Dictiornary-Farsi | کشتن از روی ترحم | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 165 (8 milliseconds)

English	Persian
coup de grace	کشتن از روی ترحم
euthansia	کشتن از روی ترحم


Other Matches

pathos	عامل وموجد ترحم وتاثر ترحم
pities	حس ترحم
pitied	ترحم
pitied	حس ترحم
ruthful	پر ترحم
pitiless	بی ترحم
commiseration	ترحم
pities	ترحم
pity	حس ترحم
heavy-handed <adj.>	بی ترحم
pity	ترحم
commiserate	ترحم کردن
commiserates	ترحم کردن بر
compassionate [archaic]	ترحم کردن
commiserated	ترحم کردن بر
pitiable	قابل ترحم
pity	ترحم کردن
be sorry [apologizing]	ترحم کردن
pitied	ترحم کردن
pities	ترحم کردن
commiserating	ترحم کردن بر
regret	ترحم کردن
compassionate	ترحم کردن
commiserate	ترحم کردن بر
self pity	ترحم بخود
self-pity	ترحم بخود
grith	ترحم شفقت
acute preparation	حیوان کشی از روی ترحم
put down	کشش اسب اسیب دیده یا پیر یابیمار از روی ترحم
put-down	کشش اسب اسیب دیده یا پیر یابیمار از روی ترحم
put-downs	کشش اسب اسیب دیده یا پیر یابیمار از روی ترحم
knock off	کشتن
slay	کشتن
doin	کشتن
misdo	کشتن
obtund	کشتن
to do to dcath	کشتن
assassinate	کشتن
assassinated	کشتن
assassinates	کشتن
put to death	کشتن
to put to the sword	کشتن
assassinating	کشتن
to carry off	کشتن
to crush to death	کشتن
flesher	کشتن
administering	کشتن
administered	کشتن
administer	کشتن
amortize	کشتن
to put to death	کشتن
to send to glory	کشتن
benumb	کشتن
smiting	کشتن
smites	کشتن
smite	کشتن
kill off <idiom>	کشتن
slays	کشتن
slaying	کشتن
to put out of the way	کشتن
burke	کشتن
to do for	کشتن
administers	کشتن
extinguishing	کشتن
despatched	کشتن
capture	کشتن
captures	کشتن
capturing	کشتن
kill	کشتن
murdered	کشتن
kills	کشتن
murders	کشتن
despatching	کشتن
dispatch	کشتن
dispatched	کشتن
despatches	کشتن
dispatches	کشتن
murder	کشتن
murdering	کشتن
slakes	کشتن
killings	کشتن
slaked	کشتن
extinguish	کشتن
killing	کشتن
extinguishes	کشتن
slake	کشتن
electrocuting	بابرق کشتن
dispatches	کشتن شتاب
dispatched	کشتن شتاب
to kill somebody	کسی را کشتن
shoot down	با گلوله کشتن
cause to be kill	به کشتن دادن
dispatch	کشتن شتاب
prolicide	کشتن اخلاف
despatching	کشتن شتاب
pole ax	با تبرچکش کشتن
feticide	کشتن جنین
despatches	کشتن شتاب
despatched	کشتن شتاب
prey on (upon) <idiom>	کشتن وخوردن
slays	باخشونت کشتن
electrocute	بابرق کشتن
electrocuted	بابرق کشتن
electrocutes	بابرق کشتن
to claim somebody's life	کسی را کشتن
kills	کشتن اهک
slaying	باخشونت کشتن
slay	باخشونت کشتن
to kill beef	گاو کشتن
casue to be killed	به کشتن دادن
kill	کشتن اهک
put away <idiom>	کشتن حیوانات
blood sport	کشتن شکار
blood sports	کشتن شکار
to squeeze to death	با فشار کشتن
attempt on somebody's life	قصد کشتن کسی
foredo	کشتن ویران ساختن
out-	قطع کردن کشتن
outed	قطع کردن کشتن
murders	کشتن بقتل رساندن
quenches	کشتن یا خفه کردن
butchering	ادم خونریز کشتن
butcher	ادم خونریز کشتن
quenched	کشتن یا خفه کردن
quench	کشتن یا خفه کردن
butchered	ادم خونریز کشتن
mortified	ریاضت دادن کشتن
out	قطع کردن کشتن
murdering	کشتن بقتل رساندن
rat	موش گرفتن کشتن
in pride of grease	مناسب برای کشتن
murder	کشتن بقتل رساندن
murdered	کشتن بقتل رساندن
mortify	ریاضت دادن کشتن
mortifies	ریاضت دادن کشتن
butchers	ادم خونریز کشتن
fordo	کشتن ویران ساختن
electrocution	کشتن یا مرگ دراثر برق
To kI'll animals for food .	جانوران را برای غذا کشتن
bite the dust <idiom>	از پا درآوردن -کشتن ،شکست دادن
to kill off	کشتن وازشران اسوده شدن
to put any one out of the way	کسیرانهانی کشتن یابازداشت کردن
rub out <idiom>	کاملا ویرا کردن ،کشتن
prolicide	کشتن اولاد بچه کشی
self annihilation	کشتن نفس خود نابود سازی
shoot	زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
to nip or crush in the bud	در نخستین مرحله رشد کشتن یا پایمال کردن
spermatocidal	منی کش دارای قابلیت کشتن یاختههای نطفهای
spermicidal	منی کش دارای قابلیت کشتن یاختههای نطفهای
spermatocide	منی کش دارای قابلیت کشتن یاختههای نطفهای
To kI'll someone in cold blood.	درنهایت خونسردی خون کسی را ریختن ( کشتن )
lethal chamber	اطاق ویژه برای راحت کشتن جانوران
shoots	زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
decimated	از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimate	از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimates	از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimating	از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
biocidal action	عمل موادیکه جهت کشتن میکروبها و باکتریها به تانک سوخت اضافه میشود
antibiotics	مادهای که از بعضی موجودات ذره بینی بدست میاید و باعث کشتن میکربهای دیگر میشود
antibiotic	مادهای که از بعضی موجودات ذره بینی بدست میاید و باعث کشتن میکربهای دیگر میشود
moment of truth	هنگامی که گاو باز برای کشتن با گاو رو به رو میشود
moments of truth	هنگامی که گاو باز برای کشتن با گاو رو به رو میشود
to make ones blood run cold	کسی را از عصبانیت در اوردن یا کسی را کشتن