Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 302 (45 milliseconds)
English
Persian
to give somebody a lift
کسی را سوار کردن
to give somebody a ride
کسی را سوار کردن
Search result with all words
ramp
محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
ramps
محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
floppy discs
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy disk
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy disks
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
staging
سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
staging
سوار کردن جا دادن
modulate
سوار کردن
modulate
سوار کردن موج
modulates
سوار کردن
modulates
سوار کردن موج
modulating
سوار کردن
modulating
سوار کردن موج
mount
سوار کردن
mount
قنداق سوار کردن بر پا کردن
mounts
سوار کردن
mounts
قنداق سوار کردن بر پا کردن
reassemble
بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembled
بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembles
بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembling
بستن قطعات سوار کردن قطعات
jig
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
jigs
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
set
سوار کردن جاانداختن
sets
سوار کردن جاانداختن
setting up
سوار کردن جاانداختن
assemble
سوار کردن
assemble
سوار کردن قطعات
assemble
سوار کردن گردهمایی کردن
assembled
سوار کردن
assembled
سوار کردن قطعات
assembled
سوار کردن گردهمایی کردن
assembles
سوار کردن
assembles
سوار کردن قطعات
assembles
سوار کردن گردهمایی کردن
piggyback
پرپشت یاشانه سوار شدن کول کردن
piggybacks
پرپشت یاشانه سوار شدن کول کردن
horse
اسب دار کردن سوار اسب کردن
mounting
اسباب سوار شدن یا کردن
mounting
سوار کردن وسایل
mounting
وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
embark
درکشتی سوار کردن
embark
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked
درکشتی سوار کردن
embarked
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking
درکشتی سوار کردن
embarking
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks
درکشتی سوار کردن
embarks
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
erect
بناکردن سوار یا نصب کردن
erected
بناکردن سوار یا نصب کردن
erecting
بناکردن سوار یا نصب کردن
erects
بناکردن سوار یا نصب کردن
fabricate
سوار کردن
fabricated
سوار کردن
fabricates
سوار کردن
fabricating
سوار کردن
overhaul
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhaul
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauled
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauling
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauls
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
remount
برگشتن دوباره سوار کردن
remounted
برگشتن دوباره سوار کردن
remounting
برگشتن دوباره سوار کردن
remounts
برگشتن دوباره سوار کردن
rig
سوار کردن
rigged
سوار کردن
rigs
سوار کردن
assembly
بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
install
سوار کردن جادادن
installing
سوار کردن جادادن
installs
سوار کردن جادادن
stage
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stages
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
modulation
سوار کردن امواج انرژی روی امواج الکترومغناطیسی برای ارسال
floppies
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
assemblage
انجمن عمل سوار کردن
assemblages
انجمن عمل سوار کردن
rodeo
سوار کاری کردن
rodeos
سوار کاری کردن
enchase
سوار کردن
entrain
سوار کردن کشیدن
imbark
در کشتی سوار کردن
innocent passage
مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
juryrig
سوار کردن موقت وسایل
pick up
سوار کردن مسافر
port of embarkation
بندر سوار شدن یا بار کردن کالاها
rail loading
سوار کردن بار یا پرسنل روی درزینهای راه اهن
removable
قابل سوار و پیاده کردن
roll on roll off
روش سوار وپیاده کردن بار روی غلطک حمال
roll on roll off
سوار کردن و حرکت دادن سریع بار و کالا بین انبارها
setting up apparatus
دستگاه سوار کردن
take up
سوار کردن
the setting of a gem
سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
to give one a lift
کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
Other Matches
to ride and tie
اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
cavalry
سوار نظامی سوار اسبی
transit area
منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
horse guards
گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
take on
مسافر سوار کردن
to take ship
در کشتی سوار کردن
To pick up a passenger.
مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
cavalry man
سوار در سوار نظام
piggyback
<idiom>
روی کتف نشاندن ،پشت خود سوار کردن
transfer loader
دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
outside ofa horse
سوار
pieces
سوار
board
سوار
horsewoman
سوار
in the saddle
سوار
piece
سوار
troopers
سوار
horseback
سوار
horsewomen
سوار
boarded
سوار
trooper
سوار
boaters
زورق سوار
mount
سوار شدن بر
armored cavalry
سوار زرهی
on board a ship
سوار کشتی
horseman
اسب سوار
cavalier
اسب سوار
cavalry
سوار زرهی
reinsman
اسب سوار
horsewoman
سوار اسب
tobogganist
سورتمه سوار
on shipboard
سوار کشتی
on stilts
سوار چوب پا
horseman
سوار کار
mounts
سوار شدن بر
rider
سوار کار
equestrienne
زن اسب سوار
horsemen
اسب سوار
vedette
قراول سوار
equestrian
چابک سوار
modulation
سوار سازی
horsewomen
سوار اسب
tobogganer
سورتمه سوار
riders
سوار کار
equestrian
اسب سوار
acheval
سوار بر اسب
bicyclist
دوچرخه سوار
cyclists
دوچرخه سوار
horse man
اسب سوار
horse breaker
چابک سوار
jockey
چابک سوار
upping
سوار براسب سر پا
ride
سوار شدن
rides
سوار شدن
horseback
سوار براسب
jockeys
چابک سوار
surfer
موج سوار
skim boarder
موج سوار
board surfer
موج سوار
boot and saddle
سوار شوید
biker
موتورسیکلت سوار
biker
دوچرخه سوار
Mts
سوار شدن
Mt
سوار شدن
equitant
سوار بر اسب
get on
سوار شدن
cavalier
سرباز سوار
cantered
سوار اسب
cantering
سوار اسب
canters
سوار اسب
washine
موج سوار زن
mounted
سوار شده
motorists
ماشین سوار
cyclist
دوچرخه سوار
chevalier
سوار دلاور
canter
سوار اسب
up
سوار براسب سر پا
get in
سوار شدن
motorist
ماشین سوار
upped
سوار براسب سر پا
unmounted
سوار نشده پیاده
to hitchhike
مجانی سوار شدن
cuirassier
سوار زره پوش
uhlan
سوار نیزه دار
cavalry unit
یکان سوار نظام
horse
سواراسبی سوار شوید
dragon
گردان سوار اسبی
dragons
گردان سوار اسبی
coachload
افراد سوار بر درشکه
To mout a horse .
سوار اسب شدن
jockey
اسب سوار حرفهای
To get into (ride in)a car .
سوار اتوموبیل شدن
To get on board.
سوار کشتی شدن
jockeys
اسب سوار حرفهای
To board a plane.
سوار هواپیما شدن
wheelsman
دوچرخه سوار شراعبان
wheelman
دوچرخه سوار شراعبان
enplane
سوار هواپیما شدن
flatlander
موج سوار کم استعداد
staging area
منطقه سوار شدن
heavy piece
سوار سنگین شطرنج
to hitch
مجانی سوار شدن
horseback archer
کمانگیر سوار بر اسب
rodeos
نمایش سوار کاری
to ride for a fall
بی پروا سوار شدن
jockey club
باشگاه سوار کاران
surfboat
قایق موج سوار
to go backpacking
مجانی سوار شدن
rodeo
نمایش سوار کاری
to ride on a horse
براسبی سوار شدن
mountie
پلیس سوار کانادا
light piece
سوار سبک شطرنج
to ride shanks's mare
سوار پای خودشدن
ridable
رام و سوار شدنی
reinsman
سوار کار ماهر
to ride on a horse
اسبی را سوار شدن
pung
در سورتمه جعبهای سوار شدن
jerry built
با بی دقتی روی هم سوار شده
deadhead
کسیکه بدون بلیط سوار
light horse
سوار نظام سبک اسلحه
pickup point
نقطه سوار شدن یا سوارکردن
mounts
سوار شدن قله برامدگی
jerry-built
با بی دقتی روی هم سوار شده
horsewomen
مربی اسب سوار و اسبداری
ships
سوار کشتی شدن سفینه
prances
سوار اسب چموش شدن
ship
سوار کشتی شدن سفینه
pickup field
محوطه سوار شدن درهواپیما
mat surfer
موج سوار صفحه پلاستیکی
prance
سوار اسب چموش شدن
pranced
سوار اسب چموش شدن
horsewoman
مربی اسب سوار و اسبداری
mount
سوار شدن قله برامدگی
prancing
سوار اسب چموش شدن
helicopter team
تیم سوار بر هلی کوپتر
embarkation order
ترتیب سوار شدن یا بارگیری
in the irons
سوار اسب بخصوصی شدن
bodysurfer
موج سوار بدون تخته
ranger
تفنگ دار سواره هنگ سوار
bomb
زیر اب ناپدید شدن موج سوار
Where can I get a taxi?
کجا میتوانم یک تاکسی سوار شوم.
rangers
تفنگ دار سواره هنگ سوار
Where can I get a taxi?
کجا میتوانم تاکسی سوار شوم.
to the platforms
به طرف محل سکوها سوار شدن
chevalier
سرباز سواره نظام و مسلح سوار
go behind
رد شدن یک موج سوار ازنفر دیگر
bombed
زیر اب ناپدید شدن موج سوار
bombed out
زیر اب ناپدید شدن موج سوار
bombs
زیر اب ناپدید شدن موج سوار
You pulled a fast one. That was a neat trick you played.
خوب حقه زدی ( سوار کردی )
hitch-hikes
مفتی سوار ماشین کسی شدن
hitch-hiking
مفتی سوار ماشین کسی شدن
gas
ناپدید شدن موج سوار زیر اب
gases
ناپدید شدن موج سوار زیر اب
gassed
ناپدید شدن موج سوار زیر اب
gasses
ناپدید شدن موج سوار زیر اب
embarkation area
محوطه سوار شدن در کشتی یاخودرو
hitch-hiked
مفتی سوار ماشین کسی شدن
hitch-hike
مفتی سوار ماشین کسی شدن
toreador
قهرمان گاو باز سوار بر اسب
We got into the wrong bus .
سوار اتوبوس غلطی ( اشتباهی ) شدیم
She leads her husband by the nose .
سوار شوهرش است ( تسلط ونفوذ )
squadron
گردان هواپیمایی یا سوار یا سوارزرهی یا هوانیروز
postboy
چاپار چابک سوار نامه رسان
What time should I check in?
چه وقت کارت سوار شدن به من میدهید؟
squadrons
گردان هواپیمایی یا سوار یا سوارزرهی یا هوانیروز
gates
محل سوار شدن مسافرین هواپیما در فرودگاه
composite squadron
گردان سوار زرهی یا هلی کوپتر مختلط
gate
محل سوار شدن مسافرین هواپیما در فرودگاه
mounting area
منطقه سوار شدن یکانهای اب خاکی یا هوابرد
pickup man
اسب سوار کمکی به گاوسواربرای پیاده شدن او
I played every trick in the book .
هر کلکی را که فکر کنی سوار کردم ( زدم )
picador
عضو گروه گاوباز سوار نیزه دار
embarkation element
یکان مخصوص کمک به بارگیری یا سوار شدن
outrider
سوار بر اسب جلو در دفینه بعد از مسابقه
outriders
سوار بر اسب جلو در دفینه بعد از مسابقه
This car is assembled in Iran.
این اتوموبیل رادرایران سوار می کنند (مونتاژ )
roughrider
سوار کار ماهر اسبهای چموش و وحشی
to board a flight
سوار هواپیما شدن
[برای پرواز به مقصدی]
to ride on the bus
سوار اتوبوس شدن
[برای رفتن به جایی]
three sisty
چرخش کامل 063 درجه بدن موج سوار
back plate
صفحه متحرکی که سیلندرچرخ و کفشکها روی ان سوار میشوند
pull-out
خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
pull-outs
خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
pull out
خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
fare dodger
کسی که بدون بلیط سوار وسایل نقلیه می شود
adm 0
موشک مخصوصی که روی هواپیمای ب- 25 سوار شده است
hang five
سوار تخته موج شدن با وزن بدن در جلو
plane table
سه پایه نقشه برداری که الیداد بران سوار میشود
cavalier
سوار نظام کاوالیه خوش لباس و پرزرق و برق
Change at London and get a local train.
در لندن عوض کنید و یک قطار محلی سوار شوید.
embarkation team
تیم یا قسمت مخصوص کمک به سوار شدن یا بارگیری
mounted
به طور سواره سوار شده روی وسیله دیگر
herdic
کالسکهای که بدنه کوتاهی دارد واز عقب سوار ان میشوند
Which bus do I take for the opera?
برای رفتن به اپرا کدام اتوبوس را باید سوار شوم؟
fitting shop
کارگاهی که در انجا اجزای ماشین را سوار میکنند کارگاه مونتاژ
built in
وسیلهای که از ابتدای ساخت روی دستگاه سوار شده باشد
surfer's knot
ورم یا برجستگی زیر زانو یابالای پای موج سوار
Which bus do I take to Victoria Station?
کدام اتوبوس را برای رفتن به ایستگاه ویکتوریا باید سوار شوم؟
cab
اطاقکی که روی بیل مکانیکی برای راننده سوار شده است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com