English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
to hold somebody in great respect کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
Other Matches
to rold in steem محترم داشتن
to hold in reverence محترم داشتن
to regard with reverence محترم داشتن
to have an steem for محترم داشتن
to hold in respect محترم داشتن
respects محترم داشتن بزرگداشت
to hold in estimation محترم یاارجمند داشتن
respect محترم داشتن بزرگداشت
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to hold somebody in respect [to hold somebody in high regard ] کسی را محترم داشتن [احترام گذاشتن به کسی]
overmoke زیاد دود داشتن
speculating انتظار سودو زیاد داشتن
abounds زیاد بودن وفور داشتن
abounding زیاد بودن وفور داشتن
abounded زیاد بودن وفور داشتن
set store on (by) <idiom> خواستارنگهداری ،ارزش زیاد داشتن
speculate انتظار سودو زیاد داشتن
speculated انتظار سودو زیاد داشتن
to have a thing at heart بچیزی زیاد دلبستگی داشتن
speculates انتظار سودو زیاد داشتن
stand (someone) in good stead <idiom> سود زیاد برای شخص داشتن
to have one's work cut out [for one] <idiom> کار خیلی زیاد و سخت داشتن
up to one's ears in work <idiom> کارهای زیاد برای انجام داشتن
pick and choose در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
highs دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
highest دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
high دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
overstock زیاد ذخیره کردن موجودی بیش از حدلزوم داشتن
to strain at anything در زیر فشارچیزی تقلاکردن زیاد در چیزی باریک شدن یاوسواس داشتن
worshipful محترم
honourable محترم
reverent محترم
respectable محترم
venerable محترم
honorable محترم
honor محترم شمردن
sir شخص محترم
to be kindly regarded محترم بودن
creditable محترم و ابرومند
our esteemed patron حامی محترم ما
gentlemen شخص محترم
gentleman شخص محترم
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
worshipless غیر محترم ناشایسته
sacredly بطور مقدس یا محترم
a highly esteemed scientist یک دانشمند بسیار محترم
respects احترام محترم شمردن
signor شخص محترم مسیو
dishonour a contract قرارداد را محترم نشمردن
respect احترام محترم شمردن
honour a contract قرارداد را محترم شمردن
compression ignition احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
esteem لایق دانستن محترم شمردم
Dear Mr. Green . آقای گرین عزیز ( محترم )
Esteemed commissioner! مامور عالی رتبه محترم!
gentry مردمان محترم و با تربیت اصالت
prytaneum تالارپذیرایی سفراو مردمان محترم
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
one of the most respected families یکی از خانواده های بسیار محترم شمرده
The suspected offender [perpetrator] is a previously respectable father. پدری تا به حال محترم مشکوک به جرم است .
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
mean مقصود داشتن هدف داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
great زیاد
great- زیاد
greatest زیاد
mortally زیاد
swingeing زیاد
plethoric زیاد
rife زیاد
supererogatory زیاد
effusively زیاد
profoundly زیاد
egregiously زیاد
squeamishness زیاد
squeamishly زیاد
too زیاد
copious زیاد
for all the world بی کم و زیاد
highly زیاد
generous زیاد
no end of زیاد
immoderate زیاد
overmuch زیاد
ranksack زیاد
intense زیاد
intensively زیاد
thickest زیاد
widely زیاد
to a large extent زیاد
thicker زیاد
thick زیاد
superabundant زیاد
extortionate زیاد
late زیاد
hugely زیاد
tremendously زیاد
many زیاد
fulsome زیاد
populous زیاد
plaguily زیاد
quite a few <idiom> زیاد
over and above زیاد
extortionary زیاد
heart break غم زیاد
very زیاد
too much زیاد
in quantities زیاد
wide زیاد
in excess زیاد
heavily زیاد
muckle زیاد
immane زیاد
intensely زیاد
profusely زیاد
excessive زیاد
greatly زیاد
not a lettle زیاد
overly زیاد
wider زیاد
widest زیاد
glaring زیاد
large adv زیاد
high زیاد
mickle زیاد
vastly زیاد
outrageously زیاد
heartbreak غم زیاد
highest زیاد
mickle or muckle زیاد
much زیاد
extensive زیاد
highs زیاد
numerous زیاد
superelevation ارتفاع زیاد
eclat سروصدا زیاد
sale on a large scale فروش زیاد
h.f. بسامد زیاد
grnish زیاد کردن
longings ارزوی زیاد
longing ارزوی زیاد
over anxious زیاد دل واپس
left over زیاد امده
furor خشم زیاد
over estimate زیاد براوردکردن
expanse فضای زیاد
expanses فضای زیاد
glare درخشندگی زیاد
wide apart زیاد از هم جدا
mort مقدار زیاد
intensification زیاد کردن
raff خیلی زیاد
high relief برجستگی زیاد
interminableness درازی زیاد
fervidity گرمی زیاد
over anxiety دل واپسی زیاد
jillion مقدار زیاد
latifundia املاک زیاد
rigor دقت زیاد
scrupulosity دقت زیاد
scrupulousness دقت زیاد
scrupulousy بادقت زیاد
cambers افزایش زیاد
exquisite taste سلیقه زیاد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com