Total search result: 202 (10 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
day-tripper |
کسی که به سفر تفریحی یکروزه میرود |
day-trippers |
کسی که به سفر تفریحی یکروزه میرود |
|
|
Other Matches |
|
ephemeral |
یکروزه بیدوام |
day trip |
سفر یکروزه |
ephemerous |
یکروزه بیدوام |
ephemera |
حشره یکروزه |
ephermeris |
جدول نجومی دفتریادداشت روزانه حشره یکروزه |
sportive |
تفریحی |
social |
تفریحی |
what a lark |
چه تفریحی |
resourc |
کار تفریحی |
amusement parks |
پارک تفریحی |
cabin cruiser |
قایق تفریحی |
cabin cruisers |
قایق تفریحی |
sportful |
تفریحی خوشگذران |
amusement park |
پارک تفریحی |
dinghies |
قایق تفریحی |
junkets |
سفر تفریحی |
dinghy |
قایق تفریحی |
sport fish |
ماهیگیری تفریحی |
junket |
سفر تفریحی |
sports |
تفریحی سرگرم کردن |
yachtsmen |
صاحب کشتی تفریحی |
ski tourer |
اسکی باز تفریحی |
sashay |
راه پیمایی تفریحی |
yachtsman |
صاحب کشتی تفریحی |
keelboat |
قایق تفریحی لنگردار |
day sailer |
قایق بادبانی تفریحی |
hobbyhorse |
کار تفریحی سرگرمی |
yachting |
مسافرت با قایق تفریحی |
hacking |
اسب سواری تفریحی |
sported |
تفریحی سرگرم کردن |
sport |
تفریحی سرگرم کردن |
sports |
نمایش تفریحی بازی کردن |
donkey baseball |
بیس بال تفریحی با الاغ |
scow |
وته پهن قایق تفریحی |
plinking |
تیراندازی تفریحی بسوی اشیاء |
impresarios |
مدیر اماکن تفریحی ونمایشی |
powerboats |
قایق موتوری تفریحی یاماهیگیری |
to play for love |
تفریحی یا عشقی بازی کردن |
impresario |
مدیر اماکن تفریحی ونمایشی |
sport |
نمایش تفریحی بازی کردن |
parachute spinnaker |
بادبان سه گوش قایقهای تفریحی |
sported |
نمایش تفریحی بازی کردن |
powerboat |
قایق موتوری تفریحی یاماهیگیری |
craftshop |
کارگاه هنرهای دستی تفریحی |
dabbling |
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن |
marinas |
لنگرگاه یاحوضچه مخصوص توقف قایقهای تفریحی |
dabbled |
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن |
dabbles |
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن |
sported |
تفریحی شکار وماهیگری و امثال ان الت بازی |
sport |
تفریحی شکار وماهیگری و امثال ان الت بازی |
sports |
تفریحی شکار وماهیگری و امثال ان الت بازی |
marina |
لنگرگاه یاحوضچه مخصوص توقف قایقهای تفریحی |
dabble |
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن |
hack |
ضربه ناشیانه تنیس راندن اسب بصورت تفریحی |
package shows |
نمایشات و برنامههای تفریحی پیش بینی شده قبلی |
hacks |
ضربه ناشیانه تنیس راندن اسب بصورت تفریحی |
hacked |
ضربه ناشیانه تنیس راندن اسب بصورت تفریحی |
yaght club |
باشگاه تفریحی قایق داران برای انجام مسابقه بین اعضا |
the train runs without a stop |
میرود |
i had no idea he was going |
که او میرود |
he is going |
میرود |
it wont wash |
اگرانرابشویندرنگش میرود |
if he goes |
اگر او میرود |
presumedly |
احتمال میرود |
the probability is |
احتمال میرود |
Which line goes to ... ? |
کدام خط به ... میرود؟ |
in all probability |
احتمال کلی میرود |
neck or nothing |
یا سر میرود یا کلاه می اید |
bleeder |
کسی که خونش میرود |
bleeders |
کسی که خونش میرود |
Does this train go to ... ? |
آیا این قطار به ... میرود؟ |
moviegoers |
کسی که اغلب به سینما میرود |
grifter |
فروشندهای که بهمراه سیرک میرود |
somnambulistic |
کسیکه درخواب راه میرود |
Which line goes to ... ? |
کدام خط راه آهن به ... میرود؟ |
Where does this road lead to? |
این جاده به کجا میرود؟ |
indiaman |
کشتی ای که در بازرگانی باهندبکار میرود |
the scale preponderates |
کفه ترازو پایین میرود |
such goods will sell very high |
اینگونه کالاهاخوب بفروش میرود |
nightwalker |
کسیکه شب در خواب راه میرود |
night walker |
کسیکه در خواب راه میرود |
where does this road lead to |
این راه بکجا میرود |
cat burglar <idiom> |
دزدی که از دیوار بالا میرود |
churchgoer |
کسی که مرتب به کلیسا میرود |
it promisews to be easy |
امید میرود اسان باشد |
churchgoers |
کسی که مرتب به کلیسا میرود |
moviegoer |
کسی که اغلب به سینما میرود |
saltigrade |
کارتنهای که باجست وخیزراه میرود |
apostrophes |
که درموارد زیر بکار میرود |
he made a show of goung |
چنان وانمودکردکه گویی میرود |
apostrophe |
که درموارد زیر بکار میرود |
chaperons |
شخصی که همراه خانمهای جوان میرود |
pneumatometer |
الت سنجش هوایی که در یک دم به شش فرو میرود |
lakh |
سدهزار در شممردن روییه بکار میرود |
fuller's earth |
خاکی که درصافی اب وغیره بکار میرود |
Which bus goes to the town centre? |
کدام اتوبوس به مرکز شهر میرود؟ |
chaperone |
شخصی که همراه خانمهای جوان میرود |
When is the bus to Pimlico? |
چه وقت اتوبوس به شهر پیملیکو میرود؟ |
it may be presumed that |
احتمال قوی میرود که میتوان فرض که |
playgoer |
ادمی که قالبا بنمایش میرود نمایشرو |
chaperones |
شخصی که همراه خانمهای جوان میرود |
lampron |
چراغ فیتلهای که درچراغانی بکار میرود |
weekender |
کسیکه به تعطیل اخر هفته میرود |
chaperon |
شخصی که همراه خانمهای جوان میرود |
She will only date you if you ... |
او [زن] فقط به شرطی با تو میرود بیرون اگر تو... |
lapboard |
تختهای که بعنوان میز تحریربکار میرود |
studs |
زائدهائی که در میلههای گرد بکار میرود |
companion ladder |
نردبانی که ازعرشه باطاق کشتی میرود |
companion hatchway |
راهی که ازعرشه باطاق کشتی میرود |
shirt-tails |
بخشی از پیراهن مردانه که زیر شلوار میرود |
wisha |
برای بیان تعجب فراوان بکار میرود |
breaking point |
سرحدی که پس از آن شخص اختیاراز دست میدهد و یا از جا در میرود |
sneakers |
کسی که دزدکی راه میرود کفش کتانی |
parotid duct |
لولهای که از غده بنا گوشی بدهان میرود |
gatecrasher |
کسیکه به محفلی که در آن دعوت نشده است میرود |
deliver the goods <idiom> |
موفق درانجام کاری که خوب انتظار میرود |
toddies |
شیره خرما که در ساختن عرق خرمابکار میرود |
gatecrashers |
کسیکه به محفلی که در آن دعوت نشده است میرود |
toddy |
شیره خرما که در ساختن عرق خرمابکار میرود |
shirt-tail |
بخشی از پیراهن مردانه که زیر شلوار میرود |
crosse |
چوگان پهنی که دربازی گلف بکار میرود |
boring tubes |
لوله هایی که برای حفاری بکار میرود |
he walks as if he were drunk |
چنان راه میرود که گویی مست است |
blacktop |
موادی که برای اسفالت خیابان بکار میرود |
dacoit |
راهزن سلاحدارهندی یابرمهای که بادسته راهزنان میرود |
bay leaf |
برگ خشک برگبو که دراشپزی بکار میرود |
bathometer |
دستگاهی که برای تعیین عمق اب بکار میرود |
fucus |
رنگی که برای زیبایی پوست بکار میرود |
sneaker |
کسی که دزدکی راه میرود کفش کتانی |
baby siphon |
سیفون کمکی که در هوابند ابی بکار میرود |
aquaplane |
قطعهء چوبی که برای اسکی ابی بکار میرود |
aniseed |
تخم بادیان رومی که بصورت ادویه بکار میرود |
nuggar |
بکجور کرجی بزرگ که دررودخانه نیل بکار میرود |
propety man |
متصدی اثاثیهای که در روی صفحه نمایش بکار میرود |
hypodermic syringe |
کوچکی که برای تزریقات تحت جلدی بکار میرود |
man a bout town |
ادم بیکاری که همیشه به باشگاه و نمایشگاههای شهر میرود |
property master |
متصدی اثاثیهای که در روی صفحه نمایش بکار میرود |
mudflats |
زمین صاف گلی که هنگام برکشند زیر آب میرود |
inoculum |
مادهای که برای مایه کوبی وتلقیح بکار میرود |
jacana |
پرنده پا دراز و پنجه بزرگ مکزیکی که در اب راه میرود |
mudflat |
زمین صاف گلی که هنگام برکشند زیر آب میرود |
balbriggan |
یکنوع پارچهء نخی که برای زیرپوش بکار میرود |
gasogene |
مادهای که برای ساختن اب گاز دار بکار میرود |
baseboard |
چوب یا تختهای که بعنوان ستون یا پایه بکار میرود |
flag stones |
تخته سنگهایی که برای سنگ فرش بکار میرود |
remittance man |
کسیکه بامید دریافت پول ازکسان خود بغربت میرود |
stop bath |
ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود |
serinette |
ارغنوان کوچک دستی که برای سروداموزی به پرندگان بکار میرود |
roller bandage |
نوار دراز پیچیده که برای زخم بندی بکار میرود |
thyratron |
پریود تخلیه که بعنوان سویچ رله یا ژنراتور بکار میرود |
Molotov cocktails |
بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود |
in flagrante delicto |
شی یا واقعیتی که به عنوان شواهد قطعی به جرم بکار میرود [قانون] |
the smoking gun |
شی یا واقعیتی که به عنوان شواهد قطعی به جرم بکار میرود [قانون] |
windlass |
ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود |
windlasses |
ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود |
down |
پر دراوردن جوجه پرندگان پرهای ریزی که برای متکابکار میرود |
Molotov cocktail |
بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود |
dental floss |
نخی که برای پاک کردن فواصل بین دندانهابکار میرود |
bow compass |
نوعی پرگار که برای رسم دایرههای کوچک بکار میرود |
laniard |
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود |
manrope |
طناب کنار نردبان که بجای نرده یا دستگیره بکار میرود |
drier |
ترکیباتی از فلزات که برای تسریع در خشک شدن رنگهابکار میرود |
poetaster is pejorative word |
شاعرک واژه ایست که برای تحقیر شاعر بکار میرود |
kelvin tube |
لوله کلوین که جهت اندازه گیری عمق اب بکار میرود |
mashy |
نام یکی از چوگانهای اهنی که در بازی گلف بکار میرود |
splint |
نوار یا تراشه ایکه برای بستن استخوان شکسته بکار میرود |
toluene |
مایع قابل اشتعالی که به عنوان حلال و رقیق کننده بکار میرود |
froe |
ابزاری شبیه گوه که برای شکاف تخته والوار بار میرود |
hundreds and thousands |
یکجور شیرینی که مانند است به ساچمه و برای ارایش بکار میرود |
dry pack |
مخلوطی از سیمان و ماسه که برای مرمت ترکهای بتن بکار میرود |
jelutong |
ماده رزینی درخت شاهدانه ک ه بجای صمغ ادامس بکار میرود |
distemper |
ترکیبی از گچ اب چسب و موادرنگی که در رنگ کردن داخل اطاقها بکار میرود |
goggles |
عینکی که اطرافش پوشیده شده وبرای محافظت چشم بکار میرود |
false work |
تکیه گاههای موقت که برای قابل بندی بتن یا داربستهابکار میرود |
chucked |
جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود |
chucks |
جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود |
chuck |
جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود |
gluteus |
یکی از سه عضله سرینی که برای حرکت دادن ران بکار میرود |
bock |
یکنوع چرم پوست گوسفند که برای صحافی بکار میرود تیماج |
caliper |
نوعی پرگار که برای اندازه گیری ضخامت یا قطراجسام بکار میرود |
calliper |
نوعی پرگار که برای اندازه گیری ضخامت یا قطراجسام بکار میرود |
langridge |
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود |
vibrators |
منبع مکانیکی تولید نوسانات سینوسی که اغلب برای تست بکار میرود |
coffins |
جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود |
land plaster |
صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود |
coffin |
جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود |
langrel |
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود |
leno |
یکجور تور یا گارس که برای پوشش و ارایش کلاه و پرده بکار میرود |
vibrator |
منبع مکانیکی تولید نوسانات سینوسی که اغلب برای تست بکار میرود |
bolsters |
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود |
monochord |
الت یک سیمه که برای نمایش نسبت میان صداهای موسیقی بکار میرود |
langrage |
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود |
bumpers |
توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود |
bolstered |
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود |
bumper |
توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود |
bolster |
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود |
characters |
یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود |
character |
یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود |
Sun Microsystems |
شرکتی که سیستم برنامه نویسی gava را توسعه داد که در صفحات وب گسترده به کار میرود |
ferryboats |
قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود |