English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
forwarding merchant کسی که بابت دریافت ورساندن مال التجاره به صاحب ان
Other Matches
surcharges هزینه حمل اضافی که بابت معطلی کشتی در بندر دریافت میشود مالیات اضافی
surcharge هزینه حمل اضافی که بابت معطلی کشتی در بندر دریافت میشود مالیات اضافی
jointer صاحب شیره کش خانه صاحب مشروب فروشی
stocked مال التجاره
stock مال التجاره
shipment مال التجاره
merchandise مال التجاره
shipments مال التجاره
stock in trade مال التجاره
good سود مال التجاره
trade description اوصاف مال التجاره
appropriation of goods ضبط مال التجاره
fire sale فروش مال التجاره حریق زده
best seller پرفروش ترین مال التجاره پرتیراژترین کتاب
best-seller پرفروش ترین مال التجاره پرتیراژترین کتاب
best-sellers پرفروش ترین مال التجاره پرتیراژترین کتاب
right of stoppage in transitu حق امتناع از تسلیم مال التجاره در حال حمل برای فروشنده
DSR سیگنال از وسیلهای که آماده دریافت داده است , این سیگنال پس از دریافت سیگنال DTR رخ میدهد
stoppage in transitu حق استرداد جنس فروخته شده برای بایع حق امتناع ازتسلیم مال التجاره در حال حمل
dunnage کاه وپوشال ومواد سبکی که لای فروف ومال التجاره می گذارند تا از اسیب مصون بماند
check حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
checked حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
checks حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
acknowledging 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledges 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledge 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
concerns بابت
particular redemption بابت
thereupon <adv.> از آن بابت
items بابت
therein از ان بابت
item بابت
as a result <adv.> از آن بابت
at that [at that provocation] <adv.> از آن بابت
consequently <adv.> از آن بابت
subsequently <adv.> از آن بابت
thereat <adv.> از آن بابت
whereat که از ان بابت
particulars بابت
behalf بابت
concern بابت
thereat از ان بابت
by impl <adv.> از آن بابت
in this respect <adv.> از آن بابت
insofar <adv.> از آن بابت
in so far <adv.> از آن بابت
in this sense <adv.> از آن بابت
for this reason <adv.> از آن بابت
in this way <adv.> از آن بابت
as a result of this <adv.> از آن بابت
for that reason <adv.> از آن بابت
whereby <adv.> از آن بابت
therefore <adv.> از آن بابت
as a consequence <adv.> از آن بابت
by implication <adv.> از آن بابت
in consequence <adv.> از آن بابت
in this manner <adv.> از آن بابت
in this wise <adv.> از آن بابت
in this vein <adv.> از آن بابت
thus [therefore] <adv.> از آن بابت
hence <adv.> از آن بابت
regard بابت باره
regarded بابت باره
regards بابت باره
on my own account بابت خودم
on this score از این بابت
paticular خصوصی بابت
therewith از ان بابت علاوه بر این
In this matter در این بابت [قضیه]
for ones own hand بابت خود شخص
gigabyte یک هزار میلیون بابت
sickleave مرخصی بابت ناخوشی
on the score of neglect بعنوان غفلت ازاین بابت
i am impatient for it ازان بابت بیطاقت هستم
social security contributions پرداختی بابت تامین اجتماعی
is he a the wiser for it ایا ازاین بابت عاقل تراست
I feel relieved because of that issue! خیال من را از این بابت راحت کردی!
cryptoperiod زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
pillotage وجوهی که بابت راهنمایی کشتی وصول میشود
dead freight هزینه حمل بابت فرفیت استفاده نشده
toll thorough وجهی که بابت گذشتن ازمعابر عمومی یا شاهراههاپرداخت میشود
loading for contingencies کارمزدی که بابت هزینههای احتمالی به حق بیمه اضافه میشود
coupon payments منظورپرداختهای ثابت بابت بهره اوراق قرضه است
groundage حقی که بابت ایستادن کشتی درلنگرگاه گرفته میشود حق لنگراندازی
bat allowance فوق العاده افسران بابت حمل ونقل بنه سفر
transit duty حقی که بابت عبور کالایی ازکشوری گرفته میشود حق تراتزیت
pewage پولی که بابت نشستن درجاهای خانوادگی یانیمکتهای چندنفری درکلیسامیدهند
asset جمع دارایی شخص که بایستی بابت دیون او پرداخت گردد
bat money فوق العاده افسران بابت حمل ونقل بنه سفر
I'm doing it on my own account, not for anyone else. این را من فقط بابت خودم میکنم و نه برای کسی دیگر.
accrued benefit پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
salvaging نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
salvages نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
withholding taxes مالیاتی که هر ماه بابت مالیات سالیانه از حقوق کسی کسر میشود
withholding tax مالیاتی که هر ماه بابت مالیات سالیانه از حقوق کسی کسر میشود
salvaged نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
salvage نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
table money فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
haulage پولی که راه اهن بابت حمل ونقل قطارهای بیگانه در مسیر خود میگیرد
out side دریافت کننده سرویس دریافت کننده سرویس اسکواش
ownerless بی صاحب
lord صاحب
mastered صاحب
masters صاحب
master صاحب
owner صاحب
padrone صاحب
owners صاحب
lords صاحب
printers صاحب چاپخانه
printer صاحب چاپخانه
planter صاحب مزرعه
waif مال بی صاحب
clear-sighted صاحب نظر
official صاحب منصب
signatory صاحب امضا
signatories صاحب امضا
officers صاحب منصب
manufacturers صاحب کارخانه
assayer صاحب عیار
industrialist صاحب صنعت
industrialists صاحب صنعت
concessioner صاحب امتیاز
concessionary صاحب امتیاز
concessionaire صاحب امتیاز
benefactors صاحب خیر
building owner صاحب کار
restaurateur صاحب رستوران
restaurateurs صاحب رستوران
shareholder صاحب سهم
shareholders صاحب سهم
stockholder صاحب سهم
officer صاحب منصب
housemothers زن صاحب خانه
housemother زن صاحب خانه
lairds صاحب زمین
laird صاحب زمین
benefactor صاحب خیر
master ارباب صاحب
mastered ارباب صاحب
masters ارباب صاحب
employers صاحب کار
employer صاحب کار
resolute صاحب عزم
landlady زن صاحب ملک
innkeepers صاحب مسافرخانه
innkeeper صاحب مسافرخانه
beneficent صاحب کرم
inviolable صاحب حرمت
stockholders صاحب سهم
titled صاحب لقب
landowner صاحب ملک
landowners صاحب ملک
landladies زن صاحب ملک
manufacturer صاحب کارخانه
nursery man صاحب قلمستان
office-holders صاحب مقام
liege صاحب تیول
licence owner صاحب امتیاز
landholder صاحب ملک
land lady زن صاحب ملک
stray جانور بی صاحب
owner of a property صاحب ملک
sovereign صاحب سیادت
sovereigns صاحب سیادت
stock holder صاحب سهم
slaveholder صاحب برده
in the saddle صاحب اختیار
seignior صاحب تیول
man of place صاحب منصب
unowned بی صاحب بیمالک
notary public صاحب محضر
no man's land سرزمین بی صاحب
officiary صاحب منصب
straying جانور بی صاحب
strays جانور بی صاحب
monopolist صاحب انحصار
office-holder صاحب مقام
manufaturer صاحب کارخانه
homeowners صاحب خانه
man of place صاحب مقام
homeowner صاحب خانه
of consequence صاحب شان
shop keeper صاحب دکان
licensee صاحب جواز
shipowner صاحب کشتی
feudatory صاحب تیول
free ball توپ بی صاحب
feudary صاحب تیول
lessor صاحب ملک
grantee صاحب امتیاز
Distinguished . Titled. صاحب عنوان
restauranteur صاحب رستوران
in power صاحب مقام
sharecropper صاحب نسق
licensees صاحب جواز
permit holder صاحب جواز
planters صاحب مزرعه
titlist صاحب سندمالکیت
master of the time صاحب الزمان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com