English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (15 milliseconds)
English Persian
freethinker کسی که دارای فکر ازاد است وبمذهب کاری ندارد
freethinkers کسی که دارای فکر ازاد است وبمذهب کاری ندارد
Other Matches
it is a soft snap کاری ندارد
he does nothing but talk کاری جزحرف زدن ندارد
you are welcome کاری نکردم اهمیت ندارد
bohemians که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
There is no reason to do something دلیلی وجود ندارد که کاری انجام شود.
bohemian که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
There is nothing to it . هیچ کاری ندارد ( بسیار آسان است )
diskless workstation ایستگاه کاری که درایو دیسکی برای ذخیره داده ندارد
self employed دارای شغل ازاد
self-employed دارای شغل ازاد
free born دارای حقوق شهرنشینان ازاد
free thinker کسیکه دارای فکر ازاد بوده
open shop بنگاه دارای سیستم استخدام ازاد
rotaglider گلایدرهایی که دارای بالهای دورانی ازاد هستند
open market بازار ازاد بازاری که دارای رقابت کامل میباشد
waste silk ابریشم گجین [ابریشمی که از تفاله پیله سوراخ شده بدست می آید و دارای طول های متغیر است و کیفیت مطلوبی ندارد.]
copyrights شخصی که دارای حق کپی در کاری است
high grown دارای سبزیکای یا درخت کاری بلند
copyright شخصی که دارای حق کپی در کاری است
agraffe سنگ سر طاق [دارای تزئینات برجسته کاری شده]
agrafe سنگ سر طاق [دارای تزئینات برجسته کاری شده]
non-directional design طرح فراگیر [این نوع طرح در نقاط مختلف بافت دارای جذابیت خاص خود بوده و حالت تکراری فرش های معمول را ندارد.]
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb> کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless. معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
Open-plan <adj.> سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
he is second to none دومی ندارد بالادست ندارد
glide path مسیر حرکت ازاد یا پرواز ازاد هواپیما یاموشک
free gyroscope نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
torching کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
blow torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
high sea دریای ازاد دریای ازاد خارج از مرزکشور
stringing خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
glid تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
isobare دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent دارای دهن باز دارای لبان برگشته
free enterprise اقتصاد ازاد اقتصاد بازار ازاد
low tension دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
gravel blind دارای چشم تار دارای دید کم
galleried دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
acinaseous دارای تخم و بذر دارای تخمدان
virile دارای نیروی مردی دارای رجولیت
it does not weigh with me ندارد
there is no limit to it حد ندارد
there is no style about her ندارد
he is not of that stamp را ندارد
flicker free ی ندارد
outrigged دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
his hat cover his fanily هیچکس را ندارد
No problem at all. It is quite all right . مانعی ندارد
he has nostomach for the fight سر دعوا ندارد
he has nothing of his own چیزی ندارد
no matter اهمیت ندارد
he has no temperature to day امروز تب ندارد
She has no axe to grind . She doesnt mean anything . مقصودی ندارد
It is no trouble at all. زحمتی ندارد
it does not matter اهمیت ندارد
hadn't ندارد نبایستی
he has no excuse what عذری ندارد
no object اهمیت ندارد
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter . عیب ندارد
it is nothing new تازگی ندارد
it is nothing out of the way غرابتی ندارد
he has no manners اداب ندارد
he has an a. to grind غرضی ندارد
it lacks soul روح ندارد
dont mention it اهمیت ندارد
he hasno notion of going سر رفتن ندارد
Don’t mention it. قابلی ندارد.
Nothing is quite impossible. کارنشد ندارد
he is out of huomor دماغ ندارد
it is of no weight قدرواهمیتی ندارد
there is no limit to it اندازه ندارد
it is well enough عیبی ندارد
It doesnt look nice . It is useemly. صورت خوشی ندارد
This does not apply to . . . در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
it is allup with him دیگر امیدی ندارد
She never gets any gratitude . دستش نمک ندارد
many hands make light work <proverb> یک دست صدا ندارد
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) . ربطی به موضوع ندارد
it differs nothing from هیچ فرقی با .....ندارد
de facto standard سسهای اعتبار به آن ندارد
there is no exception to that rule ان قانون استثناء ندارد
he is nothing to me بتمن خویشی ندارد
he is indisposed to go میل برفتن ندارد
that in nothing to me برای من اهمیتی ندارد
irons in the fire <idiom> وقت سرخاراندن ندارد
there is no reason هیچ دلیل ندارد
his hand want's two fingers دستش دو انگشت ندارد
his intentions are good خیال بدی ندارد
crying is useless گریه سودی ندارد
she cannot bear heat طاقت گرما را ندارد
he hasno notion of going خیال رفتن ندارد
he is short of hands کارگر کافی ندارد
there is nothing for it but to چارهای ندارد جز اینکه
it takes two to tango <idiom> [یک دست صدا ندارد]
h does not w.much چندان وزنی ندارد
Death keeps no calendar. <proverb> مرگ تاریخ ندارد.
he hasno notion of going میل رفتن ندارد
Nothing is impossible . کار نشد ندارد
he is at a loose end کار معینی ندارد
There is no market for it in Iran . درایران مصرفی ندارد
his hand lack one finger دستش یک انگشت ندارد
it is of no importance هیچ اهمیت ندارد
it matters little چندان اهمیت ندارد
There is nothing to be ashamed lf . ( اینکار ) خجالت ندارد
he means well قصد بدی ندارد
There is nothing to be afraid of in driving. رانندگی که ترس ندارد.
domains برنامهای که حق کپی ندارد
it is of little worth چندان ارزشی ندارد
infinite حلقهای که خروج ندارد.
and that is flat(final)!No arguments! چون وچراهم ندارد !
Cheating( fraud) does not pay ( prosper). تقلب عاقبت ندارد
it is not protected by sanctions ضمانت اجرایی ندارد
That is quitw O. K. That is fine. هیج اشکالی ندارد
domain برنامهای که حق کپی ندارد
He cant stand the sight of us. چشم ندارد ما را ببیند
it is indifferent to me برای من چه اهمیتی ندارد
it is of no moment هیچ اهمیت ندارد
it is beyond recall احتمال لغوشدن ندارد
That's not so! این حقیقت ندارد!
drilling pattern نمونه مته کاری الگوی مته کاری
It isn't anything like her. او [زن] اصلا همچنین رفتاری ندارد.
He is on edge. He is restive. آرام ندارد (ناراحت است )
it is of no use talking سخن گفتن سودی ندارد
there is no p of his going رفتن وی هیچ امکان ندارد
It doesnt matter. it is nothing. چیزی نیست ( عیب ندارد )
e. wear پارچه ایی که مرگ ندارد
there is no precedent for this این چیز سابقه ندارد
It is in the bag . It is a dead cert. ردخورد ندارد (حتمی است )
there is no occasion for fear ترس هیچ مورد ندارد
My French is not up to much. فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink . قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
from immemorial times اززمانی که کسی بیاد ندارد
His remarks are unfounded. حرفهایش پایه واساسی ندارد
confession and avoidance باط ندارد و اثرش به سوداوست
The very idea ! معنی ندارد ! ( قبیح است )
His greed knows no limits. حرص وطمع اش اندازه ندارد
they are of no historical هیچ اهمیت تاریخی ندارد
His knowledge has no limits. دانش اوحد واندازه ای ندارد
time out of minds زمانی که کسی یاد ندارد
He has not a single star in all the seven skies. <proverb> یک ستاره در هفت آسمان ندارد.
netblock ابشاری که نیاز به دفاع ندارد
he has no friends او هیچ دوست و اشنایی ندارد
that is nothing like it هیچ شباهتی بدان ندارد
out of one's element <idiom> جایی که به شخص تعلق ندارد
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed. اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
it is not worth my while نمیارزد برای من ارزش ندارد
He hasnt a mind of his own. ازخودش رأیی ندارد (بی اراده)
it boots not to complain گله گذاری سودی ندارد
There is nothing wrong with it. این هیچ ایرادی ندارد.
it does not matter عیب ندارد چیزی نیست
it is immaterial ناچیز است اهمیت ندارد
A logical remark has no answer. <proverb> یرف یساب جواب ندارد .
He is unpredicateble. He acts haphazardly. کارش حساب وکتابی ندارد
null رشتهای که هیچ حرفی ندارد
The full man does not understand a hungry one . <proverb> سیر از گرسنه خبر ندارد .
It is pointless for her to come here . موضوع ندارد اینجا بیاید
idiomorphic دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
no address operation دستویر که نیازی به آدرس در خود ندارد
There is no such number. همچنین شماره تلفنی وجود ندارد.
... if you don't mind my asking ... اگر پرسش من [برای تو] ایرادی ندارد
no branch شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
monogamist مرد یا زنی که در ان واحدبیش یک همسر ندارد
The poor fellow ( guy ) is restless. بیچاره قرار نمی گیرد ( ندارد )
He is only half a man . مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
The dilemma has no simple answers. این مخمصه راه حل ساده ای ندارد.
There's no reason for concern. دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
linear برنامه کامپیوتری که حلقه یا جهشی ندارد
There is nothing to worry about. دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
he has no enterprise دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
He hasn't had much of an appetite lately. به تازگی او [مرد] هیچ اشتها ندارد.
the interest of it is gone دیگر خوش مزگی یا تازگی ندارد
Such a thing does not exist at all . چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
He has a poor service record in this company. دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
they call him mister یک اقایی است که عنوان یا لقب ندارد
He is in a bad way (poor circumstances). وضع وحالش چندان تعریفی ندارد
Your passport is no longer valid. گذرنامه شما دیگر اعتبار ندارد.
This is treason, pure and simple. خیانت که دیگه شاخ ودم ندارد
neither fish nor fowl <idiom> چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
There are no vacancies at the hotel. هتل اتاق ( جای ) خالی ندارد
He makes a hundred jugs of which not one has a han. <proverb> صد کوزه بسازد یکى دسته ندارد .
irreligionist کسیکه بمسائل دینی اعتنائی ندارد
complete آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completed آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
It is a case of tit for tat . چیزی که عوض داد گله ندارد
Your proposal has little practical value . پیشنهادتان ارزش عملی چندانی ندارد
completes آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
it is not true that he is dead اینکه میگویند مرده است حق ندارد
it is not pervious to reasonov بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
He has not enough experience for the position. برای اینکار تجربه کافی ندارد
coram non judice درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com