [از موضوعی در مقابل حریف]
to backtrack <idiom> <verb> عقب کشیدن [از موضوعی در مقابل حریف]
to paint a rosy picture of something امیدوارانه به چیزی [موضوعی] نگاه کردن
to argue for [against] something بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
to argue the case for [against] something بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
to get a general idea of something فهمیدن موقعیتی [موضوعی] به طور کلی
to row back <idiom> <verb> نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
after bottom center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
after top center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
electronic موضوعی که عنوان چند رسانهای را شرح میدهد
to linger on a subject روعی موضوعی درنگ کردن یامعطل شدن
talk out بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
point of honour موضوعی که شرف ادمی وابسته بان است
When wI'll the matter come up for discussion ? موضوعی را کی برای بحث مطرح خواهند کرد ؟
terminator موضوعی در لیست داده که انتهای فایل را نشان میدهد
bye صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
byes صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
selector وسیله مکانیکی که به کاربر امکان انتخاب تابع یا موضوعی را میدهد
selectors وسیله مکانیکی که به کاربر امکان انتخاب تابع یا موضوعی را میدهد
to drag in a subject موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
cognizance ابلاغ رسمی حق یا اختیارقانونی برای تعقیب موضوعی از مجاری قضائی
rhetorical question مسئله مربوط بمعانی بیان سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود
approval متنی که نشان میدهد یک موضوعی به طور رسمی پذیرفته شده است
approval توافقنامهای که نشان میدهد یک موضوعی به طور رسمی پذیرفته شده است
area of operational interest منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
rogue value موضوعی درلیست داده برای نشان اینکه لیست تمام شده است
carrying گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carries گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carry گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carried گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
along side تا کنار
along side در کنار
waterfront اب کنار
waterfronts اب کنار
abutment کنار
lip کنار
verges کنار
verge کنار
besides کنار
marge کنار
side aisle کنار
border line خط کنار
bourne کنار
limit کنار
margins کنار
margin کنار
on shore بر کنار
rand کنار
recess کنار
marginate کنار
off از کنار
lotos کنار
recesses کنار
lote کنار
banks کنار
list کنار
apart کنار
brim کنار
edge : کنار
ex- کنار
ex کنار
border کنار
bordered کنار
rims کنار
brink کنار
lotuses کنار
bordering کنار
edges : کنار
brims کنار
away کنار
rim کنار
bank کنار
lotus کنار
brimmed کنار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com